چشمها دوخته به صفحه، دلها پر از خشم: شبکههای اجتماعی و قطبیدگی سیاسی
سر برافراشتن اینترنت و شبکههای اجتماعی تحول عظیم یکی-دو دههی گذشته است. ابتدا بشر مدرن از سر هیجان و ذوق و شوق شاعرانهاش تصور میکرد که این فناوریها، خبر از جهان شگفتانگیزی میدهد که در آن، شهروندانِ مقتدر، مردمسالارانه و بیواسطه سیاستورزی میکنند. اما چیزی نگذشت که جای آن تصور اولیه را در دل بشر، تشویش گرفت؛ تشویش و دلهره از ویران شهر گشتن. اما چرا؟ بهخاطر اینکه بشر شاهد قدرت شبکههای اجتماعی برای تشدید قطبیدگی سیاسی، تقویت افراطیگری و شعلهور کردن خشم در دل آدمها است. قطبیدگی سیاسی یعنی تقسیم گشتن افراد به گروهها و جناحهای کاملاً مخالف؛ یعنی ازبینرفتن حد وسط و راندهشدن به سر طیف و افراطی شدن. تامس ادسال، استاد پرآوازهی دانشگاه کلمبیا و متخصص برجستهی سیاست در آمریکا، به سراغ نقش شبکههای اجتماعی در این موضوع رفته و شرح آن را در بیان پژوهشگران متعدد جویا گشته است.
فدرالیسم آمریکا در مقام نظر امکان شکوفایی هزاران استعداد را فراهم میسازد؛ چرا که شهرها و ایالتها بهمانند آزمایشگاههایی برای دموکراسی عمل میکنند. میگویند نور آفتاب بهترین ضدعفونیکننده است؛ حکمرانی شفاف، رأیدهندگان را قادر میسازد تا شاهد اعمال نمایندگانشان باشند. اینترنت تقریباً به همهی آدمها، بدون توجه به جایگاهشان، امکان این را میدهد که حرفشان را بزنند و حرفهای دیگران را بشنوند. افزایش مشارکتِ افراد با پولهای اندک خود در کارزارهای انتخاباتی، تأمین مالی انتخاباتها را دموکراتیک میکند و از قدرت ثروتمندان میکاهد.
همانطور که پژوهشهای معاصر مطرح میکنند، سؤال این است که آیا این تغییرات، قطبیدگی[۱] (polarization) را نیز تشدید میکند و موجب ازدیاد خصومتهای حزبیِ ناشی از عقاید اخلاقی میشود یا نه.
بروس کین[۲]، استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد، در پاسخ به پرسش من در رایانامهای (email)، عوامل مختلف دستاندرکار این وضعیت را اینگونه توصیف کرد:
ما با گسترش امکانات عموم مردم برای مشارکت در تمامی سطوح حکمرانی و اجرای سیاستها، امکان جدی سهیمشدن در سیاستگذاری را برای افراد بهشدت ایدئولوژیک و گروههای ذینفوذ فراهم ساختیم؛ چرا که امکان سهیمشدن در درونداد [فرایند سیاستگذاری]، بهمراتب بیش از ظرفیت و علاقهی اکثر مردم عادی است. آدمها برای درک دنیای سیاست، محتاجِ تکیه بر دیگرانی هستند که آن را برایشان قابلفهمتر و با جهانبینیشان هماهنگ سازند؛ بهاینترتیب، فرصت از آنِ اینفلوئنسرهای اینترنتی و نخبگان رسانههای جدید است.
وایپتچ للکس[۳] از دانشگاه پنسیلوانیا[۴]، گاراو سود[۵]، پژوهشگر مستقل[۶] و شنتو آینگار[۷] از دانشگاه استنفورد[۸]، سال ۲۰۱۷ [۱۳۹۵] پژوهشی به نام «مخاطب متخاصم: اثر دسترسی به اینترنت پرسرعت بر تعلقات حزبی» را انجام دادند و به بررسی «تأثیر دسترسی به اینترنت پرسرعت بر قطبیدگی عاطفی[۹]» پرداختند.
آنها به این رسیدند که
دسترسی به اینترنت پرسرعت خصومتهای حزبی را افزایش میدهد. اثر مذکور در هر دو سال اتفاق میافتد و در افراد، با درجات مختلف علاقهمندی به سیاست، پابرجاست. علاوهبرآن، ما به این رسیدیم که دسترسی به اینترنت پرسرعت استفادهی طرفداران احزاب از رسانههای حزبی را افزایش میدهد که خود، یکی از علل احتمالی افزایش قطبیدگی است.
