شناخت کنشهای سایبری زنان
بررسی چهار گرایش اصلی فمینیسم؛ پیش درآمدی برای شناخت جنبشهای سایبری زنان
سایبرپژوه – فمینیسم واژهای است که معنای زن و حقوق زنان همراه آن است. جنبش فمینیسم در سراسر جهان موافقان و مخالفانی دارد که بسته به نوع ایدئولوژی و اعتقاد مخالفین، نظرات و انتقادات آنها متفاوت است. در این سری نوشتار مربوط به فمینیسم قصد داریم روندی را بررسی کنیم که فعالین حقوق زنان بین اهداف و آرمانهای فمینیسم و سایبر ارتباط برقرار کردند و فعالیت خود را در این بستر پیگیری میکنند.
در اولین مقاله از این سلسله مقالات و برای بررسی دقیق فعالیتهای سایبری زنان ابتدا با مفهوم فمینیسم و گرایشها و امواج آن آشنایی مختصری خواهیم داشت و سپس در مقالاتِ بعدی، ارتباطِ میانِ سایبر و فمینیسم را بررسی خواهیم کرد.
فمینیسم برای توضیح و ریشهیابی علل ستم بر زنان به ایدئولوژیهای مختلفی گرایش دارد و بر اساس مبانی آن مکتب علل و عوامل فرودستی زنان را تفسیر میکند، راه حل ارائه میدهد و به همان نام شناخته میشود. دستهبندیهای زیادی وجود دارد که در این مقاله صرفا به چهار مورد از مهمترینِ آنها اشاره میشود. در ادامه تلاش خواهیم کرد که آشناییای کلی با تفکرات اصلی این چهار گرایشِ فمینیستی ارائه شود.
فمینیسم لیبرال
لیبرالیسم به مجموعهی روشها و سیاستهایی گفته میشود که برای فراهم نمودن آزادی هر چه بیشتر فرد به کار میرود، پیروان این ایدئولوژی را لیبرال گویند. یکی از اصول اساسی لیبرالیسم هواداری از آزادی فعالانه است، یعنی این که فرد فرصت آن را داشته باشد که با پرورش آزادانهی توانمندیهای خود و همچنین بازگویی آزادانه عقاید خود موجبات رشد و کمال خود را فراهم آورد و از این راه برای کل جامعه سودمند باشد.
آلیسون جاگر در سیاست فمینستی و طبیعت انسان به تأمل در تفکر سیاسی لیبرال پرداخت. به بیان او، با درکی که این تفکر از طبیعت انسان دارد وجه ممیزه ما انسانها در قابلیت خردورزی است. حکم بر این که خردورزی ما را از موجودات دیگر متمایز میکند البته چندان گویا نیست، بنابراین لیبرالها کوشیدهاند از راههای گوناگون تعریفی برای خردورزی با تأکید بر جنبههای اخلاقی یا جنبههای مصلحتجویانه آن به دست دهند.
هرگاه صحبت از دخالت دولت در سپهر خصوصی (یعنی خانواده یا جامعه خانگی) به میان آید لیبرالها همگی توافق دارند که هر چه حضور «برادر بزرگ[۱]» در اتاق خواب و توالت و حمام و آشپزخانه و مهدکودک کمتر باشد بهتر است. ما همگی به جایی میان دوستان و خانواده خود نیاز داریم که نقابهای بیرونی خود را کنار بگذاریم و خودِ «واقعی» خویش را بروز دهیم.
فمینیسم لیبرال تبیین نابرابریهای جنسیتی را در وضعیتهای اجتماعی و فرهنگی جستوجو میکند. آنها توجه خود را به عوامل جداگانه پرشماری معطوف میکنند که در نابرابریهای میان زنان و مردان سهم و نقش دارند. برای مثال، فمینیستهای لیبرال با جنسگرایی و تبعیض علیه زنان در محیط کار، نهادهای آموزشی و رسانهها سروکار دارند. آنها توان خود را صرف ایجاد و حمایت از فرصتهای برابر برای زنان از طریق قانونگذاری و سایر روشها و ابزارهای دموکراتیک میکنند. پیشرفتهای قانونی مثل «قانون پرداخت برابر» و «قانون تبعیض جنسی» به شدت مورد پشتیبانی فمینیستهای لیبرال بود که استدلال میکردند برابری قانونی اهمیت شایانی در حذف تبعیض علیه زنان دارد. فمینیستهای لیبرال خواهان فعالیت از طریق نظام موجود هستند تا به شیوهای تدریجی اصلاحاتی انجام گیرد. از این جهت، اهداف و روشهای آنها بسیار میانهروتر از فمینیستهای رادیکال است که خواهان سرنگونی نظام موجود هستند.
