فمینیسم؛ راهحل یا چالشی برای زنان؟!
آیا جریان فمینیسم تماماً به نفع زنان است؟
سایبرپژوه– در یادداشتهای پیشین آشناییِ اجمالی با جنبش فمینیسم پیدا کردیم. در این یادداشت قصد داریم این جنبش را به بوته نقد بکشانیم و برای این منظور از نظرات و تحقیقات نویسندگان و اندیشمندانی که در اتمسفر این جنبش به سر بردند نیز بهره میبریم. نقد فمینیسم به معنای نادیده انگاشتن اثرات و پیامدهای مثبت آن نیست، اما پیامدهای مثبت نباید ما را از بررسی همهی جنبههای این جریان باز دارد.
همانطور که در یادداشتهای پیشین در خصوص اَشکال مختلف فعالیت فمینیستها صحبت کردیم، در هر دورهی زمانی در جغرافیای غرب، یک سنت یا جریان، به شکل جریانی هژمونیک وجود داشت که در همان دوره فمینیسم، آن سنت را نمایندگی میکرد و یا به عبارتی سنت غالب فمینیسم در هر دورهی زمانی بسته به جریان غالب جامعه بود.
نقش مثبت فمینیسم برای زنان
زن طی قرون متمادی شهروندی درجهی دو محسوب میشد و زنان این ضعف را طبیعی میانگاشتند و میپذیرفتند و اگر مخالفتی هم داشتند عرصهای برای ابراز وجود نداشت. وضع شأن و ارزش زنان در دورههایی چنان وخیم بود که در برخی شرایط مردان حق قربانیکردنشان را به خود میدادند. زنان در بهترین شرایط به طور قطع از برخی از حقوق مسلّم انسانی محروم بودند. اما پس از رنسانس با وجود برخی از قوانین ستم آلود علیه زنان، شرایطی فراهم شد که تعدادی از زنان نویسنده دست به اعتراض بزنند و رفته رفته سایر زنان این آگاهی و جرأت را پیدا کرده که حقوق ضایع شده خود را مطالبه کنند.
تلاش فمینیستها برای از بین بردن ظلم و ستم علیه زنان بخصوص ستمهای ناروای جنسی علیه آنان را باید در آثار مثبت این جنبش دید. دادن اعتماد به نفس به زنان برای استفاده از توانمندیهای خود، جرأتیافتن برای شرکت در فعالیتهای اجتماعی یا به عبارتی افزایش مشارکت اجتماعی[۱] زنان، دادن حق مالکیت، حق رأی و استقلال اقتصادی، حضور در عرصههای مختلف از جمله فعالیتهای هنری، همگی از نتایج و دستآوردهای مثبت مبارزات فمینیستها برای زنان است که نباید نادیده انگاشته شوند.
مهمترین کاری که فمینیسم برای زنان در جهان انجام داد این بود که مشکلات و معضلات زنان را تبدیل به مسئلهای کرد که همهی زنان و مردان باید به آن بیاندیشند و به آن رسیدگی کنند.
بررسی دیگر آثار و پیامدهای جنبش فمینیسم
علاوه بر بررسی نفسِ جنبش فمینیسم که فواید و آسیبهایی بر آن بار میشود این را هم باید در نظر داشت که این جنبش را از این زاویه نیز دید که رویکرد فمینیسم در چه بستر و کانتکس اجتماعی و فرهنگیای شکل گرفته است و نویسندگان و طلایهداران این جریان در هر دوره و در هر گرایشی با چه پیشزمینهی فکری و حتی در چه شرایطی از زندگی شخصی خود دست به نظریهپردازی زدهاند. فمینیستها بارها حقایق و پژوهشهای علمی را در ارائهی راهکارهای خود نادیده گرفته و در مواردی دست به انکار آنها زدند، پس در مواجهه با این جریان نمیتوان صرفاً نگاهی علمی داشت و بسترهای فکری و ارزشی نظریهپردازان آن را در نظر نگرفت.
یکی از نتایجی که انسان در مطالعهی فمینیسم با آن مواجه است این است که این جنبش میکوشد با طرح یک دیدگاه جامع، تمامی تحولات اجتماعی و تاریخی زنان را در دستگاه فکری خود تحلیل، و بر اساس آن دیدگاه، تفسیر نمایند. از بررسی روشهای مبارزاتی فمینیستها این برداشت را میتوان داشت که راهکارهای آنان بیش از آنکه در پی ارائهی راه حل برای مشکلات زنان باشد، صورت مسئله را پاک میکند. اینکه گرایش و نیاز فطری بشر به جنس مخالفش را اساساً عاملی برای ستم به زن تصویر کنند و در نتیجه، ازدواج و زندگی خانوادگی را چرخهای برای بازتولید ستم به زن بدانند، جز آنکه زنان را از بخشی از حق زیست زنانهیشان محروم میکنند، راه حلی برای جلوگیری از ستم در بستر زندگی حقیقی و طبیعی ارائه نمیدهند.
چند سوال از جنبش
هدف اصلی و نهایی فمینیستها چیست؟ فعالیتِ حدود سیصد سالهی فمینیستها این سوال را به ذهن متبادر میکند که اگر فمینیسم مکتبی برای رهایی زنان از ظلم و نابرابری است، چرا بعد از این زمان طولانی و با وجود همگراییهایی که بین زنان در سطح جهان رخ داده است، فمینیسم هنوز به هدف نهایی خود نائل نیامده و زنان از قید ستمهای مردان آزاد نشدند؟
درست است که از ابتدا هدف این جنبش آزادی و برابری زن و مرد عنوان شده بود، اما پس از سه قرن مبارزه، امروز باید شاهد دستیابی فمینیسم به هدف و آرمان نهاییاش میبودیم؛ نه آنکه به گفتهی فعالین غربی، زن و بدن زنانه به انحای جدید تبدیل به ابژهی[۲] جنسی و ابزاری در اقتصاد و صنعت شود. استفاده از زنان در صنایع پورن و گردشگری و حتی قاچاق آنها برای کسب سود، حقایقی هستند که نشان میدهند فمینیسم تا به امروز نتوانست زنان را به درستی به آنچه که ادعا میکرد برساند. سوءاستفاده از جسم زن اثرات مخرب روانشناختی برای او به بار میآورد که برای ارائهی راه حل در جلوگیری از این ظلم باید پیش چشم فمینیستها قرار بگیرد.
ارتباط مبانی فمینیسم با عملیات جهانی آن
با بررسی تعاریفی که برای فمینیسم در متون مختلف وجود دارد و همچنین دقت در خاستگاه این جریان به این نتیجهگیری میرسیم که مبانی فمینیسم مبتنی بر مبانی مدرنیته غربی است. اومانیسم، سکولاریسم، نسبیتگرایی اخلاقی، فردگرایی، لیبرالیسم و در نهایت برابریخواهی از مهمترین مبناهایی است که فمینیستها خواستها و رویههای مبارزاتی خود را بر اینها بنا گذاشتهاند.
پیامدهای حاصل از این مبانی گریبانگیر زنان ساکن در جغرافیایی میشود که بستر رشدشان مبتنی بر همین مبانی است، و احتمالا زنان غربی با آگاهیِ نسبی وارد این جریان شدهاند. مشکل زمانی بغرنج میشود که فمینیستها خواهان پیادهسازی و اجرای اعتقادات و راهکارهای عملی خود در جوامع و فرهنگهای متفاوت هستند، علیالخصوص کشورهای اسلامی که اساس رویکردشان با تمدن غربی در تضاد است. در این شرایط دیگر نمیتوان ادعا کرد که نسخهی رهاییساز فمینیسم برای نجات همهی زنان است؛ زیرا راهکار عملیاتی آن مبتنی بر اعتقادات و شرایط زیست این دسته از زنان نیست. مبانی یک رویکرد تعیین میکند که آن رویکرد از چه منظری به مسائل نگاه کند و چگونه برای رفع آنها راه حل ارائه دهد. از همین رو است که منتقدین جریان فمینیسم ادعا میکنند گزارههای فمینیستی و راه حلهای آن صرفاً در جهت حل مسائل و مشکلات زنان غربی است و در پاسخگویی به نیاز زنان سایر نقاط جهان نمیتواند کارایی داشته باشد.
تکثر و عدم پاسخگویی
تکثر گرایشهای فمینیستی موجب شده است که جریان فمینیسم خودش را مسئول پاسخگویی به نسخههای نادرست خود نداند، زیرا هر جریان و گرایشی دورهی زمانیِ محدودی به اوج میرسد و طی این مدت نظریاتی ارائه میدهد و عملیات جدیدی به راه میاندازد و بعد از سپری شدن زمانش به تاریخ میپیوندد؛ از آن پس دیگر نمیتوان انتظار پاسخگویی مسئولانه را از پرچمداران آن جریان داشت. این موضوع سبب میشود که تجویزهای فمینیسم برای آزادی زنان از قید ظلم و ستم، تبدیل به فرآیند آزمون و خطای مکرر شود که پیش از آنکه اثر مخرب گذشته پاک شود نسخهی جدیدی توسط طرفداران جدید به عرصهی عمل وارد میشود.