چندی پیشتر جی ون بیول[۱۰]، الیزابت هریس[۱۱]، کلر رابرتسن[۱۲] و انی استرنیسکو[۱۳]، همگی از دانشگاه نیویورک[۱۴] و استیو راچی[۱۵] از دانشگاه کمبریج نوامبر سال ۲۰۲۱ [آبان ۱۴۰۰] در مقالهی «چگونگی شکلگیری قطبیدگی به دست شبکههای اجتماعی» به این نتیجه رسیدند که «شبکههای اجتماعی با فرایندهای اجتماعی، ادراکی و فناورانهی زیر، قطبیدگی را شکل میدهند: گزینش طرفدار، محتوای پیام و طراحی و الگوریتم سکو (platform)». منتها آنان متذکر شدند که «بعید است که شبکههای اجتماعی عامل اصلی قطبیدگی باشند؛ به نظر ما معمولاً شبکههای اجتماعی نقش یک تسهیلگر اساسی را بازی میکنند».
ون بیول و همکارانش در مورد اینترنت اینطور مینویسند:
آدمها نهتنها به دنبال اطلاعات سیاسی متجانس هستند، بلکه بیشترْ وقتی باورهایشان را بهروز میکنند که اطلاعات مذکور مؤیّد باورهای کنونیشان باشد (بهروزرسانی نامتقارن[۱۶]). بهعلاوه، بیشتر به این تمایل دارند که اطلاعات متجانس سیاسی را در فضای مجازی به اشتراک بگذارند [و نه اطلاعات سیاسی ناهمگون را][۱۷]. این ترجیحات ادراکی در کسب اطلاعات، بهروزرسانی باورها و بهاشتراکگذاری، همگی میتوانند موجب افزایش قطبیدگی شوند.
اینترنت نهتنها صرفاً قطبیدگی، بلکه قطبیدگی منفی یا خصمانه[۱۸] ایجاد میکند. ون بیول و همکارانش اینطور به این موضوع اشاره میکنند:
معمولاً در شبکههای اجتماعی پیامهای تفرقهانگیز، افراد را بیشتر درگیر خود میکنند که میتواند موجب قطبیدگی گردد. تجزیهوتحلیل حدود سه میلیون مطلب در شبکههای اجتماعی نشان داد که احتمال به اشتراک گذاشتنِ مطالب سیاسی مربوط به غیرخودیها (که اغلب بازتابدهندهی دشمنی نسبت به آنهاست)، نسبت به مطالب سیاسی درونگروهی بیشتر است و اضافهکردن هر کلمهی غیرخودی (مثلاً «لیبرال» یا «دموکرات» برای مطالب جمهوریخواهانه) احتمال به اشتراک گذاشته شدن آن را ۶۷ درصد افزایش میدهد و واکنشهای (reaction) عصبانی به آن را در فیسبوک زیاد میکند.
ون بیول و همکارانش در ادامه میگویند که علاوهبرآن:
یکی دیگر از عللی که باعث میشود محتوای تفرقهانگیز بتواند در فضای مجازی بیشتر سروصدا کند، این است که توجه ما را جلب میکند. سازکار شبکههای اجتماعی به شکل اقتصاد توجه[۱۹] (attention economy) است؛ جایی که سعی افراد، سازمانها و سیاستمداران بر «دیدهشدن» است. به اشتراک گذاشتن محتوایی که از نظر اجتماعی تفرقهانگیز است، میتواند راهکار مؤثری برای انتشار گستردهی پیام باشد. جالب توجه است که آن دسته از سیاستمداران آمریکایی که از نظر سیاسی افراطیترینها محسوب میشوند، بیشترین دنبالکننده (follower) را دارند. بدین ترتیب سکوهای (platform) شبکههای اجتماعی میتوانند محرک ایجاد برآشفتگی اخلاقی[۲۰] (moral outrage) و تولید محتوای تفرقهانگیز باشند؛ بهخصوص علیه غیرخودیها.
ون بیول در قالب رایانامهای نوشت که در یک پژوهش دیگر:
ما بیش از ۰۰۰/۵۰۰ پیام مربوط به مسائل داغ سیاسی (مثل تغییرات اقلیمی (climate change)، کنترل استفاده از سلاح گرم و مسائل مربوط به همجنسگرایان) را در توییتر تجزیهوتحلیل کردیم و [به این رسیدیم که][۲۱] معمولاً بحث بهشدت اخلاقی است. بهازای هر کلمهی احساسی و اخلاقی که افراد در پیام به کار میبردند، احتمال اینکه دیگران آن را بازتوییت (retweet) کنند، ۱۵ تا ۲۰ درصد افزایش مییافت.
پژوهشهایی که نشان میدهند شبکههای اجتماعی موجب قطبیدگی و خصومتهای حزبی میشوند، بسیار هستند و شمار آنها روبهافزایش است.
جاش پاسک[۲۲] استاد رسانه و ارتباطات دانشگاه میشیگان[۲۳] است. او به من رایانامهای فرستاد و این بحث را مطرح کرد که
بعضی میل دارند بپندارند که شبکههای اجتماعی ما را در اتاق پژواک (echo chamber) قرار میدهد؛ جایی که تنها چیزهایی را میشنویم که مؤید دیدگاههایمان باشند. ولی ماجرا برعکس به نظر میرسد؛ شبکههای اجتماعی با تسهیل مخابرهی اطلاعات افراطیِ موجود در یک طیف سیاسی، باعث گسترش قطبیدگی میشوند. به نظر میآید اثرش این خواهد بود که آدمهای عادی تصور میکنند کسانی که در طرف دیگر قرار دارند، افراطی هستند. این تصور به نوبهی خود موجبِ جبههگیری مستحکمتری در رویکردهای گروهی که آن فرد متعلق به آن است، میگردد و باعث میشود به سیاستهای غیرلیبرالی گرایش پیدا کنند تا با آن، مانع قدرتیابی رقبای سیاسی خود گردد.
پاسک در ادامه میگوید:
شبکههای اجتماعی هیزم بیشتری را برای شعلهورشدن آتشِ فضای زندگی ما را فراهم میکنند؛ آتشِ عریانِ سلب اعتماد از جامعه و نهادها؛ فضایی که پیشتر تجربهاش کردهایم. کاهش اعتماد به نوبهی خود ما را به سمت وضعیتی رانده است که افراد و در بعضی موارد، نهادهای رسانهای هم از درک تمایزات کیفی میان اطلاعات موجود عاجز هستند و فضایی ایجاد شده است که نخبگان میتوانند در آن حقیقت را بازتعریف نمایند و همزمان، متولیان امر با دشواری بسیار، مشغول دستوپنجه نرم کردن با اوضاع هستند.
دیوید کارپف[۲۴]، استاد رسانه و امور عمومی (public affairs) دانشگاه جورج واشنگتن[۲۵] است؛ او در رایانامهای، مشابه آنچه بیان شد، مطرح میکند که «با روند همهجانبهای مواجه بودهایم و آن این است که شبکههای اجتماعی از علل اصلی قطبیدگی نیستند، ولی به آن شتاب بخشیدهاند».
کارپف بیان داشت که
فراگیرترین مضمون سیاست ما، حرکت به سمت ملیسازی (nationalization) بوده است. شبکههای اجتماعی و قبلتر از آن، حوزهی وبلاگنویسی به این روند سرعت بخشیدند. این موضوع، موجب ایجاد یک گسست اساسی شده است؛ چرا که طراحی نظام انتخاباتی ما مناسب نمایندگی منطقهای است و از سناتورها، متعلق به هر ایالتی که باشند، توقع میرود که اول، نمایندهی آن ایالت باشند و بعدش، نمایندهی حزبشان.
کارپف ذکر کرد که
ما ده سال پیش بهشدت از این خوشحال بودیم که شبکههای اجتماعی قدرت این را دارند که امکان این را فراهم کنند که اجتماعاتی که منافع مشترک دارند، همدیگر را بیابند و با هم همکاری کنند. این موضوع برای بسیجِ خیلی سریع آدمها بسیار سودمند است. از سوی دیگر، در کل بسیجکردن آدمها علیه چیزی که آن را تهدید میانگارند، آسانتر از بسیجکردنشان به نام یک رؤیای مشترک، پیچیده و خوشبینانه است. در نتیجه، ماجرا به این ختم میشود که بیشتر اوقات افراد طرفدار یک حزب سیاسی، چشمشان تنها به بدترین نمونههای طرف مقابل باشد (و گاهی این نگاه، بدون توجه به شرایط واقعی آن نمونهها است).
شبکههای اجتماعی سطح خشم مشارکتکنندگان را افزایش میدهند و در حین این فرایند، فرصت رسیدگی مؤثر به نارضایتیهای مشروع را از بین میبرند. ویلیام بریدی[۲۶] و مالی کراکت[۲۷] دو روانشناس هستند که به ترتیب، در دانشگاههای نورثوسترن[۲۸] و ییل[۲۹] عضویت دارند. آنان در مقالهی «برآشفتگی برخط (online) چقدر مؤثر است؟» مینویسند:
اقدام مؤثر، هم نیازمند انگیزهی اقدام و هم نیازمند توان اقدام بهصورت راهبردی (هماهنگی اقدام و هدف) است. منتها خشم که یکی از مؤلفههای اساسی برآشفتگی است، با تصمیمگیری راهبردی ناسازگار است؛ ازاینروی که توان درنظرگرفتن پیامدهای بلندمدت و ارزیابی مخاطرات را کاهش میدهد. در مورد کسانی که از روی خشم، دست به تصمیمگیری میزنند، احتمال بیشتری میرود که به دیگران سوءظن داشته باشند و آنان را سرزنش کنند، تقصیرات را به ذات افراد اسناد دهند و خیلی سادهانگارانه به مسائل پیچیده بنگرند. در نتیجه، در زمینهی دستیابی به پیشرفت اجتماعی باید گفت که خشم، سبکی از تصمیمگیری را شکل میدهد که احتمال دارد در توانایی حل مشاجرات پیچیدهی اجتماعی اختلال ایجاد نماید.
بریدی و کراکت بیان میکنند که شبکههای اجتماعی میزبان آرای ناهمگون هستند و این باعث میشود که
بهخصوص، بعید باشد که کار به اقدام جمعی مؤثر منتهی شود. شبکههای اجتماعی با کاهش هزینهی بروز برآشفتگی (outrage)، مقدمات لازم برای بروز آن را کاهش میدهند و اینگونه، برآشفتگی همچون آتشی سهمگین، در فضای مجازی گسترش مییابد. شبکههای اجتماعی با دمیدن بر آتش برآشفتگی، امکان تأثیرگذاری آرای مخالفِ اکثریت در قلمروی بهشدت پرهیاهوی عمومی را دشوارتر میسازند. اگر یکی از کارکردهای برآشفتگی این است که مستحقترین موضوعات مورد منازعه را نشان دهد تا برای حل آنها اقدام جمعی صورت گیرد، کاهش مقدمات لازم برای بروز برآشفتگی باعث میشود که میان هیاهوها تشخیص آن نشانه سختتر شود و گروهها را از یکپارچه کردن تلاشهای جمعیشان حول محور مهمترین مسائل بازمیدارد.
بریدی، کراکت و ون بیول در سال ۲۰۲۰ [۱۳۹۹] با هم همکاری کردند و مقالهی «الگوی سرایت اخلاقیات: نقش انگیزه، توجه و طراحی در گسترش محتوای آغشته به اخلاق در فضای مجازی» را نوشتند.
آنها [در این مقاله] مینویسند که باژگون کردن روند قطبیدگی دشوار است:
با اینکه بعضی از پژوهشها پیشنهاد میدهند که راهحل داشتن گفتگوی مدنی بهتر در فضای مجازی این است که مردم بیشتر در معرض دیدگاههای ایدئولوژیک ناهمگون قرار بگیرند، ولی دادههای موجود نشان میدهد که در واقعیت، قرارگرفتن در معرض دیدگاههای ایدئولوژیک ناهمگون در شبکههای اجتماعی میتواند نتیجهی معکوس بدهد و موجب افزایش قطبیدگی سیاسی شود.
بریدی، کراکت و ون بیول به شرح سرانجام آن میپردازند:
گسترش محتواهای آغشته به اخلاق میتواند در عرصهی اخلاقیات و علم سیاست پیامدهای مهمی را برجای گذارند؛ مثلاً «توفان آتشهای برخط» (online firestorm) یا برآشفتگیهای اخلاقیای را که بهمانند زنجیرهای از انفجارهای بسیار شدید هستند، ملاحظه کنید؛ پدیدهای که چندساعته، حیثیت فرد یا سازمانی را بر باد میدهد.
آنها مینویسند که نیاز به اظهار هویت اجتماعی، بستری مطلوب را برای سیاستمداران فراهم میسازد که شاید بهترین نمونهی این موضوع، سر برافراشتن دونالد ترامپ باشد:
رهبران میتوانند از ابعاد هویت اجتماعی برای به حرکت درآوردن احساسات و اقدامات هوادارانشان استفاده ببرند. در میان رهبران سیاسی، وسیله قراردادن عبارتهای اخلاقی و احساسی در شبکههای اجتماعی بااهمیت است؛ زیرا سخنان آنان به گوش مخاطبان بسیاری میرسد و معمولاً از پوشش خبری برخوردار میگردد. شواهد جدید، این فکر را که رهبران سیاسی عبارتهای اخلاقی و احساسی را وسیله قرار میدهند، تأیید میکنند و همچنین مؤید این هستند که این عبارات با افزایش مشارکت هوادارانشان در فضای مجازی پیوند خورده است.
فیلیپ لورنز اسپرین[۳۰] از مؤسسهی ماکس پلانکِ[۳۱] برلین، لیسا هازوالد[۳۲] از مدرسهی عالی هرتیِ[۳۳] برلین، اسفتن لواندوفسکی[۳۴] از دانشگاه بریستول[۳۵] و رالف هرتویگ[۳۶] از مؤسسهی ماکس پلانک در مقالهی «رسانهی دیجیتال و دموکراسی: مروری نظاممند[۳۷] بر شواهد علّی و شواهد همبستگی[۳۸] آنها در سرتاسر جهان» که در حال آمادهسازی برای انتشار است، مینویسند که شبکههای اجتماعی هم اثرات مثبت دارند و هم اثرات منفی؛ منتها دومی بر اولی میچربد.
آنها مینویسند: «نتایج پژوهش ما این را بهخوبی نشان میدهد که رسانههای دیجیتال بهمانند شمشیری دو لبه هستند و هم اثراتی مفید و هم اثراتی مضر بر دموکراسی میگذارند».
لورنز اسپرین و همکارانش در ادامه مینویسند:
شواهد بهوضوح این را نمایان میسازد که رسانههای دیجیتال، مشارکت را در کشورهای دموکراتیک افزایش میدهند. یافتههای ما نه به همان وضوح، اما بر این دلالت دارند که رسانههای دیجیتال موجب افزایش آگاهی سیاسی افراد و قرارگرفتن در معرض دیدگاههای ناهمگون موجود در خبرها میشوند.
منتها وجه سلبی آنها، اینهاست:
استفاده از رسانههای دیجیتال با تخریب «مایهی ثبات دموکراسی» پیوند خورده است؛ یعنی همان اعتماد به نهادهای سیاسی. روشهای تحقیق دیگر نیز نتایج مشابهی به دست میدهند که این خطر را نمایان میسازند. علاوهبرآن، یافتههای ما بر این نیز دلالت دارد که استفاده از رسانههای دیجیتال با افزایش نفرت، عوامگرایی (populism) و قطبیدگی پیوند خورده است.
نتیجهگیری آنها این است: «یافتههای ما موجبات نگرانی را فراهم میسازد. در عین حالی که رسانههای دیجیتال اثرات مثبتی برای دموکراسی دارند، شواهد بهوضوح حاکی از این هستند که تهدیداتی جدی برای دموکراسی به همراه دارند».
تأثیر قدرت مخربِ قطبیدگی، محدود به شبکههای اجتماعی نمیشود. برای مثال، قوانین و مقرراتی را ملاحظه کنید که شفافیت اقدامات حکومت را الزامی میسازند تا به عموم مردم قدرت مبارزه با فساد و تأثیرگذاری منافع گروههای ذینفوذ را بدهند.
دیوید پوزن[۳۹] استاد حقوق دانشگاه کلمبیا[۴۰] در مقالهی «سرگردانی ایدئولوژیکی شفافیت» که سال ۲۰۱۸ [۱۳۹۷] در فصلنامهی حقوق ییل[۴۱] به چاپ درآمد، نوشت:
به کوتاهسخن، شفافیت یا عمومیت (publicity) یکی از اجزای بسیار محوری طرح ترقیخواهی[۴۲] بود تا با آن دولت جان تازهای بگیرد و تخصصی گردد و همزمان، رقابت و عدالت اقتصادی افزایش یابد. وکلای ترقیخواه، فعالان، روزنامهنگاران و سیاستمدارانی که نارضایتی از حکومت ثروتمندان در عصر طلایی[۴۳] (Gilded Age)، و اصرار بر راهحلهای دولتی آنان را گرد هم آورده بود، به استقبال شفافیت رفتند و آن را وسیلهی محدودسازی زیادهرویهای شرکتهای خصوصی و کارگزاران دولتی مسئولِ نظارت بر بخش خصوصی تلقی کردند.
پوزن در قالب رایانامهای نوشت که از آن موقع:
قطبیدگی حزبی هم علت و هم پیامد کارنامهی عمل دلسردکنندهی شفافیت بوده است. آثار منفی شفافیت بهموجب خیز صعودی قطبیدگی تشدید گشته است؛ قطبیدگیای که خود موجب افزایش خطر دیدهشدن سیاستمداران در حال تخطی از دستورالعملهای حزبی شده است.
پوزن توضیح بیشتری داد:
احکام شفافیت به نوبهی خود از دو راه قطبیدگی را تشدید کردهاند؛ ایجاد شرایط نامساعد برای سازش و توافق گری در کنگره و قدرتبخشیدن به افراطیهای موجود در هر ائتلاف حزبی. ازآنجاکه حزب جمهوریخواه فعلی زیاد نمیخواهد پا فراتر از قانون بگذارد و از به بنبست خوردن موضوعات دلخوش است، این عوامل به دموکراتها بیشتر از آنان آسیب میرساند.
یا یکی دیگر از نقاط اتکای دموکراسی آمریکایی، یعنی فدرالیسم را ملاحظه کنید. دیوید آزبورن[۴۴] روزنامهنگار و عضو ارشد مؤسسهی سیاستگذاری پیشرو[۴۵] در کتاب «آزمایشگاههای دموکراسی» به چاپ سال ۱۹۸۸ [۱۳۶۷] کیفیت تبدیل حکومتهای ایالتی به موتورهای محرکهی نوآوری و تحول سودمند را توضیح داد. اما ۳۴ سال بعد از آن، جیکوب گرامباخ[۴۶]، استاد علوم سیاسی دانشگاه واشنگتن دیدگاه کاملاً متفاوتی را در کتاب «آزمایشگاههایی علیه دموکراسی: دگرگونی سیاستهای ایالتی به دست احزاب ملی» مطرح میکند.
گرامباخ بیان میکند که قطبیدگی در عمل موجب تبدیل حکومتهای ایالتی به «آزمایشگاههای زوال دموکراسی» شده است.
گرامباخ در کتابش مینویسند:
انتقال سیاستگذاری از سطح ملی به سطح ایالتی از دههی ۱۹۷۰ بهجای آنکه سرآغازی برای پاسخگویی دموکراتیک، همبستگی اجتماعی و رفاه اقتصادی باشد، مقارن شده است با تضعیف نهادهای دموکراتیک، خیز پرشیب نابرابری اقتصادی و افزایش قطبیدگی و نارضایتی تودهها.
گرامباخ مدعی است که درواقع «به نظر میرسد حکومتهای ایالتی برخلاف آرزوهای لوئیس برندایس[۴۷] نه «آزمایشگاههای دموکراسی»، بلکه آزمایشگاههایی علیه دموکراسی هستند».
گرامباخ در رایانامهای مدعای کتابش را توضیح داد:
بحث اصلی کتاب «آزمایشگاههایی علیه دموکراسی» این است که سیاستهای حزبی بهکلی ملی شدهاند؛ تشکیلاتهای ملیِ فعالان و گروههای ذینفوذ، رسانههای ملی، جذب سرمایههای ملی و رأیدهندگانی که کانون توجهاتشان هویتها و مسائل ملی است. در نتیجه الان شاهد گروههایی هستیم که از نهادهای فرو ملی برای اهداف ملی استفاده میکنند؛ بهخصوص جناح جمهوریخواه.
ریچارد پیلدیز[۴۸]، استاد حقوق دانشگاه نیویورک، در بند ذیل توضیح میدهد که چطور تأثیرات متقابل قطبیدگی و اینترنت، مشارکت افراد با دلارهای اندکشان را به وسیلهای برای اختلافات و تعصبات حزبی تبدیل کرده است:
اکنون تکتک اعضای کنگره – حتی در همان سال اول مسئولیت – میتوانند با تلویزیون بافهای[۴۹] (cable television) و شبکههای اجتماعی هواداران اختصاصی خودشان را در سطح ملی داشته باشند و صدای خود را به آنان برسانند. زمانی که برای اولینبار الکسندریا اوکیشیا کورتز[۵۰] در انتخابات پیروز شد، بیش از ۹ میلیون دنبالکننده در سکوهای (platform) شاخص داشت. بعد از او در میان دموکراتها، نانسی پلوسی[۵۱]، رئیس [سابق] مجلس نمایندگان، بیش از ۲ میلیون دنبالکننده داشت و درعینحال، هیچ یک از باقی دموکراتهای مجلس، بیش از ۳۰۰ هزار دنبالکننده نداشتند. چنین شخصیتهایی توان این را دارند که حتی در سالهای اولیهی تصدی، تأثیری بر فرهنگ سیاسی بگذارند که پیشازاین بههیچوجه ممکن نبود؛ حتی اگر این تأثیر به حدی نباشد که به قانونگذاری هم برسد.
پیلدیز در ادامه گفت که علاوه بر همهی اینها
اکنون اینترنت نمایندگان را قادر به این میسازد که با کمکهای مالی اندک از سرتاسر کشور و خارج از ساختار حزب، پول بسیاری زیادی جمع کنند. تأمین مالی از راه اینترنت و با کمکهای اندک از همان سازکارهای زهرآگینی نیرو میگیرد که به شکل کلیتری، حاکم بر شبکههای اجتماعی هستند: برآشفتگی (Outrage) و مواضع افراطی توجه را به خود جلب میکنند و جلبتوجه، سِیلی از کمکهای اندک را به راه میاندازد. وقتی مارجری تیلر گرین[۵۲] اندکی پس تصدیِ مقام نمایندگی از فعالیت در کمیته منع شد[۵۳]، در بازهی اول جمعآوری کمکهای مالی، خیلی سریع بیش از ۲/۳ میلیون دلار پول جمع کرد؛ بیش از ۱۰۰ هزار نفر کمک مالی دادند و به طور متوسط هر نفر ۳۲ دلار که این ارقام، رکورد کمکهای مالی در اولین فصل یک سال غیر انتخاباتی را شکست.
پیلدیز در مقالهی «دموکراسیها در عصر چندپارگی» که بهزودی [۲۰۲۲] در نشریهی مرور حقوق کالیفرنیا[۵۴] انتشار مییابد، مینویسد:
به نظر من چالشی که انقلاب در ارتباطات[۵۵] پیش روی دموکراسیها میگذارد، فراتر از مسائل نامآشنای کنونی، یعنی دروغپراکنی (disinformation)، غلطپراکنی (misinformation) و تشدید برآشفتگی (outrage) است. حتی اگر بشود این مشکلات را بهگونهای حل کرد، خود ماهیت عصر نوین فناوری فینفسه ممکن است ظرفیت وجود اقتدار سیاسی پسندیده، مشروع و باثبات را از اساس نابود کند.
پیلدیز در ادامه نوشت:
تغییرات مبتنی بر فناوری موجب این میشوند که رهبران احزاب، دیگر نفوذ زیادی در بدنهی حزبشان نداشته باشند. اهمیت حضور در کمیتههای منحصربهفرد [کنگره] نسبت به گذشته کمتر شده است. دیگر طی مدارج حزبی برای دیدهشدن و دستیابی به پول ضرورتی ندارد؛ پیروی از تصمیم رهبران حزب در مورد اینکه اتخاذ چه مواضعی برای کلیت حزب بیشترین نفع را دارد نیز همینطور. در نتیجه، رهبران حزب وسایل مؤثر کمتری برای مدیریت اختلافات درونحزبی در اختیار دارند.
پیلدیز در یادداشت «اصلاح نظام مالیِ مبتنی بر کمکهای مالی اندک در کارزارهای انتخاباتی و قطبیدگی سیاسی» که نوامبر ۲۰۱۹ [آبان ۱۳۹۸] در نشریهی حقوق ییل انتشار یافت، تحول عظیمی را که طول دههی گذشته رخ داده است، مختصر و مفید بیان میکند:
ما با هیجان و ذوق و شوق شاعرانه اولیهمان تصور میکردیم شبکههای اجتماعی و انقلاب در ارتباطات، خبر از جهان شگفتانگیز نوینی میدهند؛ جهانِ شهروندان مقتدر و دموکراسی بیواسطه و مشارکتی. اما فقط با گذشت چند سال، تشویش از ویران شهر گشتن جای آن را در دل ما گرفته است؛ تشویشِ ناشی از قدرت شبکههای اجتماعی برای تشدید قطبیدگی سیاسی، تقویت افراطیگری، تشویق فرهنگ برآشفتگی و بهطورکلی، زوال گفتگوی مدنی در باب سیاست.
[۱] قطبیدگی وضعیتی است که طیّ آن، افراد به سر یک طیف سیاسی (برای مثال، طیف اصلاحطلب – اصولگرا) رانده میشوند و حد وسط از میان میرود. م.
[۲] Bruce Cain
[۳] Yphtach Lelkes
[۴] University of Pennsylvania
[۵] Gaurav Sood
[۶] پژوهشگر مستقل (independent researcher)، فردی است که بدون وابستگی مستقیم به نهادهای عمومی، مثل دانشگاهها یا مؤسسات تحقیقاتی، مشغول تحقیق و پژوهش است. م.
[۷] Shanto Iyengar
[۸] Stanford
[۹] منظور از قطبیدگی عاطفی (affective polarization)، وجود همزمان عواطف مثبت در یک فرد نسبت به حزب یا ایدئولوژی سیاسی خاص و عواطف منفی نسبت به احزاب و ایدئولوژیهای دیگر است. م.
[۱۰] Jay J. Van Bavel
[۱۱] Elizabeth Harris
[۱۲] Claire Robertson
[۱۳] Anni Sternisko
[۱۴] New York University
[۱۵] Steve Rathje
[۱۶] منظور از بهروزرسانی نامتقارن (asymmetric updating)، پدیدهی بهروزرسانی اطلاعات فرد در واکنش به خبرهای خوب و خبرهای بد است که بهازای هر کدام، متفاوت است؛ افراد بیشتر به خبرهای خوب واکنش نشان میدهند تا خبرهای بد که باعث میشود بهروزرسانی باورها، نامتقارن باشد. م.
[۱۷] قلاب از مترجم است.
[۱۸] یعنی علاوه بر ایجاد شکافها و اختلافات سیاسی افراطگونه، قطبیدگی به دشمنی میان گروههای متعارض میانجامد. م.
[۱۹] اقتصاد توجه (attention economy) نظریهی جدیدی است که در اثر تحولات جدید فناوری و رسانه شکل گرفته است و به این اشاره دارد که ارزش کالا را توانِ آن برای جلبتوجه مصرفکننده یا مخاطب تعیین میکند. م.
[۲۰] منظور از برآشفتگی اخلاقی (moral outrage)، به خشم آمدن و واکنش عاطفی شدید فرد به زیر پا گذاشته شدن ارزشها و معیارهای اخلاقی است. م.
[۲۱] قلاب از مترجم است.
[۲۲] Josh Pasek
[۲۳] University of Michigan
[۲۴] David Karpf
[۲۵] George Washington University
[۲۶] William J. Brady
[۲۷] Molly J. Crockett
[۲۸] Northwestern University
[۲۹] Yale University
[۳۰] Philipp Lorenz-Spreen
[۳۱] Max Planck Institute
[۳۲] Lisa Oswald
[۳۳] Hertie School
[۳۴] Stephan Lewandowsky
[۳۵] University of Bristol
[۳۶] Ralph Hertwig
[۳۷] مرور نظاممند (systematic review) آن است که با تمرکز بر یک مسألهی خاص، ادبیات موجود در مورد آن و پژوهشهای انجامگرفته را شناسایی و پس از بررسی انتقادی و ارزشیابی آنها، دست به گزینش زد و با تلفیق آنها به نتیجهی مطلوب دست یافت. م.
[۳۸] به زبان ساده، رابطهی همبستگی (correlational) نشان میدهد که افزایش یا کاهش یک متغیر، با افزایش یا کاهش متغیر دیگری پیوند خورده است و این لزوماً به معنای وجود رابطهی علی (causal) میان آنها نیست. م.
[۳۹] David Pozen
[۴۰] Columbia University
[۴۱] Yale Law Journal
[۴۲] در اینجا طرح ترقیخواهی (progressive program) اشاره به مجموعهی گستردهی اصلاحات اجتماعی و سیاسیای دارد که ریشهی آنها، جنبش ترقیخواهی (Progressive Movement) اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم میلادی در آمریکاست که قصدش حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی مختلف ایجادشده در نتیجهی صنعتی و شهری شدن بود؛ مثل فساد، نابرابری و فقر. م.
[۴۳] عصر زرین یا عصر طلایی (Gilded Age) دورهای از تاریخ آمریکاست. این اصطلاح اواخر قرن ۱۹ را نشان میدهد که آمریکا دورهی بازسازی را به مقصد دورهی ترقیخواهی طی میکرد. این دوره از تاریخ آمریکا با رشد سریع اقتصادی، بهخصوص در مناطق شمالی و غربی آمریکا، و ویژگیهایی مثل مادیگرایی، فساد، صنعتیشدن و اصلاحات شناخته میشود. م.
[۴۴] David Osborne
[۴۵] Progressive Policy Institute
[۴۶] Jacob Grumbach
[۴۷] Louis Brandeis: سیاستمدار و حقوقدان آمریکایی و از مشهورترین چهرههای تاریخ دیوان عالی آمریکا است. او زمان اعتراض به یک پرونده، عبارت «آزمایشگاههای دموکراسی» را بر سر زبانها انداخت و موجب محبوبیت آن شد. م.
[۴۸] Richard Pildes
[۴۹] تلویزیون بافهای یا کابلی (cable television) شکلی از تلویزیون است که برخلاف تلویزیون معمولی، نه با آنتن و امواج عمومی، بلکه با فیبر نوری و بافه (cable) کار میکند و برای استفاده از آن باید به شرکت ارائهدهندهی آن، هزینهی اشتراک پرداخت نمود. م.
[۵۰] Alexandria Ocasio-Cortez
[۵۱] Nancy Patricia Pelosi
[۵۲] Marjorie Taylor Greene
[۵۳] گرین که نمایندهی جمهوریخواه ایالت جورجیا است، در آن زمان بهخاطر جنجالهایی که در موردش بود، با رأی اعضای مجلس نمایندگان از فعالیت در کمیته منع شد؛ این جنجالها بهخاطر انتقاداتی است که از بابت تبلیغ دیدگاههای افراطی و توهم توطئه به او وارد میشد. حمایت از خشونت علیه دموکراتها و پخش اطلاعات غلط نیز از علل پسزدن او بود. م.
[۵۴] California Law Review
[۵۵] منظور از انقلاب در ارتباطات (communications revolution ) تغییراتی اساسی است که در شیوهی ارتباط انسانها با یکدیگر به وجود میآید و اغلب ناشی از پیشرفت فناوری است؛ مثل اختراع دستگاه چاپ یا در این مورد، شکلگیری اینترنت و فناوریهای دیجیتال. م.
لینک اصلی منبع :
https://www.nytimes.com/2022/06/15/opinion/social-media-polarization-democracy.html