فرهنگ سایبری

کلان داده : غولی که به دست «خودمان» بیدار شد و به دست خودمان آرام می گیرد

از حجم زیاد انتقاداتی که در مورد تکنولوژی خوانده اید خسته شدید؟ احتمالا حق دارید. تعداد نقدهایی که در مورد تکنولوژی و اینترنت می بینیم روز به روز زیاد می شوند، اما انگار تغییر قابل توجهی در تجربه کاربری عمومی (حتی میان مخاطبان این نقد ها) ایجاد نشده است. حتی برعکس، گاهی اینطور به نظر می رسد که این نقدها تنها باعث دلسردی و افسردگی بیشتر ما می شوند. پس احتمالا فرصت خوبی داشته باشیم که یکبار دیگر بپرسیم: آیا ما چیز درستی را نقد می کنیم؟

مقدمه

در مورد چه می خوایم صحبت کنیم؟

فقط کافی است انگشتان دستمان بچرخند و چند دکمه روی صفحه کیبورد انتخاب کنیم. حالا به لطف گوگل می توانیم با همین حرکات نمادین به دنیایی از اطلاعات دست پیدا کنیم. این ماجرا برای کسانی که گاه و بیگاه دوست دارند از واقعیت روزمره فاصله بگیرند، کاملا یادآور داستان های قدیمی است؛ آنجا که جادوگر داستان انگشتانش را روی گوی جادویی تکان می داد و ناگهان همه ماجرا را می فهمید. کلان داده یا بیگ دیتا پشت این جادوگر فضای مجازی است

قصه امروز اینترنت و ماجراهایی که به دنبال خودش می کشاند همینقدر جادویی است. البته با در نظر گرفتن این نکته که جادوگران بزرگ زمان ما به جای چوبدستی، به کلان داده مجهز شده اند. پس طبیعی است که اهالی نقد (چه در علوم انسانی، چه در هنر، چه در تکنولوژی و …) مدام علیه کلان داده صحبت کنند. آنها خوب می دانند که نقد کردن کلان داده مانند شکستن چوب جادوگری است: جادو از بین نمی رود، اما حاکمیت آن تضعیف می شود.

با یک جستجوی ساده به هر زبانی، می توانیم به دنیایی از مطالب انتقادی علیه کلان داده دست پیدا کنیم. افراد مختلفی به زبان های مختلف تلاش کرده اند جنبه های تاریک و منفی زندگی در عصر کلان داده ها را به ما نمایش دهند. امروز حتی عموم کاربران می دانند که الگوریتم اینستاگرام چقدر پیشرفته و دقیق است. آنها شاید از مفهوم کلان داده و جزئیات آن باخبر نباشند، اما دانش پنهانی که هنگام کارکردن در فضای مجازی به دست می آورند باعث می شود کلیت ماجرا را به راحتی درک کنند. با این توصیف اگر ادعا کنیم که کلان داده همان شیطان امروز ماست، احتمالا خیلی از افراد آن را قبول می کنند.

متهم ردیف اول: کلان داده

چرا همه کاسه کوزه ها سر کلان داده شکسته میشود؟

اگر دادگاهی برگزار کنیم و بخواهیم ماجرای اینترنت را مورد قضاوت قرار دهیم، احتمالا متهم ردیف اول دادگاه «کلان داده» است. ما بسیاری از مشکلات انسانی و روانی در اینترنت را مربوط به کلان داده ها می دانیم. کلان داده بود که ما را در دنیای اطلاعات غرق کرد. کلان داده بود که ما را در مارپیچ محتواهای خاصی نگه داشت. کلان داده دست شرکتهای بزرگ را برای سوءاستفاده تجاری و سیاسی از اطلاعات افراد بازکرد و جرم های بسیار زیاد دیگری که فهرستشان بسیار طولانی خواهد بود.

با این وجود، ما اپراتورهای پشت کلان داده را متهم نمی کنیم. مثلا مدیران گوگل که اولین بار تلاش کردند از اطلاعات بی اهمیت، غولی به نام کلان داده بسازند خیلی مورد توجه نیستند. ما آنها را متهم می دانیم اما «متهم ردیف اول» چیز دیگری است. انگار حضور و گسترش کلان داده در سرنوشت اینترنت نوشته شده بود و تفاوتی نداشت گوگل یا مایکروسافت یا هر شرکت دیگری آن را اولین بار معرفی کند. در تایید این ادعا، بسیاری از افرادی که دهه ها قبل با هوش مصنوعی آشنا شده بودند، این اتفاقات را پیش بینی می کردند. آنها می دانستند که یادگیری ماشین می تواند تا کجا ادامه داشته باشد و چه تاثیراتی بر زندگی ما بگذارد. پس این کلان داده است که باید برای بسیاری از مشکلاتی که ایجاد کرده مقصر شناخته شود. ما بدون کلان داده زندگی آرام تری داشتیم. با گروه های متفاوت بیشتری در تعامل بودیم. احساس حریم خصوصی بیشتری می کردیم و از همه مهم تر: خوشبخت تر بودیم!