مخالفین غربی فمینیسم
وجه مهمی که در نقد جنبش فمینیسم نباید نادیده گرفته شود، نظرات اندیشمندان و محققین مخالفِ فمینیسم است که در همان بستری رشد کردهاند که فمینیسم رشد کرده است. فمینیسم به کمک رسانهها و دستگاههای تبلیغاتی تبدیل به جریان مسلط دفاع از حقوق زنان در رسانهها و حکومتهای غربی شد که سبب شنیده نشدن صدای بسیاری از مخالفین این جنبش شده است.
کتب و نظرات برخی از مخالفین در طول سالیان متمادی چاپ و منتشر شد که به صورت میدانی به ارزیابیِ اثرات مخرب بعضی از دستورالعملهای فمینیسم پرداختند و نتایج آن را گزارش کردند. اما متاسفانه در بلوای رسانهای فمینیستها و در شرایطی نابرابر به منصهی ظهور نرسید و تحقیقاتشان آن چنان که باید مورد توجه قانونگذاران قرار نگرفت. علاوه بر پروپاگاندای رسانهای برای ترویج تفکر فمینیسم، نباید از حمایت سازمانهای بینالمللی اثرگذار از این جریان غافل شد. یکی از پشتوانههای اصلی ترویج نوع خاصی از تفکر و رویکرد مبارزه برای حقوق زنان در دنیا، سازمانهای بینالمللی غربی هستند.
غیبت پدر از خانواده
در روند فعالیت فمینیستها به راه حلهایی از جمله روابط آزاد و خارج از چارچوب زن و مرد برمیخوریم که طرفین در این ارتباط مسئولیتها و تعهدات زندگی زناشویی را ندارند که با در نظر گرفتن ویژگیهای بیولوژیک بدن زن، اصولاً این زن است که در این روابط متضرر میشود و تا به امروز پیامدهای بیشماری از این سبک زندگی را مشاهده کردهایم. شاید بتوان ادعا کرد که به دلیل آشکار شدن نتایج این انتخاب آزاد است که رویکردهای جدید عفافگرایی و خویشتنداری جنسی در بین دختران اروپایی و آمریکایی رشد کرده است.
آزادی در روابط زن و مرد و وجود گزینههای جایگزینِ ازدواج و تعهد دائمی زن و مرد، موجب شد که مردان و پسران جوان از قبول مسئولیت خانواده-که در صورت طلاق، زن میتواند تا تمام دارایی مرد و همچنین فرزندان را ازآنها بگیرد- سر باز زنند و در نتیجهی آن، آمار کودکان تک سرپرست که قهراً از موهبت پدر و تربیت در سایهی او محروم هستند بالا رود.
تأکیدات مفرط فمینیستها بر زن و تواناییهای زنانه و تغافل نسبت به نقشهای مردانه، منجر به حذف آسان نقش پدر در فرآیند تربیت فرزند شد، فمینیستهای افراطی، در جستجوی نیازهای ویژهی خود، به فرزندان خود نیز خیانت میکنند. مخالفین غربیِ جریان فمینیسم در تحقیقات خود به برخی از عوامل موثر بر روابط فرزند با پدر اشاره میکنند و تمایز رفتاری پدر و مادر را یکی از علل تفاوتهای تعامل بین پدر-فرزند و مادر-فرزند میدانند. نقش پدر در ارتقای سلامت فرزندان –چه دختر و چه پسر- بسیار اهمیت دارد. پدران در شیوهی تربیتی خود موقعیتهای غیر منتظره ولی کنترل شده برای فرزندانشان فراهم میکنند که فرزندان بتوانند تواناییهای خود را پرورش داده و در صورت لزوم خود را با تغییرات ناگهانی تطبیق دهند.
پر واضح است که فمینیستهای تندرو همواره مصمم هستند که تبعات سیاستهایشان را برای ترویج تفکر غایب کردن پدر از زندگی فرزندان انکار کنند. تاریخِ رویکردهای فمینیستی، سرشار از اشاره به استانداردهای اقتصادی مادر و رفاه فرزندان (یا به تعبیری رفاه اقتصادی آنها) است. در حالیکه خلاء نیازهای عاطفی و روانشناختی فرزندانی که با طلاق والدین از نعمت پدر محروم میشوند، به خوبی به چشم میخورد. اینکه پدر خانوادهی سنتی یا پدر خانوادهی مدرن چه نقشی دارند، در حال و روز فرزندان فرقی ندارد. پدر، پدر است؛ چه در خانواده سنتی و چه در خانواده مدرن؛ لاجرم تأثیر پدر در هر دو مورد بر فرزندان یکی است. اهمیت پدرها را باید در قالب پرورش متمایز و مکمل آنها بر رشد فرزندان یافت.
