نقد فیلم هدایت : به من دروغ بگو ( Guidance )
برخی از فیلمها (به خصوص فیلمهای مهجورِ سینمای مستقل) سرشتی غافلگیرکننده دارند. در اینجا با کارگردانهای گمنامی روبرو هستیم که حتی جستوجو در اینترنت برای یافتنِ اطلاعاتی از آنها نتیجهی خاصی به همراه ندارد. بعضاً حتی جوایزِ خاصی نبردهاند و حتی تعدادِ رایدهندگانِ فیلم در صفحهی IMDB آنها کمتر از صد نفرند. بنابراین انتخاب و دیدنِ چنین فیلمهایی همواره غافلگیرکننده است. معمولاً این فیلمهای مستقل و مهجور فیلمهای بدی هستند. اما گاه و بیگاه در جست و جو برای یافتنِ فیلمهای خوب در سینمای مستقل به فیلمهایی برمیخوریم که به راستی خیرهکنندهاند. سینهفیلها اصطلاحاً به چنین فیلمهای مهجور اما به راستی استوار و زیبا «جواهراتِ پنهان» (Hidden Jewels) میگویند: جواهراتی که به هر دلیل (مانند فقدان پخشکنندهی مناسب یا حتی بیخیالیِ سازندگانش) دیده نمیشوند و قدر نمیبینند. هدایت (Guidance) ساختهی نیسان سبحانی (Neysen Sobhani) دقیقاً از همان جواهراتِ پنهان است.
این یاداشت دومین یادداشت از سلسله یادداشتهای سینمای مستقلِ سایبرپانک است. در این سلسله یادداشت فیلمهای مستقلِ (خارج از جریانِ اصلی) سینمای سایبرپانک بررسی میشود و تلاش میشود این فیلمها از سه منظرِ «جهانِ سایبریِ به تصویر کشیده شده»، «ماشینِ محوریِ معرفی شده» و «دولت-سیاست مرکزیِ فیلم» بررسی شود. دومین یادداشت از این سلسله یادداشتها به نقد فیلم هدایت (۲۰۲۱) ( Guidance 2021) (اختصاص دارد.
نقد فیلم هدایت ( Guidance )
برخی از فیلمها (به خصوص فیلمهای مهجورِ سینمای مستقل) سرشتی غافلگیرکننده دارند. معمولاً وقتی قصد داریم فیلمی از جریانِ اصلی سینما ببینیم، پیشاپیش میدانیم که با چه چیزی روبرو هستیم: همهی ما میدانیم که فیلمهای تیم برتون یا نولان چه حال و هوایی دارند یا فیلمی از سلسلهی انتقامجویان قرار است چه فرم و محتوایی را به ما منتقل کند. اما در مورد فیلمهای مهجور چنین پیشبینیهایی وجود ندارد. با کارگردانهای گمنامی روبرو هستیم که حتی جستوجو در اینترنت برای یافتنِ اطلاعاتی از آنها نتیجهی خاصی به همراه ندارد. بعضاً حتی جوایزِ خاصی نبردهاند و حتی تعدادِ رایدهندگانِ فیلم در صفحهی IMDB آنها کمتر از صد نفرند. بنابراین انتخاب و دیدنِ چنین فیلمهایی همواره غافلگیرکننده است: ما عملاً نمیدانیم با چه چیزی روبرو هستیم و تنها پس از دیدنِ فیلم است که میتوانیم تصوری از فیلم داشته باشیم. معمولاً این فیلمهای مستقل و مهجور فیلمهای بدی هستند. آنها تلاشهای ناکامِ تصویرگرانِ جاهطلبیاند که فکر میکنند با تقلید از یک استادِ بزرگ میتوانند فیلمِ خوبی بسازند. اما گاه و بیگاه در جست و جو برای یافتنِ فیلمهای خوب در سینمای مستقل به فیلمهایی برمیخوریم که به راستی خیرهکنندهاند. به طور مثال اولین فیلمِ کریستوفر نولان یعنی تعقیب (Following) – فیلمی که به نظرِ من بهترین ساختهی اوست – در زمانِ خودش از همین دست فیلمها محسوب میشد. سینهفیلها اصطلاحاً به چنین فیلمهای مهجور اما به راستی استوار و زیبا «جواهراتِ پنهان» (Hidden Jewels) میگویند: جواهراتی که به هر دلیل (مانند فقدان پخشکنندهی مناسب یا حتی بیخیالیِ سازندگانش) دیده نمیشوند و قدر نمیبینند.
هدایت (Guidance) ساختهی نیسان سبحانی (Neysen Sobhani) دقیقاً از همان جواهراتِ پنهان است. نیسان سبحانی یک ایرانی مهاجر است که مدتی در آمریکای شمالی ساکن بوده و اکنون مقیم کشور چین است. او فیلمی سایبرپانکی و مستقل در چین (مهدِ تکنولوژیهای آینده) ساخته که هم از جهتِ فرمهای زیباییشناسی پخته است و هم از جهتِ بسطِ مفهومیِ سایبرپانکیاش در کمال قرار دارد. داستان فیلم مربوط به یک ابرتکنولوژیِ زیستی است که میتواند شبکهای از هوش مصنوعی در داخل بدن انسان را شکل دهد و به کاربرِ خودش (یعنی میزبانِ این ماشین) در مورد دروغهایی که دیگران به او میگویند، هشدار دهد. داستانِ فیلم در بسترِ یک درامِ رمانتیک میگذرد و سبحانی گره اصلی داستانیاش را بر رابطهای بنا شده بر دروغ گذاشته است. آیا این زوج میتوانند در مواجهه با «ماشینِ حقیقت» رابطه و عشقِ خود را زنده نگاه دارند؟ در ادامه به نقد فیلم هداسیت از جوانب مختلف می پردازیم.
جهانِی پس از جنگ: چگونه میتوان انسانها را به صلح رساند؟
داستانِ «هدایت» حداقل ۱۰ سال پس از یک جنگِ عظیم در چین میگذرد. همهی تکنولوژیهای نوین مانندِ هوش مصنوعی در این جنگ به کار رفتهاند و بسیاری از انسانها نیز جان خود را از دست دادهاند؛ با این حال سلاحهای بیولوژیکِ استفاده شده منجر به آن شدهاند که بسیاری از زندهماندگان نیز تحتِ تاثیرِ عوارضِ شیمیایی و بیولوژیکیِ این سلاحها، مرگی طولانی و دردناک را تجربه کنند. جهان (و به خصوص چین) یک فاجعه را پشتِ سر گذشته است و خاطرهی این فاجعه در تکتکِ سکانسهای فیلم به زبردستی (آشکارا یا نهان) گنجاندهشدهاند.
جنگِ مهیب همواره یکی از موتیفهای سینمای سایبرپانک بوده است زیرا همواره در پسِ جنگ است که انتخابهای اصیل برای «نحوهی بودنمان بعد از این» قابلِ کنکاش است و سینما یا ادبیاتِ سایبرپانک نیز همیشه به دنبالِ همین نوع از انتخابها بوده است. داستانِ فیلمِ «هدایت» دقیقاً مربوط به همین انتخابهای پسین است: بعد از یک جنگِ بزرگ، چگونه میتوان به یک صلحِ پایدار دست یافت؟ آیا ذاتِ انسانها را میتوان اصلاح کرد؟ آیا میتوان بالاخره به انسانی آنچنان بشری دست یافت که کمر به نابودیِ دیگر انسانها نبندد؟
در فیلم هدایت، سبحانی به عمد اطلاعاتِ زیادی از علت و چگونگیِ جنگِ قبلی به ما نمیدهد. ما صرفاً با یک خاطرهی گنگ و اما به شدت زنده از آن جنگ روبرو هستیم که بر همهی انتخابهای بعدی اثر میگذارند. این خاطرهی گنگ و زنده در رفتارِ تکتکِ شخصیتها یا برخی میزانسنهای فیلم نمود دارد. جنگ زندگی هر کدام از سه شخصیتِ اصلی را به نحوی از انحاء تغییر داده است و این تغییر، بر انتخابهای بعدیِ آنها اثرگذاریِ ویژهای دارد. در نتیجه ما در این فیلم با یک مثلثِ شخصیتیِ مهم روبرو هستیم: کسی که میخواهد دنیا را تغییر دهد (مخترع تکنولوژی «هدایت» یعنی سو-ژی)، کسی که میخواهد فراموش کند (شخصیتِ اول فیلم با بازیِ خوبِ ژیا سان – Jia Sun) و کسی که هنوز هم قربانیِ گذشته است (نامزدِ هان میائو).
سبحانی در فرمِ تصویری خودش تا حدِ قابل توجهی متاثر از سریالِ آینهی سیاه (Black Mirror) است. او فضاهای زنده و پر از رنگی را نشان میدهد که مانندِ موجِ اصلیِ گوتیکمحورِ سایبرپانک، سیاه و سهمگین نیستند. دقیقاً مانندِ آینهی سیاه آنچه که سیاه و سهمگین است، نه خودِ تصاویر بلکه اتفاقات و کنشهایی است که انسانها و ماشینّها در مقابل یا در کنارِ یکدیگر اتخاذ میکنند. قوتِ سبحانی در مقایسه با اپیزودهای آینهی سیاه تسلطِ او به زبانِ اصیلِ تصویر و قاببندیهای درخشانی است که جا به جا در فیلم خودنمایی میکنند. به طورِ مثال هر چند ما فضاهای پر از انرژیای مانندِ یک ویلای زیبای احاطهشده میانِ درختان را میبینیم، اما سبحانی به جای آن که بخواهد به ما یک چشماندازِ زیبا بدهد، با استفاده از دوربینِ کم ارتفاع بر استواری و خفقانِ دیوارهای این ویلا تاکید میکند. بسیاری از پنها (چرخشِ دوربین در عرض) ما را به یادِ سهرابِ شهید ثالث و تاکیدِ او بر حرکتِ درونیِ شخصیت در کنارِ حرکتِ بیرونیِ او در فضا میاندازد. بدین ترتیب، سبحانی یک جهانِ منحصر به فرد را در این فیلم به ارمغان آورده است: جهانی جنگزده اما زیبا که در آن شخصیتها متناسب با محیطِ پیرامونی خودشان باید تصمیمِ نهاییِ خودشان برای مواجهه با چنین جهانی را اتخاد کنند. با ما در ادامه نقد فیلم هدایت همراه باشید.
انسانی ماشینی: دروغ نگو زیرا همه میفهمند
در ادامه نقد فیلم هدایت، در مواجهه با جهانی جنگ زده، شخصیتِ سو-ژی (Su Jie) یک انتخابِ مشخص را اتخاذ میکند: انسانها باید تکنولوژیای را بسازند که بتواند ذاتِ انسانها را تغییر دهد. معمولاً این همان راهکاری است که آدم بدهای داستانها (فاشیستهای سایبرپانکی) آن را انتخاب میکنند زیرا به نظرشان انسانیت چیزِ بدی است و فساد در گرگِ آدمی بیش از اندازه ریشه دوانده است بنابراین نمیتوان بشر را «هدایت» یا «اصلاح» کرد. آن چیزی که سو-ژیِ مخترع میسازد، در واقع نوعی «داروی بشریت» است که بشریت را از آن چه که هست، به طور کامل، منقلب میسازد.
طرفه اینجاست که در روایتِ سبحانی این داروی بشریت واقعاً مانندِ یک دارو (یک قرصِ بلعیدنی) به انسانها داده میشود. تکنولوژی محوری فیلم که با عنوانِ « نانو کوانتوم کامپیوتر مبتنی بر نسل نهمِ هوش مصنوعی (NIS)» شناخته میشود متشکل از میلیونها نانوباتِ کوانتومی است که در بدن یک کامپیوترِ واحد را شکل میدهند و میتوانند اپلیکیشنهای مختلفی را در ذهنِ انسان اجرا کنند. در واقع به جای این که ما اپلیکیشنها را مثلاً بر روی موبایلمان نصب کنیم، این بار آنها را بر روی بدنمان نصب میکنیم و NIS آنها را در ذهنِ ما اجرا میکند. بنا بر داستانِ فیلم، شرکتِ سازنده فعلاً تنها یک اپلیکیشن برای این کامپیوترِ بیولوژیک معرفی کرده است: «هدایت». این اپلیکیشن میتواند تمامِ رفتارهای ریزِ آدمهای اطراف (مانند ضربان، زبانِ بدن، تونالیتهی صدا و ….) را بررسی کند و تشخیص دهد که آیا کسی دروغ میگوید یا خیر. یعنی اگر کسی این قرص را بخورد، و هدایت را بر روی خودش نصب کند، به راحتی میتواند بفهمد که چه کسی دروغ میگوید و چه کسی دروغ نمیگوید. سو-ژی امیدوار است که میزانِ قابل توجهی از مردمِ جهان این تکنولوژی را بر روی خود نصب کنند، دیگر هیچ کس دروغ نگوید (در واقع نتواند دروغ بگوید) و در نتیجه جنگ (که محصول دروغ است) نیز از بین برود.
در ادامه نقد فیلم هدایت به این سوال می رسیم که، چرا سو-ژی این تکنولوژی را برای اصلاح ذاتِ بشری انتخاب کرده است؟ روایتِ فیلم توجیهاتی شخصی (مانند یک خاطره از کودکی یا آرمانِ پدری برای زدودنِ دروغگویی از نسلِ بشر) برای این انتخابِ او را ارائه میدهد که قانعکننده نیستند. قاعدتاً با استفاده از تکنولوژیای که با ذهنِ انسانها چفت میشود، میتوان در یک چشم به هم زدن همهی نسلِ بشر را اصلاح کرد. میتوان این نانوروباتها را با استفاده از یک بمبِ بزرگ به همهی جهان صادر کرد تا پس از آن هیچ انسانی دیگر دروغ نگوید. چرا باید از تکنولوژیای استفاده کرد که موفقیتِ آن باز هم متضمنِ «دینامیسمِ بشری» است؟ به بیانِ دیگر، این تکنولوژی به نحوی طراحی شده است که انسانها پس از استفاده از آن، بفهمند که دروغ چقدر بد و مهلک است و با افزایشِ استفاده از آن، دروغ را به کل از جامعهی بشری حذف کنند. در نتیجه سو-ژی (سقراطگون) امید دارد که انسانها نه به زور بلکه با «دیدنِ نتایجِ واقعیِ دروغ و ریاکاری» انتخاب کنند که دروغ را از زندگی خود حذف کنند.
یکی از زیباترین و خلاقانهترین دستآوردهای سبحانی در این فیلم شخصیتِ سو-ژی است: سو-ژی یک فاشیستِ تکنولوژیک (مانندِ شخصیتِ ویل کستر در فیلم تعالی – Transcendence) نیست. سو-ژی به نسلِ بشر اعتقاد دارد و تنها میخواهد او را «هدایت» کند و نه «اصلاحِ نژاد» تا او با استفاده از چنین هدایتی، بتواند خود را از مهلکهی این جهان به در ببرد. فیلم در دو ارجاعِ مشخص به ماتریکس (Matrix) و او (Her) ارائه میدهد که هر دو تاکیدی بر همین رویکرد هستند. قرصِ قرمزرنگی که تکنولوژی در آن گنجانده شده، قرار است که حقیقت را به انسانها عطا کند اما انسانها تنها با انتخابِ خودشان است که میتوانند حقیقت را میل کنند. از سوی دیگر، سو-ژی نمیخواهد انسانها را به بردهی تکنولوژی تبدیل کند. بنابراین قرار نیست اتفاقاتی مانندِ فیلمِ «او» برای شخصیتها بیفتد و کسی عاشقِ این صدای درونِ ذهن شود. هوش مصنوعیای که در این فیلم عرضه میشود نه «چیزی در روبرو» بلکه به عنوانِ «ندای وجدان» کار میکند. همین نکته نشان میدهد که این فیلم تا چه اندازه بر سنتِ «پیامبرانهی شرقی» استوار است: سو-ژی نمیخواهد تکنولوژی را «شیواره» (Objectify) سازد (چه شی غالب و چه شی مغلوب) بلکه میخواهد آن را به جزئی از «روحِ آدمی» بدل کند.
دولتِ اجتماعی: بازیِ درونیِ نیروهای اصیل
فیلمهای سایبرپانکی همواره در یک جدالِ عمیق بر سرِ قدرت شکل میگیرند. بر اساسِ تزِ سو-ژی جامعه بر مبنای اعتماد شکل میگیرد و اعتماد بر حقیقت استوار است؛ در نتیجه اگر حقیقت (حتی در روابطِ فردیِ انسانها) خشکانده شود، اعتماد نیز خشکانده میشود و سپس جامعه نیز خشکانده میشود: جامعهی خشکاندهشده محلی است که در آن جنگ میتواند آغاز شود. به این بیان، قدرت در [وضعیتِ اولیهی] جهانی که سبحانی آن را شکل میدهد، بر مفهومِ «دروغ» استوار است. دروغ است که میتواند انسانها را در جامعه قویتر کند و زمانی که این دروغها به بالاترین حدِ خود میرسند، بالاترین تعارضِ قدرت یعنی جنگ نیز در میگیرد.
جملهی ابتدایی فیلم از لئو زی (یکی از مهمترین رسولانِ تائوئیسم) ناظر بر همین مسئله است: «تسلط بر دیگران قوت و تسلط بر خودت قدرتِ واقعی است». احتمالاً برداشتِ اولیه از فیلم این خواهد بود که سو-ژی میخواهد بر دیگران تسلط داشته باشد و در نتیجه به دنبالِ قوت است اما در حقیقت، او در حالِ عرضهی امکانی به انسانهاست که خودِ انسانها به «قدرتِ واقعی» برسند: یعنی بتوانند در جنگِ درونیِ خود میانِ حقیقت و دروغ، حقیقت را برگزینند.
در ادامه نقد فیلم هدایت به تاکید سبحانی بر حقیقت و دروغ احتمالاً از ریشهی ایرانیِ او و تاکیدِ این قوم، به خصوص در سطحِ سیاسی، بر حرمتِ دروغ میآید. دروغ بنیادِ اجتماعیِ یک جامعه را میخشکاند و در نتیجه قدرتِ واقعیای شکل نمیگیرد. با این حال سبحانی آشکارا در روایتِ فیلم از رویکردِ حقیقت-دروغِ ایرانی به رویکردِ یینگ و یانگیِ چینی گردش میکند: ذاتِ دروغگوی انسانها را نمیتوان به ترکِ هر نوع دروغ مجاب کرد. به عکس، نیروی درونیِ انسانها برای دروغگویی (به مثابهی یک شر) در پیوند با نیروی خیرخواهِ آنها (مانندِ عشق) و در هارمونی و هماهنگی با یکدیگر است که انسانِ اصیل و در نتیجه جامعهی اصیل را برمیسازد. حتی اگر ماشینی عرضه شود که دروغ را ناممکن سازد، باز هم دروغگوها حرفهای تر میشوند زیرا حتی در خودِ دروغ هم حقیقتی (Truth) نهفته است؛ ولو آن که واقعیت (True) نداشته باشد. بنابراین دروغ «چارهپذیر» (یا درمانشونده) نیست بلکه باید آن را «کنترل» کرد و بر نسبتِ آن با نیروی واقعیت تسلط پیدا کرد.
به این ترتیب، فیلم در بیانیهی ابتداییِ خودش، تسلط بر خود را به مثابهی تسلط بر نیروهای متعارضِ داخلی و رساندنِ آنها به یک «هارمونیِ ارزشمند» به رسمیت میشناسد و نه صرفاً تسلطِ زهدباورانانهای که در آن هر نیروی شری به کل حذف میگردد. روایتِ رومانتیکِ فیلم در خدمتِ همین ایده است: فیلم لایه لایه ابعادِ جدیدی از این رابطه را آشکار میکند تا نشان دهد که عشق صرفاً بر حقیقتِ ناب استوار نیست بلکه عشق پدیدهای ایستاده بر انتخابهای آدمیان در میانهی دروغ و حقیقت است و ارزشِ آن نیز از همین انتخابها برمیخیزد. خلوصِ عشق چشمهی زلالِ بهشتی نیست، بلکه این خلوص ناشی از «تسلطِ یک رابطه» بر نیروهای متعارضِ درونِ آن رابطه (حقیقت و دروغ) است.
در نماهای پایانی بنیادِ سیاسی فیلم نیز به طورِ کامل وضع میشود. اگر نسبتِ حقیقت، قدرت و اعتماد است که ساختارِ سیاسی یک جامعه را شکل میدهد، تکنولوژی نمیتواند به عنوانِ یک کاتالیزورِ نیروهای درونیِ یک جامعه آن جامعه را به طورِ کامل از یک نیروی اصیل (ولو شر مانندِ دروغ) بزداید. فراتر از روایتِ سبحانی، گویی جامعه نیز مانندِ یک رابطهی عاشقانه، خود باید بتواند بر نیروی درونیِ متعارضِ خودش تسلط پیدا کند تا امکانِ قدرتِ واقعی و اصیل برای آن جامعه فراهم شود.
پینوشت نقد فیلم هدایت :
با توجه به این که چین یک قدرقدرتِ تکنولوژیهای سایبری است، روایتِ سایبرپانکیِ سبحانی را باید با تاملِ بیشتری و در سطحِ نوعی فلسفهی سیاسیِ ناظر بر نظمِ نوینِ آیندهی بشری در نظر گرفت. به قطع سبحانی به فیلمِ قهرمان (Hero) نیز نیمنگاهی داشته است. مفهومِ هارمونیِ سیاسیای که در «هدایت» مطرح میشود، در تطابق کامل با هارمونیِ سیاسیِ قهرمان است. فیلمِ سبحانی یک پروپاگاندای سیاسی نیست اما میتوان در آن رگههای ایدههای سیاسیِ جامعهی چینی را نیز جست و جو و پیدا کرد. به نظر میآید که این رگهها در آیندهی سیاسی-تکنولوژیکِ ابرقدرتیِ چین، مهم و اثرگذار باشند: سو-ژی مانندِ آدمبدهای فیلمهای غربی (فاشیستهای تکنولوژیک) فکر و عمل نمیکند بلکه در پیِ ارائهی انتخابِ اصیل به انسانهاست، تکنولوژی ابژه نیست بلکه نسبتِ وثیق با روحِ انسان پیدا میکند، جامعه به نحوِ درونی باید بر خود تسلط پیدا کند و نه به نحوِ بیرونی؛ همهی مواردِ بالا، شاید آیندهی سیاسی-تکنولوژیکِ چین باشند. امیدواریم از نقد فیلم هدایت لذت برده باشید و اگر به نقد فیلم های سایبرپانک علاقه دارید میتوانید به بخش مربوطه مراجعه کنید و مطالب بیشتری را در آنجا بخوانید.
این نوشته از سری نوشته های نقد فیلم های سایبرپانک می باشد که میتواند مطالب مشابه را در داخل سایت سایبر پژوه مطالعه نمایید.