معرفی کتاب « عصر هوش مصنوعی و آیندهی انسان »
یکی از پنج کتابی که نشریه اکونومیست برای مطالعه در مورد هوش مصنوعی معرفی کرده، کتاب «هوش مصنوعی و آینده انسان» (The Age of AI: And Our Human Future) است. مشخصهی اصلی این کتاب که باعث شهرت آن گشته، نویسندگان آن هستند. گروهی جالبی که میتوان آنان را نمایندهی آدمهای بانفوذ و قدرتمند سه عرصهی سیاستگذاری، صنعت و دانشگاه به حساب آورد. هنری کیسینجر، سیاستمدار کارکشته و از صاحبنظران عرصهی روابط بینالملل، اریک اشمیث، مدیرعامل سابق گوگل و رئیس فعلی هیئتمدیرهی شرکت آلفابت که گوگل زیرمجموعهی آن محسوب میشود، و دانیل هوتنلوکر، استاد رایانه و رئیس سابق دانشکدهی رایانش دانشگاه امآیتی، گرد هم آمدند تا از رهگذر بهتصویرکشیدن رابطهی انسان و فناوری، عظمت تأثیر هوش مصنوعی بر آیندهی بشر را به خوانندگان گوشزد کنند. آنها میخواهند بگویند که اگر بشر مهار هوش مصنوعی را دست نگیرد، این فناوری افسارگسیخته فردای بشر را به خطر میاندازد.
نویسندگان کتاب عصر هوش مصنوعی و آیندهی انسان[۱] گروه جالبی هستند؛ نامداران، سرشناسان و پیشگامان سه عرصهی مختلف: اول، از بخش دولتی، هنری کیسینجر[۲]: وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران ریاستجمهوری نیکسون و فورد، و یکی از شناختهشدهترین صاحبنظران حوزهی روابط بینالملل؛ دوم، از بخش خصوصی و صنعتی، اریک اشمیث[۳]: کارشناس فناوری، کارآفرین و مدیرعامل پیشین گوگل، عضو سابق هیئتمدیرهی اپل و اکنون، رئیس هیئتمدیرهی شرکت آلفابت[۴]؛ و سوم، از بخش علمی و دانشگاهی، دانیل هوتنلوکر: استاد علوم رایانه و اولین رئیس دانشکدهی رایانش دانشگاه امآیتی و یکی از مدیران سابق آمازون.
زمانی که اریک اشمیث مدیرعامل گوگل بود، با کیسینجر بحث نمود و او را مجاب کرد که در همایش بیلدربرگ[۵] سال ۲۰۱۶ ارائهای در باب این موضوع داشته باشد. گروه بیلدربرگ متشکل از افراد قدرتمند و بانفوذ دنیای سیاست، اقتصاد و رسانه است و اعضای این گروه، هر سال در همایشی محرمانه در مورد مسائل سیاسی و اقتصادی جاری جهان با یکدیگر تبادل نظر میکنند.
اشمیث و بیلدربرگ بعد از آن گروه خودشان را با هوتنلوکر تشکیل دادند تا این کتاب را بنویسند. موضوع کتاب آثار رشد و پیشرفت سریع هوش مصنوعی است؛ آثاری که به قول نویسندگان «نشانهی آغاز تحولی عظیم در امور بشر هستند». کیسینجر در مصاحبهای با تایم میگوید که به دلیل فقدان دیدگاه واحد فلسفی در عصر حاضر، فناوریها افسارگسیخته هستند و میتوانند به هر سویی جهت داده شوند.
هدف اصلی نویسندگان این است که بگویند باید مهار هوش مصنوعی را دست بگیریم. اگر چنین نکنیم، خطر خیلی بزرگی در انتظار بشر است. حتی شاید همینالان هم برای این کار دیر باشد؛ چرا که با وجود عوامل مختلف و متعدد دخیل در این موضوع، کار بسیار مشکلی پیشِ رو داریم.
محتوای کتاب به پیشگفتار و هفت فصل تقسیم شده است. فصل اول، وضعیت فعلی را توصیف میکند؛ فصل دوم کتاب، مسیر رسیدن انسان به وضعیت فعلی را توضیح میدهد و آن را ذیل رابطهی اندیشهی انسان و فناوری به تصویر میکشد، و فصل سوم، همانطور که حدس میزنید، حال را به آینده پیوند میزند و نمایی کلی از مسائل فردای انسان به دست میدهد.
فصلهای بعدی وارد مسائل مختلف میشوند؛ جهانی بودن مسئله، هویت انسان و امنیت و نظام جهانی. فصل آخر، با عنوان «هوش مصنوعی و آینده»، وظیفهی کنار هم گذاردن فصلهای قبل را بر دوش دارد و ایدهی اصلی کتاب را جمعبندی میکند. در انتهای کتاب نیز کلام پایانی نویسندگان آمده است.
بهطورکلی کتاب از دو قسمت تشکیل شده است؛ نیمهی اول کتاب برای آشنایی با هوش مصنوعی و نگاه نویسندگان به آن است و نیمهی دوم آن، نگاهی به مشکلات کلان سیاسی و اخلاقی مربوط به هوش مصنوعی میاندازد.
نویسندههای کتاب با تمام وجود تلاش میکنند تا خوانندهی کتاب را قانع کنند که هوش مصنوعی هویت بشر را به خطر میاندازد. (ص۱۴۷) سخن معروف دکارت را بهخاطر دارید؟ «کوگیتو ارگو سوم: فکر میکنم، پس هستم.» حال پرسش نویسندگان این است که «اگر هوش مصنوعی فکر میکند، یا به تفکر نزدیک شده است، پس ما که هستیم؟» (ص۲۰) منتها برای طرح چنین ادعایی باید فرض کرد که هوش مصنوعی واقعاً توان تفکر دارد و «نزدیکشدن به تفکر» بهجای حرفی کلی و بیفایده، سخنی معنادار باشد. علاوهبرآن، اول باید قبول کرد هویت انسان مساوی با تفکر است؛ بنابراین، صحبت در مورد به خطر انداختن هویت بشر به دلایل محکمتری نیاز دارد.
آنها میگویند که جوامع موجود باید فناوری را با ارزشها، ساختارها و قواعد اجتماعی خود هماهنگ سازند (ص۲۱). در ادامه میآورند که «تعداد کسانی که میتوانند هوش مصنوعی بسازند، روبهافزایش است، اما درعینحال، تعداد کسانی که ژرفاندیشانه به پیامدهای فناوری – اجتماعی، قانونی، فلسفی، روحی و اخلاقی – برای انسان مینگرند، همچنان اندک است» (ص۲۶). این سخن بهخودیخود، درست است؛ ولی نمیتوان باتکیهبر فلسفهی دکارت بهراحتی ضعف فلسفی عصر حاضر برای پاسخ به این سؤال را جبران کرد. تفکر در نظر دکارت، نه ماشینی است و نه رایانهای؛ بهتر بود نویسندگان برای اثبات مدعای خود راه دیگری را دنبال میکردند.
کتاب عصر هوش مصنوعی با بهتصویرکشیدن مزورانهی هوش مصنوعی آغاز میشود و ماجرای وجود انسان را بهصرف توانایی تفکر تقلیل میدهد. در نهایت، هوش مصنوعی به همین دلیل همهی وجود انسان را تهدید میکند. پرسش نویسندگان از ماهیت انسان («ما که هستیم؟») وجود منحصربهفرد انسان را در نظر نمیگیرد و با ماشین انگاشتن انسان، دیدگاه انسانمحور رنسانس و عصر روشنگری را در مورد رابطهی هوش مصنوعی و انسان به کار میبندد. باید دانست که نمیتوان همهی وجود منحصربهفرد و هویت خاص انسان را به طور کامل به هوش مصنوعی انتقال داد.
بههرحال نویسندگان کتاب سعی دارند در کنار ظرفیتها و فرصتهای هوش مصنوعی، محدودیتها و خطراتش را نیز گوشزد کنند. اگر هوش مصنوعی افسارگسیخته بماند، خطرات قابلتوجهی را برای جامعه در پی خواهد آورد. این خطرات تنها محدود به فرهنگ و رسانه نخواهد بود، بلکه مسائل نظامی و جنگ نیز دور انتظار نیست. از همه نگرانکنندهتر این است که احتمالاً تصمیماتی که سرنوشت جهان را رقم میزنند هم بدون دخالت هوش مصنوعی گرفته نشوند.
دیدگاههای انسان متأثر از احساسات، خواستهها، امیال و حتی چارچوبهای فکریای است که برای خود دارد و همیشه این موارد را موانعی برای دستیابی به حقیقت تلقی کرده است. هوش مصنوعی میتواند بر چارهای برای رفع بعضی از اینگونه مشکلات باشد و فهم ما از واقعیت را دستخوش تغییر کند؛ ولی همین مسئله موجب نگرانی است. عصر حاضر، پر از اطلاعات است؛ اطلاعاتی که حتی فرصت خواندنشان را نداریم. به همین دلیل، برای پاسخ به مسائلمان بهشدت به فناوری وابسته شدهایم. ژرفاندیشی لازمهی تبدیل اطلاعات به دانایی و دانایی به حکمت است؛ ولی انسان عصر اطلاعات صبر کافی برای رسیدن به دانایی را ندارد. هوش مصنوعی بدون بهرهمندی از جنبههای دیگر انسان، مثل هیجان، انگیزه، اخلاق و زیباییشناسی، اطلاعات را میبیند و مثل انسان، قضاوت میکند و قضاوتش میتواند دردسرساز شود.
امروزه حتی یک جستجوی مختصر در اینترنت هم بر پایهی جستجوهای قبلی ما و به کمک هوش مصنوعی انجام میشود. اگر هوش مصنوعی نبود، شبکههای اجتماعی نمیتوانستند هر لحظه انبوه پیامها را بررسی و محتوای دلخواه کاربران را به آنها عرضه کنند. نویسندگان به دل تاریخ میروند و از جنبش اصلاح دین، رنسانس، انقلاب صنعتی و انقلاب فناوری، به تغییرات کنونی میرسند تا بگویند سرعت رشد و دامنهی اثرگذاری هوش مصنوعی واقعیتی است که نهتنها جامعه باید با آن کنار بیاید، بلکه باید خودش را با آن تنظیم نماید. همهی مثالهایی که نویسندگان میآورند، برای اثبات قدرت هوش مصنوعی و عدم امکان نادیدهگرفتن آن است.
بهطورکلی دو رهیافت برای درک تعاملات میان جامعه و فناوری وجود دارد. اولی برساختگرایی اجتماعی[۶] و دومی، جبرگرایی فناورانه[۷] است. اولی میگوید که پیشرفت فناوری، حاصل تعاملات فرهنگی و اجتماعی است؛ ولی دومی فناوری را محرک اصلی جامعه میداند.
نویسندگان کتاب میگویند که هوش مصنوعی در آغاز برای کمک به کارهای تجاری و اقتصادی به وجود آمد. سپس، کسبوکارها بودند که برای هوش مصنوعی، کاربردهای نوین پیدا کردند. (ص۱۱۰) این روند نشاندهندهی این است که فناوری در ابتدا با هدف خاصی ساخته میشود. اما بعد از ساختهشدن، علاوه بر اهداف معین قبلی، موارد استفادهی جدیدی نیز برای خود مییابد.
گرچه نام این رهیافتها بهصراحت در کتاب نیامده است، ولی توصیف هوش مصنوعی در کتاب مبتنی بر همین پسزمینهی است؛ یعنی چیزی مشابه نظریهی ساختاربندی[۸] آنتونی گیدنز[۹] که تعاملات میان ساختارهای اجتماعی و افراد و گروهها را توضیح میدهد. بدین ترتیب، رهیافت مورداستفادهی نویسندگان ترکیبی از برساختگرایی اجتماعی و جبرگرایی فناورانه است.
بسیار پیش میآید که نویسندگان در کتاب از دریچهی گذشته سعی بر دیدن آیندهی پیشبینیناپذیر دارند. نویسندگان در فصل دوم و قسمتی که در مورد فناوری و اندیشهی انسان صحبت میکنند، به سراغ نمونههای تاریخی میروند و از ظهور ادیان توحیدی در یونان باستان و امپراطوری روم استفاده میکنند. آنها سعی دارند نشان دهند که چطور زمانی عقل و ایمان، واقعیت را تبیین میکردند و از این برای تأیید دیدگاه خودشان در مورد اینکه در آینده از منظر هوش مصنوعی واقعیت را میبینیم، استفاده میبرند.
به تعبیر دیگر، آنها پیشبینی میکنند که هوش مصنوعی چارچوب ساختاری انسان برای درک واقعیت خواهد شد. ولی این مثالها پرسشی که از اساس در این نوع قیاسها قرار دارد، نادیده میگیرند؛ یعنی نویسندگان به این پاسخ نمیدهند که با وجود تفاوت بزرگی که نویسندگان میان فناوریهای دیگر و هوشهای مصنوعی میبینند، این مثالهای تاریخی چقدر برای پیشبینی آینده، آن هم آیندهی بهشدت نامعلوم، کارگشا هستند.
در این کتاب بهخوبی به تکوین سریع هوشهای مصنوعی و قابلیتهای متنوع آن پرداخته میشود. نویسندگان در بحث چهارم نکتهای کلیدی را مطرح میکنند و آن، این است که بشر، هوش مصنوعی را در فعالیتهای خودش تلفیق میکند؛ ازاینروی، باید هنجارهای اجتماعی، نهادهای صاحب اقتدار در جامعه و اهمیت مسئلهی حکمرانی را نیز در نظر داشت. این فصل به خواننده میگوید که هوش مصنوعی محدود به یک فرد، یک جامعه یا یک کشور نیست و باید فناوری را از منظر جهانی دید؛ زیرا هوش مصنوعی و تأثیراتش به کل جهان خواهد رسید. ایدهی نویسندهها این است که هوش مصنوعی، مردم سرتاسر جهان را بیشازپیش با هم مرتبط خواهد کرد.
اگر کسی بخواهد تمام کتاب را تحسین کند، باید از توصیفات مبهم آن از مسائل قدیمی چشم بپوشاند و توقع مواجهه با شرح دقیق و محققانه این موضوع اساسی را کنار بگذارد. نویسندگان کتاب که گلچینی از بزرگان عرصهی سیاستگذاری، صنعتی و دانشگاهی هستند، بعضاً در آگاهیبخشی موفق نبودهاند. تحلیلهای موجود در کتاب به بعضی از مسائل مهم پاسخی نمیدهد و همین باعث میشود آدم در پایان از خودش بپرسد که چرا از میان انبوه کتابها، این کتاب را انتخاب کرده است. همانطور که گفتیم، قصد اصلی نویسندگان اعلام ضرورت مهار هرچه سریعتر هوش مصنوعی است و همین باعث شده است که نه مثل کتابهای همیشگیِ کیسینجر با انبوهی از نقلقولها و منابع و مآخذ فراوان روبهرو باشیم و نه استنباطهای شخصی چشمگیر ناشی از تجربهی سیاستگذاری را ببینیم. از سوی دیگر، با اثر پژوهشی دقیق یا نگاههای صنعتی حرفهای نیز مواجه نیستیم. بااینحال، کتاب مزیتهای خاص خودش را دارد و به کسی تا حدی با هوش مصنوعی آشنا باشد، تصویری کلی از مسائل مربوط به هوش امصنوعی میدهد و بحثهای سیاسی، اقتصادی و نظامی موجود را کمی تخصصیتر در اختیارش میگذارد.
[۱] The Age of AI and Our Human Future
[۲] Henry A. Kissinger
[۳] Eric Schmidt
[۴] Alphabet Inc: شرکت هلدینگ فناوری و شرکت مادر گوگل.
[۵] Bilderberg
[۶] social constructivism
[۷] technological determinism
[۸] structuration theory
[۹] Anthony Giddens