با اینکه فمینیستهای لیبرال سهم شایانی در پیشرفتهای زنان داشتند منتقدان میگویند که آنها نتوانستهاند علل ریشهای نابرابری جنسیتی را دریابند و ماهیت سیستمی ظلمی را که در جامعه بر زنان میرود، تشخیص نمیدهند. فمینیستهای لیبرال با توجه صرف به محرومیتهای جداگانهای که زنان از آنها رنج میبرند – جنسگرایی، تبعیض، پرداخت نابرابر- فقط تصویر ناقصی از نابرابری جنسیتی ترسیم میکنند. فمینیستهای رادیکال این اتهام را به فمینیستهای لیبرال میزنند که آنها زنان را تشویق به پذیرش جامعهی نابرابر و خصلت رقابتی آن میکنند.
فمینسم رادیکال
عقیده جوهرهی فمینیسم رادیکال این است که مردان مسئول استثمار و بهرهکشی از زنان هستند و از آن نفع میبرند. تحلیل پدرسالاری -سلطهی نظاممند مردان بر زنان- گرایش اصلی این شاخه از فمینیسم است. پدرسالاری پدیده عام و جهانشمولی قلمداد میشود که در همهی زمانها و فرهنگها وجود داشته است. فمینیستهای رادیکال غالباً توجه خود را روی خانواده، به منزلهی یکی از سرچشمههای ظلم و ستم بر زنان در جامعه، متمرکز میکنند. استدلال آنها این است که مردان با استفاده از کار مجانی زنان در خانه آنها را استثمار میکنند. مردان، به عنوان یک گروه، همچنین مانع از دسترسی زنان به موقعیتهای قدرت و نفوذ در جامعه میشوند.
سایر فمینیستهای رادیکال خشونت مردان علیه زنان را محور اصلی برتری و توفق مردان میدانند. طبق این دیدگاه، خشونت خانگی، تجاوز و آزار و اذیت جنسی همگی بخشی از ظلم و ستم نظاممند بر زنان است، نه مواردی جداگانه که هر یک ریشههای روانشناختی یا جنایی مختص به خود داشته باشد. حتی کنشهای متقابل زندگی روزمره – مثل ارتباط غیرکلامی، الگوهای گوش دادن و توی حرف دویدن، و کم و کیف احساس راحتی زنان در اماکن عمومی- در نابرابری جنسیتی سهم و نقش دارد. علاوه بر این، طبق همین استدلال، برداشتهای عامیانه از زیبایی و امیال جنسی را مردان بر زنان تحمیل میکنند تا نوع خاصی از زنانگی ایجاد شود. برای مثال، آن دسته از هنجارهای اجتماعی و فرهنگی که بر اندام باریک و ایستار دلسوزانه و مراقبتی نسبت به مردان تأکید میکنند، در خدمت تداوم بخشیدن به فرودستی و انقیاد زنان عمل میکنند. «شیءواره شدن» زنان از طریق رسانهها، مد و تبلیغات، زنان را به اشیائی جنسی تبدیل میکند که اصلیترین نقش آنها لذت بخشیدن و سرگرم کردن مردان است.
فمینیستهای رادیکال اعتقاد دارند که زنان نمیتوانند از طریق اصلاحات یا تغییرات تدریجی از ظلم و ستمهای جنسی آزاد شوند. طبق استدلال آنها چون پدرسالاری پدیدهای نظاممند است، برابری جنسیتی فقط با سرنگون ساختن نظم پدرسالار میسر میشود.
استفاده از مفهوم پدرسالاری برای تبیین نابرابری جنسیتی در بسیاری از نظریههای فمینیستی عمومیت یافته است. فمینیستهای رادیکال با این مدعا که « [امر] شخصی همانا [امر] سیاسی است»، توجه گستردهای را به ابعاد به هم پیوسته ظلم و ستم بر زنان جلب کردهاند. تأکید آنها بر خشونت مردان و «شیءواره ساختن» زنان، این مسائل را در مرکز بحث و مشاجرههای اصلی دربارهی فرودستی و انقیاد زنان قرار داده است.
فمینیسم مارکسیستی
همانگونه که مفهوم لیبرالی طبیعت بشر به تفکر فمینیستهای لیبرال راه یافته است فمینیستهای مارکسیست نیز مفهوم طبیعت بشر را از مارکسیسم برگرفتهاند. فمینیستهای مارکسیست نیز مانند همه مارکسیستها معتقدند عامل تعیین کنندهی آگاهی انسان موجودیت اجتماعی او است. جمله «کار زنان هرگز پایانی ندارد» برای فمینیستهای مارکسیست معنایی بیش از کلمات قصار دارد؛ این جمله توصیف ماهیت کار زنان است. زن به این دلیل که باید هر لحظه آماده خدمتگزاری باشد تصوری از خود پیدا میکند که اگر به سبب نقش خود در خانواده و محیط کار از نظر اجتماعی و اقتصادی نسبت به مردان فرودست نمیماند، این تصور را پیدا نمیکرد.
