آیا نوشتن نقد در مورد فضای مجازی به همین سادگی است؟
در بعضی موارد همه کاربران اینترنت تجربه مشابهی دارند. یکی از این تجربه های مشابه، دیدن و شنیدن نقدهایی است که در مورد فضای مجازی نوشته یا گفته می شوند. اصلا به همین دلیل است که تقریبا هر کسی به طور اجمال می تواند نقدهایی نسبت به زندگی مجازی امروز ما بیان کند. اما باید همیشه از خودمان بپرسیم: این نقدها چگونه و تا کی می توانند نکات مفید جدیدی برای ما ارائه کنند؟ یا سوال بهتری از این قرار که: چه طور می توانیم مطمئن شویم که این نقدها حرف جدیدی برایمان دارند؟
اگر نویسنده ای (و در این مورد خود من به عنوان نویسنده) بخواهد عنوان بالا را برای موضوع متن خودش تنظیم کند، ضروری نیست که پیش از هر چیز خودش را هم از داخل این فیلتر عبور داده باشد؟ اگر به عقیده این نویسنده نظر دادن و نقد کردن در مورد فضای مجازی به این سادگی ها نباشد، چه کسی تضمین می کند که «نظر دادن در مورد نظر دادن در مورد فضای مجازی» کار ساده ایست؟ غرض و نیت من از طرح این پرسش، شانه خالی کردن از وظیفه پرداخت مستقیم و سرراست به موضوع نیست. حتی تصور این را هم ندارم که با طرح چنین سوالات پیچ در پیچ، بار مسئولیت نوشتن را از شانه ام زمین بگذارم. بلکه خیلی ساده و صادقانه باید اعتراف کنم که این اشاره تنها به یک دلیل ساده انجام شد: ما خدا نیستیم! نقد فضای مجازی همیشه پر چالش خواهد بود.
اغلب نقدها و تفسیرهایی که در مورد فضای مجازی می شنویم، با نوعی ژست پیشگویانه انجام می شود. این ژست (اگر منجر به نوعی سوء تفاهم در مورد چپ گرایان عزیز نشود) در میان جریان های علاقه مند به مباحث انتقادی و جریان چپ با شدت بیشتری مشاهده می شود. البته این روند معطوف به چندسال اخیر نیست. ادبیات جریان انتقادی با نوع خاصی از «بلاغت» گره خورده که از قضا بخشی از توان انتقادی اش را نیز مضاعف کرده است. مثلا ما نمی توانیم نقدهای نظریات انتقادی فرهنگ را بخوانیم و همزمان از بلاغت و باریک بینی های زبانی آنها غافل شویم. همین موارد باعث شده تا نقد فرهنگی چیزی شبیه اثر هنری در نوع خاصی از آن باشد. اما دقیقا همین ویژگی که توانسته بسیاری از آثار درخشان نقد فرهنگی را در ذهن ما حک کند، منجر به نوعی بی ثباتی در تنظیم اندیشه ها نیز می شود. نسل های اول جریان انتقادی عموما مطالب خود را پس از تاملات فراوان، تعمدا به نحوی که اکنون می شناسیم و می خوانیم نوشته اند. اما آیا همین میزان تامل در مورد نسل های بعدی نیز صادق است؟
به نظر می رسد پاسخ به این سوال مثبت است. جریان های انتقادی فرهنگ در این سالها، ذخیره معرفتی و تاملاتی خود را از یاد برده اند. پاسخ بسیاری از نوشته ها و تفسیرها از پیش مشخص است. پروژه های فکری دقیقا به همان سمتی می روند که قبلا می بایست بروند. نقدها و مواردی که ساختمان نقد را تشکیل داده اند همان ساختارهای تکراری همیشگی هستند. تولید انبوه محتوا در مورد نقد فضای مجازی، سکه رایجی است که اعتبارش زیر گرد و خاک کردن متولیانش پنهان شده. طبیعی است که می توانیم بخشی از این مشکل را گردن فضای مجازی و اقتضای مطلب نوشتن در جهان امروز بدانیم؛ که یقینا همین طور هم هست. اما بی مایگی نقدها نیز عامل مهمی است که در آینده ای نزدیک خودش را عنوان عاملی اصلی معرفی می کند.
حالا که این نتیجه مطرح شد، سوال مهمی آشکار می شود که اعتبار کل این ادعا را به خودش وابسته می کند: مگر نوشتن نقد و تفسیری که برآمده از میزان قابل توجهی «تفکر و تامل» باشد چگونه است؟
پاسخ به این سوال یقینا کار دشواری است و اگر کسی ادعا کند که می تواند تمام زوایای چنین سوال پیچیده ای را می شکافی کند، یا احمق است یا شیاد. با این حال دشواری پاسخ نمی تواند بهانه ای برای طرح نکردن این بحث باشد.
ما اگر بخواهیم همواره بساط نقد فضای مجازی (به معنای دقیق کلمه یعنی تشخیص سره از ناسره و خالص از ناخالص) ولو به صورتی مختصر بر پا باشد، باید همواره از معیارهایی مشترک که دست کم میان اندیشه افراد مختلف پل می زند دفاع کنیم. بدون دفاع از این معیارهای عمومی، هر گونه طرح و نقدی با چالش های عمیق تری روبرو می شود. با این توصیف، شاید نتوانیم وضعیت تفکر و تامل را «دقیقا» مشخص کنیم. اما می توانیم دست کم برخی از شرایط پیشینی آن را مورد اشاره و بحث قرار دهیم. اولین پیش شرط ضروری برای اندیشیدن در مورد فضای مجازی «ایستایی» است. ایستایی موجب می شود انسان از جریان همواره در حرکت جدا شود. ایستایی همان فراغتی است که زمینه نقد را فراهم می کند. دقیقا در همین نقطه است که دومین پیش شرط ضروری نیز نمایان می شود: «فاصله». بدون فاصله، نمی توان مفهوم پردازی دقیقی در مورد پدیده ها داشت. ما همان قدر که نیاز داریم محیط مورد نظرمان را از دقیق بشناسیم تا به خوبی فهم و درک کنیم، به همان میزان نیز به نوعی فاصله نیازمندیم که بتواند درک و فهم درونی ما را به مفاهیم و تعابیر بیرونی تبدیل کند.
با همین دو معیار سلبی، می توانیم بخش زیادی از نقد های وارد به فضای مجازی را بررسی کنیم. ایستادگی و فاصله نیازمند نوعی تکینکی است و از تکرار می گریزد. در واقع نقد کردن در این معنا به معنای تبدیل امور کمّی و بی معنا به امور کیفی و معنادار است. اما آیا حجم عظیم تولید محتوا توسط منتقدان و نویسندگان گویای همین مطلب است؟ از نظر من پاسخ یک «خیر» پررنگ است. همه ما می دانیم که میزان مطالب انتقادی در مورد فضای مجازی در قیاس با اقیانوسی از داده ها و اطلاعات، چیزی بیش از یک قطره نیست. اما باید دقت کنیم که مسئله در مورد جمع جبری مطالب انتقادی یا تفسیری منتشر شده نیست؛ بلکه مسئله دقیقا در مورد جمع جبری مطالب انتقادی و تفسیری است که از سوی نویسندگان منفرد انتشار میابد.
برای اینکه تفاوت میان این دو مورد را روشن کنم به توضیح بیشتری نیاز است. ما همه به اجمال معتقدیم که گاهی اوقات رشد کمّی پدیده ها به جهش کیفی منتهی می شود. مثال ساده آن تبلیغات است. مسئله تبلیغات در همه تاریخ وجود داشته. از قواعدی که در مورد «تلبیس» در اسلام وجود دارد تا ضرب المثل های مختلف همگی نشان دهنده نوعی تبلیغ و دعوت بوده اند. اما در قرن اخیر و با رشد سرسام آور تبلیغات، کار به جایی می رسد که تعابیری مانند «جامعه نمایشی» دیگر تعابیری آکادمیک محسوب نمی شوند و برای عموم جامعه قابل فهم اند. حالا بر خلاف تصور، مسئله مورد نظر ما اصلا از نوع مثال بالا نیست. ما در مورد مجموع نظرات و مطالب صحبت نمی کنیم. این کار را می توان با نوعی نگاه آماری و عددی به راحتی انجام داد. بلکه مسئله بغرنج تر و مهم تر، روند و ضرب آهنگ تولید محتوا از سوی هر کدام از منتقدان، نویسندگان و متفکران است.
نگرانی اصلی در مورد حجم انبوه نقدها و نظرات نیست. اتفاقا حجم عظیم این نقدها می تواند به گفتمان سازی در حوزه عمومی جامعه منتهی شود که یکی از آرزوهای دیرینه دغدغه مندان حوزه فرهنگ است. بلکه نگرانی در مورد تبدیل شدن نویسندگان و متفکران به «دستگاه تمام اتوماتیک نظر دادن و انتشار گسترده آن نظرات» است. این فرم از زیستن و مواجهه ما مسئله است که می تواند و می بایست ما را نگران کند. این همان چیزی است که ناقدان (به عنوان اصلی ترین معماران سدسازی در مقابل سیل انبوه اطلاعات) را به عناصری ایدئولوژیک تبدیل می کند. ناقدان دیگر ابعاد جدیدی از ماجرا را گزارش نمی کنند بلکه همان دانسته های قبلی را این بار با نگارشی جدید منتشر می کنند. برای آنها تحولات و تغییرات بیرونی تنها به تغییر و تحولات برخی از جملات آنها منتهی می شود. هر واقعه در حکم رخدادی است که قضاوت های از پیش طراحی شده آنها را تثبیت می کند. به همین دلیل منتقدان ذکر شده اساسا هیچ حرف اشتباهی نمی زنند و مانند خداوند بر اریکه سخن (و بر ذهن مخاطبان بیچاره و ساده دلی که از سر دغدغه پای منبرهای همیشه برقرار آنها نشسته اند) حکمرانی می کنند. دقیقا همین جاست که باید اعتراف کنیم: ما خدا نیستیم!
پیشنهاد میکنیم مطلب شکاف دیجیتال را مطالعه کنید.