نقدی بر جریانات سایبری فمینیستها
اعتراض و مبارزهی فمینیستها از آغاز فعالیتشان به صورت رسانههای نوشتاری(پمفلت، روزنامه، مجله) و تشکیل گروههای زنانه برای تعامل و روشنگری بود. همین منوال ادامه پیدا کرد تا ظهور اینترنت که اطلاعرسانی در بستر جدیدی از رسانه اتفاق افتاد. تشکیل گروههای وبمحور تا گسترش کنش در شبکههای اجتماعی و هشتگسازی، فعالیت سایبری فمینیستها محسوب میشود.
این فعالیتهای سایبری باعث شد که تعداد بیشتری از زنان در جریان فعالیتها و مبارزات آنها قرار بگیرند و گروههای بزرگتر و قویتری را ایجاد کنند که با استفاده از اطلاعرسانی در این بستر جنبشهایی را در فضای آنلاین و همچنین تحرکات اعتراضآمیزی را در فضای حقیقی رقم بزنند. فناوریهای اطلاعات و ارتباطات (فاواهای) این عصر، قدرت مبارزاتی فمینیستها را چند برابر کرد همانگونه که ورود آنها در هر عرصهای از زندگی بشر تغییرات چشمگیری را بوجود آورد.
با همهی امکاناتی که بستر سایبر برای افزایش اطلاعات و همبستگی بیشتر فمینیستها فراهم کرده است، اما منتقدینی وجود دارند که معتقدند این فناوری در دسترس همهی زنان نیست و باز هم بخشی از زنان هستند که میتوانند بهرهی بیشتری از آن ببرند. به انضمام آنکه نظر برخی دیگر از منتقدین، عکس مطلب فوق است و معتقدند رسانههای اجتماعی راههای سوءاستفاده و آزار و اذیت زنان را گسترش میدهد و این موضوع به نفع فمینیستها نیست.
کلام آخر
در نقد جنبش فمینیسم این مهم را باید مد نظر داشت که قرار است زنان در چه شرایطی به حقوق تضییع شدهشان دست یابند؟ برابری یا عدالت؟ این دو واژه، مفهومی هستند که به کل جریان فمینیسم معنا میدهند و رویکرد منتقد در تبیین این دو اهمیت دارد. در رویکرد دینی، عدالت شرط دستیابی به حق و همچنین فراهمکنندهی شرایط رشد افراد جامعه است؛ حال آنکه در رویکرد غربی و البته در نگاه فعالین فمینیستی که در بستری اومانیستی، خواهان دستیابی به حق هستند، عدالت همان برابری کامل بین زن و مرد است.
بنابراین هر چند جریان فمینیسم توانست مسئلهی زنان را به یکی از دغدغههای اجتماعی بدل کنداما این جنبش، در هیچ کدام از موجهای خودش، نتوانست پاسخی درخور به این مسئله ارائه کند. این جنبش نیز در میانهی راه از مسیرِ مستقیمِ عدالت خارج میشود. حال بر ماست که این مسیر را ذیلِ اصول و قواعدی بپیماییم که لاجرم چون فمینیسم به ترکستان ختم نشود.
[۱] مشارکت اجتماعی اعم از مشارکتهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی است.
[۲] موضوع
منابعی برای مطالعه بیشتر
- برخورداری، زینب (۱۳۹۲). «عفافگرایی در غرب». قم: نشر معارف.
- چراغی کوتیانی، اسماعیل(۱۳۹۳). «خانواده، اسلام و فمینیسم». قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
- رین، استوارت (۱۳۸۷). «تأثیر فمینیسم بر فرزندان». مترجم: کتایون رجبی راد. تهران: نشر معارف.
- غفاری نوین، مهدی (۱۳۸۸). «نقد فمینیسم و پیامدهای آن». طهورا. سال دوم، شماره سوم، صص ۱۱۷-۱۴۱.
- فمینیسم و دانشهای فمینیستی: ترجمه و نقد تعدادی از مقالات دایره المعارف فلسفی روتلیج. قم: شورای عالی حوزه علمیه.