فمینیستهای مارکسیست همان اندازه که معتقدند کار زنان به افکار او و بنابراین به «طبیعت زنانه» شکل میدهد سرمایهداری را نیز نظامی میدانند که، علاوه بر روابط داد و ستد، مبتنی بر مناسبات قدرت است. تحلیل طبقاتی مارکسیستی نیز مانند تحلیل مارکسیستی قدرت ابزاری برای درک مفهوم ستمدیدگی زنان برای فمینیستها فراهم کرده است.
در نظریه مارکسیستی برای پرداختن به مسائلی که مستقیماً به دغدغههای جنسی و تولید مثلیِ زنان مربوط میشوند (جلوگیری از بارداری، ناباروری و سقط جنین؛ هرزه نگاری، روسپیگری، آزار جنسی، تجاوز و کتکزدن زنان) ظرفیت چندانی دیده نمیشود و در نتیجه توجه فمینیستهای مارکسیست به مسائل مرتبط با کار زنان معطوف شده است. از جمله خدمات آنان در این راستا کمک به درک نحوهی ارتباط میان نهاد خانواده و سرمایهداری بوده است و این که چگونه کار خانگی زنان بیارزش قلمداد شده و کار واقعی حساب نمیآید و همچنین اینکه عموماً کسالتبارترین و کممزدترین کارها به زنان واگذار میشود.
فمینیسم سوسیالیستی
فمینیسم سوسیالیستی را میتوان ترکیبی از باورهای فمینیسم مارکسیستی و فمینیسم رادیکال دانست. فمینیستهای سوسیالیست مانند فمینیستهای مارکسیستی سرمایهداری را عامل ستم بر زنان میدانند اما علاوه بر این مانند فمینیستهای رادیکال مناسبات مردسالاری را نیز در این ستم دخیل میدانند. این گروه مدعی است که پایان یافتن سرمایهداری به خودی خود به رهایی زنان منجر نخواهد شد و زنان نباید از مبارزه برای رهایی خود از کنترل مردان دست بکشند.
سوسیالیستها اعتقاد دارند که مارکسیستها در توضیح فرودستی زنان بر نقش سرمایهداری بیش از اندازه تاکید میکنند و نمیتوانند تشخیص دهند که نظام جنس/ جنسیت مستقل از نظام طبقاتی است و معتقدند سرمایهداری و مردسالاری در همهی سطوح جامعه بر یکدیگر اثر میگذارند. وجه تمایز فمینیستهای سوسیالیست با مارکسیستها در این است که نقش مردان و سرمایهداری را در ستم بر زنان توأمان مؤثر می-دانند.
فمینیسم سوسیالیستی عمدتا حاصل نارضایتی فمینیستهای مارکسیست از کورجنسی[۲] اندیشه مارکسیستی بود، یعنی ناخشنودی از اینکه مارکسیستها ستم بر زنان را به اندازهی ستم بر کارگران مهم نمیدانستند و فرض میکردند که ستمی که مردان بر زنان روا میدارند نسبت به عذابی که طبقه کارگر در جامعه سوداگری متحمل میشود ناچیز است.
فمینیستهای سوسیالیست معتقدند که فمینیستهای مارکسیست سنتی میتوانند توضیح دهند که جدایی محل کار از خانه در سایهی سرمایهداری چگونه اتفاق افتاد و چگونه به تدریج از ارزش فعالیتهای خانگی کاسته شد اما نمیتوانند به درستی تبیین کنند که چرا سرمایهداری خانه را به زنان و محل کار را به مردان اختصاص داد. فمینیستهای سوسیالیست برای غلبه بر محدودیتهای مارکسیسم سنتی و نقطهضعفهای فمینیسمهای رادیکال و روانکاوانه رویکردهای جدیدی را تحت عنوان فمینیسم سوسیالیستی ارائه دادند.
– آبوت، پاملا؛ والاس، کلر (۱۳۹۷). «جامعهشناسی زنان». مترجم: منیژه نجم عراقی. تهران: نشر نی.
– حاجیزاده، محمد (۱۳۸۸). «فرهنگ تفسیری ایسمها». تهران: جامهدران.
– تانگ، رزمری (۱۳۸۷). «نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریههای فمینیستی»، مترجم: منیژه نجم عراقی. تهران: نشر نی.
– گیدنز، آنتونی (۱۳۹۷). «جامعهشناسی»، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
[۱] ساختار قدرت و حاکمیت
[۲] نادیده گرفتن اهمیت تفاوت جنسی