 

دادگاهی با متهم اشتباهی

آیا مشکل کلان داده دقیقا همین است؟

شکی نیست که بسیاری از نقدها در مورد کلان داده دقیق و درست اند. کلان داده واقعا مشکلات زیادی برای زندگی ناب انسانی ایجاد کرده. اما آیا واقعا همینطور است؟ آیا کلان داده مقصر «تمام» مشکلات ماست؟ «الگوریتم» جوانان ما را به انحراف می کشاند؟ «هوش مصنوعی» ما را اسیر شبکه های اجتماعی می کند؟

اگر بخواهیم به تمام سوالات بالا پاسخ مثبت بدهیم با چالش های عجیبی روبرو شویم. اولین و مهم ترین چالش نقش اراده و اختیار انسانی است. کلان داده هیچ گاه در مورد خوب یا بد بودن مسائل ادعایی نکرده است. کلان داده هیچ گاه نخواسته و نتوانسته تعیین کند چه چیزهایی برای ما خوب هستند و چه چیزهایی بد و نادرست. این ما (بله دقیقا «ما») بودیم که کلان داده را به جایگاه خدایی عصر اینترنت منصوب کردیم. سپردن فرمان زندگی به دست کلان داده دقیقا توسط عوامل انسانی انجام شد. دولت ها، مدیران عامل، کارشناسان با نفوذ و افکار عمومی ذوق زده زنجیره ای بودند که کلان داده را به جایگاه امروز رساندند. ما نمی توانیم بدانیم اگر دولت آمریکا در اوایل هزاره جدید به شرکت گوگل اجازه نمی داد که اطلاعات بی ارزش را جمع کند، چه اتفاقی می افتاد. اما می دانیم که ماجرا می توانست خیلی متفاوت باشد. مدیران فیسبوک(یا همان «متا»ی امروز) می توانست نگرانی عمیق موسسان اولیه اینستاگرام را درک کنند و جلو حاکمیت الگوریتم بر اینستاگرام را بگیرند. درست است که این قابلیت از همان ابتدا در فرایند یادگیری ماشینی وجود داشت، اما ماشین ها هیچگاه «اراده» نکردند که چنین جایگاهی برای خودشان بگیرند. بنابراین با نهایت احترام به سازندگان فیلم های فانتزی و تخیلی (که علاقه دارند خودآگاهی ماشین ها و شورش آنها را نشان دهند) باید بگوییم این ماشین ها نبودند که خودآگاه شدند؛ بلکه ما بودیم که سرمست از ظرفیت های تکنولوژی، آگاهی خودمان را از دست دادیم. صاحبان شرکت ها تصمیم گرفتند، ما مردم پذیرفتیم.

کلان داده

در جستجوی شمشیر سامورایی

کدام نقدها واقعا رادیکال هستند؟

اشتباه اصلی گردن کسایی که کلان داده رو خدا کردن و ما رو پاره

ادعای اصلی من این نیست که کلان داده واقعا مشکلی ندارد و هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی هیچ چالشی برای زندگی ما ایجاد نمی کنند. بلکه ادعای اصلی من یک قدم عقب تر از اینهاست: چه چیزی اجازه وجود این پدیده ها به زندگی را می دهد؟ من

من انگشت اتهام را مستقیما به اپراتورهای کلان داده (یعنی تمام کسانی که در راه پیشرفت و استفاده از کلان داده تلاش می کنند) می گیرم. ما بدون انتخاب های انسانی اشتباه می توانستیم شبکه های اجتماعی سالم تری داشته باشیم. طمع لایک و بازخورد مثبت که مدت ها قبل در روان شناسی رفتاری ظهور کرده بود می توانست وجود نداشته باشد. سوءاستفاده از داده های افراد برای مقاصد سیاسی و اقتصادی می توانست خنثی شود و از همه مهم تر: دانش های مربوط به تکنولوژی های ارتباطی جدید می توانستند پیغمبران ما دنیای امروز نباشند.

از میان موارد بالا، قطعا مورد آخری از همه مهم تر است. بسیاری از تحولات تکنولوژیک تنها به این دلیل انجام می شوند که تنها «می توانند» انجام شوند. هیچ متر و معیار انسانی برای کنترل و گزینش فناوری وجود ندارد. دانشمندان مرتبط با داده تلاش می کنند تمام علوم دیگر را بی اعتبار، یا دست کم علومی تزئینی و فاقد اهمیت نشان دهند. از طرف دیگر اتحاد استراتژیک این رویکردها با بازار های مالی، جا را برای انتقاد صحیح و انسانی تنگ می کند. در حالی که تمام بخش های علوم انسانی روز به روز نحیف تر و ضعیف تر می شوند، فضای امروز علوم اجتماعی شاهد عرصه رو به رشد جدیدی تحت عنوان «علوم اجتماعی محاسباتی» است. البته منظور این نیست که باید تمام رویکردهای داده محور و ریاضی وار را از ساحت علوم انسانی حذف کنیم. چنین ادعایی نه ممکن است و نه مطلوب زیرا دنیای جدید «واقعا» امکانات جدیدی پیش روی دانش انسانی ما (چه در قالب فهم عمومی و چه در قالب مطالعات دانشگاهی و نخبگانی) قرار داده. اما مرجعیت این دانش ها و این رویکردها، تنها نوعی سرمستی از کارکرد فعلی تکنولوژی است. در این وضعیت مراکز تاثیرگذار و تصمیم گیر نیز تماما به مراکزی منفعل و تاثیرپذیر تبدیل شده اند.

بنابراین می توانیم از امکان نقدی «واقعا» رادیکال صحبت کنیم. اما پیش از آن باید بدانیم مرثیه سرایی در مورد حضور کلان داده ها در زندگی نقدی بنیان افکن نیست.(مانند بسیاری از کتاب ها و مطالب انتقادی که همه دیده ایم) شاهد این ادعا آگاهی عمومی است. بسیاری از مردم می دانند که کلان داده در جای جای زندگی آنها نفوذ کرده اما کماکان به استفاده از آن ادامه می دهند. امروز دیگر کلان داده پدیده ای مخفی نیست. کافی است اکسپلور اینستاگرام یا پلتفرم های نمایش فیلم و سریال را باز کنیم و پیشنهاداتشان را وارسی کنیم. اتفاقا چیزی که پشت این کلان داده پنهان شده، نظامی از شناخت و آگاهی است که علاقه دارد داده و اطلاعات را مقام خدایی جهان امروز برساند. دانش های مرتبط با تکنولوژی های ارتباطی جدید بسیاری از دانش های دیگر را از اهمیت انداخته اند. حتی علوم اجتماعی و علوم انسانی که روزگاری به رویکردهای تفهمی و انتقادی خودشان افتخار می کردند، نسبت به «علوم اجتماعی محاسباتی» ذوق زده، یا دست کم بی تفاوت اند. (به روند رو به ضعف مطالعات نظری در دانشگاه ها و افزایش نشست های مرتبط با علوم محاسباتی نگاه کنید) حتی امروز دغدغه «حقیقت» و «واقعیت» جای خود را به «کارکرد» داده است. (البته نباید آن را با پراگماتیسم= عمل گرایی اشتباه گرفت) انسان هایی که یک روز (به اشتباه) خودشان را به جای خدا نشاندند، حالا با کمال میل از آن پایین آمده و داده ها را به این مقام می رسانند.

 

به دنیای جدید قدم بگذار

چه کنیم که از وضعیت حاکمیت کلان داده ها عبور کنیم؟

هیچ راه از پیش نوشته شده ای برای خلاصی از این وضعیت وجود ندارد. آن چه تنها وجود دارد تنها تجربه های موفق فردی یا گروه های کوچک برای عبور از این وضعیت است. بنابراین انتظار تحولی جدی در کوتاه مدت عاقلانه به نظر نمی رسد. اما می توانیم به شرایطی که دنیای امروز و وضعیت آن را ممکن کرده توجه کنیم. اصلی ترین ویژگی دنیای امروز انهدام کامل متافیزیک است. تمام دانش های مهم امروز در فضایی عاری از متافیزیک و بدون توجه به آن رشد کرده اند. حتی نظریات علوم انسانی هم متاثر از این فضا مجددا به حذف متافیزیک(یعنی مهم ترین مزیت خودشان) از مرزهای دانش اقدام کرده اند.

بنابراین طبیعی است که رویکردهای متافیزیکی به جهان امروز، حساسیت بیشتری در جهان ایجاد کنند. این رویکردها هر چند در عمل با مشکلات متعددی روبرو هستند و اساسا در جهان امروز نمی توانند امکان تحقق پیدا کنند (و به همین دلیل ما هم نمی توانیم زیاد در مورد آنها صحبت کنیم) اما اصلی ترین و واقعی ترین بدیل دنیای بدون متافیزیک هستند. البته این تنها به شرطی ممکن خواهد بود که ما پدیده های مرتبط با متافیزیک را از زاویه خودشان و به نسبت محدودیت های واقعی دنیای امروز تحلیل کنیم؛ در غیر این صورت به آنها نیز مانند پدیده هایی بی معنا و بدون امکان تغییر نگاه خواهیم کرد.

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا