اقتصاد و سیاست سایبری

معماری نرسیدن: اقتصادِ ناکامی و مهندسیِ میل

در عصر کنونی، اقتصاد جهانی بر مدار نرسیدن می‌چرخد؛ نظمی که با کمیابیِ طراحی‌شده، تعلیق لذت و مهندسیِ میل، انسان را در حلقه‌ای دائمی از امید و ناکامی نگه می‌دارد. الگوریتم‌ها نه فقط رفتار ما را تحلیل می‌کنند، بلکه آن را می‌سازند؛ با پاداش‌های نامنظم، تحریک بیش‌ازحد، و وعده‌های کوچک اما بی‌پایان. در این اقتصاد، لذتِ واقعی خطرناک است، زیرا چرخه‌ی مصرف را متوقف می‌کند. بنابراین، نسخه‌های ناقص، تجربه‌های فشرده و تقریباً رضایت‌بخش جایگزین معنا و عمق شده‌اند. اقتصاد توجه نیز زمان را به کالا تبدیل کرده است؛ جایی که انسان خود محصول است، نه مشتری. نتیجه، فرسودگی‌ای است که میل را تهی و زندگی را به مجموعه‌ای از لحظه‌های ثبت‌شده تبدیل می‌کند. جهان امروز بر اصل ساده‌ای بنا شده است: تا وقتی نرسیدن سودآور است، رضایت همیشه یک قدم دورتر می‌ماند.

به‌قلم:محمد حسین افشاری 

اقتصاد معاصر، با چهره‌ای براق و واژگانی وسوسه‌گر، در واقع معماری باشکوهی از ناکامی است؛ ساختمانی که در آن هر پله، به‌جای بالا رفتن، تو را در همان طبقه نگه می‌دارد. این اقتصاد بر فرضی ساده بنا شده است: انسان هرگز نباید برسد. رسیدن، یعنی توقف گردش پول، توقف تولید میل، و توقف دوپامینِ وعده‌محور. به همین دلیل، سیستم می‌کوشد همیشه فاصله‌ای میکروسکوپی اما کشنده را میان ما و رضایت قرار دهد. فاصله‌ای که اندازه‌اش نه واقعی، بلکه احساسی است؛ فاصله‌ای که هر روز دوباره ساخته می‌شود.

به آخرین باری فکر کنید که یک اپلیکیشن به شما گفت تقریباً تمام شد؛ جمله‌ای که معمولاً درست در لحظه‌ای نمایش داده می‌شود که هیچ چیز تقریباً نمانده و تنها بهانه‌ای است برای نگه‌داشتن شما در حلقه‌ی بی‌وقفگی. اقتصاد ناکامی همیشه همین‌طور عمل می‌کند: با وعده‌های کوچک، اما پیوسته، شما را در آستانه‌ی رسیدن نگه می‌دارد تا هرگز نرسید. و این همان نقطه‌ای است که رضایت از یک حالت، به یک رؤیای دست‌نیافتنی تبدیل می‌شود.

کم‌بودگیِ دائمی

کمیابی همیشه طبیعی نیست. بسیاری از کمیابی‌ها مهندسی‌شده‌اند؛ درست همان‌طور که یک باغبان، باران مصنوعی در گلخانه خود ایجاد می‌کند تا گیاه را وابسته نگه دارد. بازار امروز، با چابکی و هوشمندی، کمبود را تولید می‌کند: کمبود زمان، کمبود توجه، کمبود فرصت، و حتی کمبود معنا. این کمبود، سوخت اصلی اقتصادهایی است که وجود انسان ناکافی را پیش‌فرض می‌گیرند.

تصور کنید یک بازی آنلاین که برای ورود به سطح بعد، باید انرژی داشته باشید. این انرژی نه واقعی است و نه محدود، اما سیستم آن را کمیاب می‌کند تا کاربر دوباره بازگردد، دوباره صبر کند، دوباره میل بورزد. کمیابیِ طراحی‌شده، تلفیقی از اقتصاد و روان‌شناسی است: شما چیزی را می‌خواهید که دقیقاً چون کم است، می‌درخشد. در دنیای امروز، کمیابی کمتر یک واقعیت طبیعی است و بیشتر یک ابزار قدرت.

اقتصاد تعلیق لذت

اگر در گذشته لذت، نتیجه‌ی یک عمل بود، امروز به یک وعده تبدیل شده است؛ وعده‌ای که پیوسته تعلیق می‌شود. اقتصاد تعلیق لذت، همان‌جاست که دوپامینِ وعده‌محور فرماندهی می‌کند. در این نظام، لذت واقعی خطرناک است؛ چون ممکن است مصرف را متوقف کند. پس لذت به تعویق می‌افتد، به بی‌نهایت نزدیک می‌شود اما هرگز با آن تماس پیدا نمی‌کند. خدمات اشتراکی که همیشه نسخه‌ی بهتر و کامل‌تر را درست پشت دیوار پرداخت بعدی پنهان می‌کنند. شما همیشه در حال تجربه‌ی نسخه‌ی نصفه‌نیمه هستید، چون نسخه‌ی کامل هرگز پایدار نیست؛ همیشه نسخه‌ی کامل‌تری خواهد آمد. لذت وقتی تعلیق شود، به ابزاری برای هدایت انسان تبدیل می‌شود نه به تجربه‌ای برای بهتر زیستن.

اقتصاد امروز تنها بر پایه‌ی پاسخ به میل بنا نشده؛ بلکه میل را بد می‌فهمد، بازتعریف می‌کند، و بعد آن را به کالایی جهت‌دار بدل می‌سازد. میل، به‌جای اینکه نشانه‌ی نیاز باشد، تبدیل می‌شود به یک محصول مشارکتی میان کاربر و الگوریتم. این همان بدفهمی فعالِ میل است: الگوریتم وانمود می‌کند در حال فهمِ شماست، اما در واقع در حال ساختن شماست. میل، وقتی از درون ساخته نشود، به آسانی قابل مصادره است.

هر الگوریتم موفق، یک چیز را با ظرافت بی‌رحمانه‌ای اجرا می‌کند: نرسیدن. نرسیدن نه شکست است و نه پیروزی؛ بلکه منطقه‌ی خاکستری‌ای است که بیشترین سود را تولید می‌کند. در اینجا معماری تعویق شکل می‌گیرد: سلسله‌ای از محرک‌ها، وقفه‌ها و پاداش‌های ناگهانی که کاربر را در حلقه‌ی بی‌پایان تجربه نگه می‌دارند. نرسیدن، سودآورترین حالت ممکن است.

پاداش نامنظم و استانداردسازی سریع لذت

رفتار انسان به طور طبیعی به پاداش‌های منظم واکنش می‌دهد، اما پاداش نامنظم، همان چیزی است که اعتیاد می‌سازد. اقتصادهای دیجیتال این اصل را به شکلی بی‌رحمانه به‌کار می‌گیرند: پاداش‌های تصادفی، لحظه‌ای، پراکنده، و غیرقابل پیش‌بینی. این سازوکار بی‌وقفگی دقیقا بر همین پایه بنا شده است. اعلان‌هایی که گاهی بی‌دلیل نمایش داده می‌شوند، گاهی پیام مهم دارند و گاهی هیچ. این بی‌نظمی همان چیزی است که شما را وادار می‌کند صفحه را دوباره چک کنید؛ نه از نیاز، بلکه از امید مبهم به یک پاداش احتمالی. امید به پاداش، گاهی قدرتمندتر از خود پاداش است.

لذت در گذشته جریانی شخصی و کیفی بود؛ اما امروز صنعتی شده، قابل اندازه‌گیری شده، و مهم‌تر از همه استانداردسازی‌شده. سیستم نه تنها لذت را تولید می‌کند، بلکه سرعت و شکل تجربه‌کردن آن را نیز تعیین می‌کند. این استانداردسازی، لذت را به یک شیء قابل مصرفِ سریع تبدیل می‌کند؛ همانند فست‌فودی که قرار است سریع خورده شود و سریع فراموش. لذتی که سرعتش را بازار تعیین کند، دیگر لذت نیست؛ داده است.

اقتصاد توجه

اقتصاد توجه، نام تازه‌ی همان تجارت قدیمیِ مالکیت بر ذهن است. در این اقتصاد، نه کالا مهم است و نه خدمت؛ بلکه تنها چیزی که ارزش دارد، ثانیه‌های نگاه شماست. توجه، منبعی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را ذخیره کند، اما همه می‌خواهند آن را به چنگ آورند. بنابراین، سازوکارهای تحریک بیش‌ازحد، فشرده‌سازی محتوا، و تولید بی‌وقفگی، همه و همه برای تصرف توجه طراحی شده‌اند. ویدئوهای کوتاه چندثانیه‌ای که هرکدام می‌کوشند در کمتر از دو ثانیه شما را گیر بیندازند. اگر نمانید، شکست خورده‌اند؛ اگر بمانید، پیروز شده‌اند. در اقتصاد توجه، شما مشتری نیستید؛ شما کالا هستید.

تحریک بیش‌ازحد، تنها لذت را از بین نمی‌برد؛ بلکه در بلندمدت نوعی خستگی هستی‌شناختی ایجاد می‌کند. این همان لحظه‌ای است که برخی روانکاوان آن را میل به مرگ تشدیدشده می‌نامند: لحظه‌ای که انسان از شدت تحریک، در آستانه‌ی بی‌حسی قرار می‌گیرد. اقتصاد ناکامی ناخواسته یا شاید کاملاً آگاهانه، این نقطه را تولید می‌کند؛ چون انسانِ خسته، وابسته‌تر است. هر شب با اضطرابِ عقب‌ماندن از محتوا، ساعت‌ها اسکرول می‌کند تا سرانجام از فرط خستگی به خوابی بی‌کیفیت فرو رود؛ خوابی که خود مقدمه‌ی دوباره‌کاری سیستم در روز بعد است. فرسودگی، همیشه دشمن سیستم نیست؛ گاهی ابزارِ آن است.

تولد بی‌وقفگی و آینده‌ای که از پشت پرده ساخته می‌شود

زندگی امروز نه با رویدادها، بلکه با تجربه‌ها تعریف می‌شود. و تجربه‌ها نه رخدادهای عمیق، بلکه چیزهایی برای ثبت و اشتراک‌گذاری شده‌اند. این تولد بی‌وقفگی یعنی همین: تجربه، قبل از آنکه حس شود، باید مصرف شود. سیستم با سرعت گرفتنِ تجربه، امکان تأمل را حذف می‌کند؛ و بدون تأمل، زندگی به دفترچه‌ای از لحظه‌های پراکنده تبدیل می‌شود. جوانی که به کنسرت می‌رود اما بیشتر زمان را صرف ثبتِ لحظه می‌کند تا زیستن آن. برنامه به او می‌گوید که چه لحظه‌هایی ارزش پست‌کردن دارند، و او همان‌ها را زندگی می‌کند. وقتی تجربه بر زندگی غلبه کند، زندگی فقط در قاب‌ها معنا پیدا می‌کند.

الگوریتم فقط ابزار نیست؛ معمار است. معمار میل، معمار رفتار، و معمار آینده‌ی ما. این معمار بی‌چهره، با محاسبه‌ی میلی‌ثانیه‌ها و الگوهای مصرف، جهانی می‌سازد که در آن انسان تصور می‌کند انتخاب کرده اما در واقع انتخاب شده است. ترکیب اقتصاد توجه، کمیابیِ طراحی‌شده، و پاداش نامنظم، الگوریتم را به قدرتی تبدیل کرده که نه به اراده پاسخ می‌دهد و نه به خرد. پلتفرمی که پیش از آنکه شما بدانید چه می‌خواهید، گزینه‌ی شما شاید این را بخواهید را جلوی شما قرار می‌دهد. و عجیب نیست که معمولاً حق با آن است. کسی که میل شما را طراحی می‌کند، آینده‌تان را نیز طراحی کرده است.

در نهایت

اقتصاد امروز، اقتصاد نرسیدن است؛ اقتصادی که میل را تولید می‌کند، کمبود را مهندسی می‌کند، و رضایت را تعلیق. و شاید مهم‌ترین پرسش این باشد: آیا می‌توانیم از این چرخه بیرون بزنیم، یا اینکه این چرخه مدام شکل تازه‌ای پیدا خواهد کرد؟ پاسخ ساده است: تا وقتی نرسیدن سود دارد، رسیدن همیشه به تعویق خواهد افتاد

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا