الهیات ساییری

سایبورگ هستم، نه یک الهه: «مانیفست سایبورگ» اثر دانا هاراوی (فلسفه سایبرپانک قسمت ۱)

در قسمت اول فلسفه سایبرپانک به سراغ کتاب مانیفست سایبورگ اثر دانا هاراوی رفته‌ایم. پساانسان‌گرایی مهم‌ترین آموزه این کتاب برای فلسفه سایبرپانک است. در این نوشتار دیدگاه‌های دانا هاراوی درباره پساانسان‌گرایی را به قصد فلسفه سایبرپانک بازخوانی کرده‌ایم.

مقدمه:

فلسفه سایبرپانک بر این پرسش استوار شده است که ایده‌های فلسفی و نظریه‌های بنیادین چگونه سایبرپانک را توضیح می‌دهند؟ برای پاسخ به این پرسش می‌توان به قطعات فلسفی پراکنده و جستارهای سیاسی پاره‌پاره متفکران دوران خودمان رجوع کنیم. در این میان برخی از متفکران به صورت مستقیم درباره سایبر و سایبرنتیک چیزهایی نوشته‌اند و بعضی از نظریه‌پردازان به شکل غیرمستقیم به این مسائل اشاره داشته‌اند. با این حال در این نوشتارها و جستارها یک قضیه ثابت است: کسی درباره فلسفه سایبرپانک سخن نمی‌گوید! سایبرپانک جنشی است که در ادبیات و سینما بیش از هر عرصه دیگری خود را ظاهر کرده است. (برای آشنایی با سینمای سایبرپانک یادداشت‌های دوازده‌گانه و مصاحبه مربوطه را در سایت سایبرپژوه بخوانید) هرچند هنگامی که درباره ادبیات و سینمای سایبرپانک سخن می‌گوییم، ناگاه مفاهیم فلسفی و نظریه‌های سیاسی و ایده‌های جامعه‌شناسانه به کمک ما می‌آیند، اما هنوز هم جای خالی فلسفه سایبرپانک حس می‌شود. در مجموعه پیش‌رو که قسمت اول آن را می‌خوانید، خوانش‌هایی سایبرپانکی از متون مهم فلسفه تکنولوژی، جامعه‌شناسی تصویر، زیبایی‌شناسی رسانه و… به دست خواهیم داد. در این تفاسیر قصدمندانه قرار نیست کتاب‌ها به تفصیل مرور شوند، یا ایده‌های اصلی آثار به بحث گذاشته شود. ما می‌خواهیم به نفع سایبرپانک این نوشتارها و جستارها را بخوانیم.

دانا هاراوی را چه بنامیم؟

دانا هاراوی ویژگی مخصوصی دارد که با غالب نظریه‌پردازان مشهور علوم انسانی هم‌سنخ نیست. او چهره‌ای میان‌رشته و اگر دقیق‌تر بگوییم، چندرشته دارد و اتفاقا خاستگاهش علوم انسانی نیست. او در مدارس کاتولیک تحصیل کرده (یعنی در گذشته صبغه مذهبی با نگاه‌های الهیاتی داشته)، سپس در رشته جانورشناسی مشغول شده (یعنی در ظاهر ربطی به انسان و مسائلش ندارد)، سپس در دانشگاه فلسفه خوانده (اولین تجربه آکادمیک هاراوی با مسائل علوم انسانی)، سپس درباره فلسفه تکامل به تحقیق پرداخته (یعنی احتمالا تحت تاثیر نگاه‌های داروینیستی هم هست)، بعدتر دکترای زیست‌شناسی تکاملی گرفته (یعنی تخصص اصلی‌اش در علوم دقیقه است و نه لزوما علوم انسانی)، سپس مدرس مطالعات زنان شده (یعنی گرایش‌های فمینیستی هم دارد)، و به خاطر پژوهش‌هایش در مطالعات علم جوایزی را کسب کرده است (یعنی در جامعه‌شناسی علم، فلسفه علم و تاریخ علم هم کارهای ارزنده‌ای انجام داده). بنابراین ما دقیقا نمی‌توانیم بگوییم دانا هاراوی چه کسی است! فیلسوف، فیلسوف علم، متاله، زیست‌شناس، جانورشناس، فمینست یا…؟ مانیفست سایبورگ اثر دانا هاراوی نیز دقیقا ردپاهای درس‌ها و پژوهش‌های سابق او را دارد. این موقعیت ویژه‌ای برای فلسفه سایبرپانک است، زیرا تنها هزارچهره‌ها می‌توانند از پس هزارتویی مثل سایبر بربیایند.

پساانسان‌گرایی، مقدمه سایبرپانک:

برای اینکه جهان سایبرپانکی محقق شود، باید از انسان گذر کرد، یعنی دیگر انسان محور و اصل نباشد و پذیرفته شود که انسان ذات ندارد. دانا هاراوی جزو همان جنبش متاخری است که به پساانسان‌گرایی موسوم شده است. او به جای انسان، پای ماشین را به میان می‌آورد. او می‌گوید اگر قرار باشد که انسان محور نباشد، پس جنسیت هم چندان مساله مهمی نخواهد بود، و به تبع پساانسان‌گرایی باید از پساجنسیت نیز سخن گفت. این دقیقا همان تصویر معروفی است که از سایبورگ‌ها در جهان‌های سایبرپانکی سراغ داریم، سایبورگ‌هایی لزوما زن و مرد نیستند، بلکه سایبورگ هستند! برای سایبورگ‌ها زنانگی و مردانگی معنی ندارد.

هنگامی که پساانسان‌گرا باشیم، یعنی اراده تام و تمام انسانی را انکار کرده‌ایم، و دانا هاراوی تذکر می‌دهد که نه‌تنها دیگر انسان‌ها اراده ندارند، بلکه این ماشین‌ها هستند که صاحب اراده شده‌اند. انسان‌ها دیگر انتخاب نمی‌کنند، بلکه توسط ماشین‌ها انتخاب می‌شوند. عصر معصومیت و چهره‌های معصومانه در نسبت با انسان‌ها معنی دارد، اما هنگامی که درباره ربات‌ها، ماشین‌ها و سایبورگ‌ها سخن می‌گوییم، قبول کرده‌ایم که دیگر معصومیتی در کار نیست. معصومیت نباشد، احترامی هم در کار نخواهد بود. احترام در نسبت با انسان معنی دارد، وقتی از ماشین سخن می‌گوییم، احترام وجود ندارد، و دانا هاراوی نیز معقتد است که این وضع چندان هم ناخوشایند نیست.

این وضع به وجودآمده که اتفاقا بیشتر گویای اکنون است تا آینده، به پست‌مدرنیسم هم مربوط است. در پست‌مدرنیسم زیرآب کل‌ها، کلیت‌ها و روایت‌های کلان زده می‌شود. دیگر انسان به معنای کلی آن وجود ندارد، امر کلی در جهان را نمی‌توان یافت، و روایتی کلان از زندگی بشر نمی‌توان به دست داد. برای مواجهه با سایبرپانک نیز باید این فرض را دائما یادآوری کرد که در فلسفه سایبرپانک نباید به سوی روایت کلان و کلی‌سازی سایبرپانک رفت.

تغییر بدن انسان به سایبورگ نیز نتایج عجیب و غریبی را رقم می‌زند که علوم اجتماعی، روان‌شناسی و سیاست هنوز توان فهم پیچیدگی‌های آن را ندارند. تناسل نسل بشر توسط سایبورگ تغییر کرده است و همین الان بشر در آزمایشگاه‌ها نیز می‌تواند متولد شود. اندام‌های رباتی به بدن انسان اضافه شده‌اند و انسان‌های جدیدی به وجود آمده‌اند. بنابراین دانا هاراوی از نیاز به علم‌های جدید برای فهم این تغییرات ماهوی سخن می‌گوید. در همین‌جا می‌توان ادامه ادعای او را گرفت و از شأن فلسفه سایبرپانک دفاع کرد.

برای خواندن دیگر یادداشت‌ها از داوود طالقانی به پروفایل او در سایبرپژوه مراجعه کنید.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا