آیا رخدادها همواره واقعی هستند؟
رخداد چیست و رسانه دقیقا چه چیزی را روایت میکند؟
هستیشناسی رسانه: رخدادها در مقابل واقعیتها
یکی از مسائل اساسی در حوزه رسانه درک مسئله رخداد[۱] است. چرا که اساسا رسانهها در حاشیه رخدادها شکل گرفتهاند و اگر رخدادی نباشد چیزی وجود ندارد که رسانه حد وسط آن شود. رسانه اساسا فهمی از رخداد است و تلاش میکند تا رخدادها را به گونهای که خود دوست دارد سامان دهد. ما در اینجا طی یک سلسله مطالب ابتدا به فلسفه رخداد پرداخته و سپس به نسبت بین رخداد و رسانه میپردازیم. در ادامه به دومین قسمت از بحث فلسفه رخداد وارد شده و طرح مسئلهای برای فهم آن میکنیم. متن زیر ترجمه ایست از مدخل فلسفه رویداد دانشنامه استنفورد.
رخدادها در برابر واقعیتها[۲]
بنابرآنچه گذشت رخدادها به طور طبیعی با اشیاء مقایسه میشوند تا جائیکه هر دو به عنوان امور انضمامی[۳] تلقی میکنند. هر دو موجوداتی جاافتاده به لحاظ زمانی-مکانی به نظر میرسند که در سلسله مراتبی جزء به کل قرار گرفتهاند. هردو قابل شمارش، مقایسه و اشاره هستند و به انواع گوناگون توصیف میشوند. فهم ما از دو مقوله رخدادها و اشیاء آنچنان به هم گره خورده است که به لحاظ ساختاری مکمل همدیگر هستند که در آن، هر خاصیتی از مفهوم رخداد -که فقط بیانگر ویژگیهای زمانمند و فضامند است- با یک جابه جایی ساده دلالتهای زمانمند با دلالتهای فضامند، ویژگیای از مفهوم شیء را نتیجه میدهد و بالعکس. با داشتن چنین نگاهی، رخدادهایی-که با ویژگیهایی همچون انتزاع و زمانمندی تشخص مییابند- از واقعیتها متمایز میشوند. به عنوان مثال، واقعه مرگ سزار در رم ۴۴ سال قبل از میلاد مسیح رخ داد امّا اینکه سزار مُرد یک واقعیت است چه اینجا باشد چه در رم؛ چه امروز چه در ۴۴ سال قبل از میلاد. به طور حتم میتوان چنین انگاشت که به دنبال هر رخدادی یک واقعیت همراه آن هست (یعنی این واقعیت که آن رخداد تحقق پیدا کرد) امّا باز هم این دو به لحاظ مقوله بندی از هم جدا باقی میمانند.
به اعتقاد برخی از نویسندگان، این تمایز گذاریِ مقولهای، در بسیاری از انواع مختلف بیانات روزمره وجود دارد. در مجموعه اصطلاحات فنّی وندلر[۴] «مرگ سزار» کاملاً نامینال[۵] است یعنی فرایندی از نامگذاری کامل است و بیان فقط میتواند با عبارات صفتی تعدیل شود مثل «مرگ خشونتآمیز سزار». درمقابل، بند موصولی آن، همچون «اینکه سزار مرد»[۶] یا شکل مصدری آن همچون «مردن سزار»[۷] به طور ناقص نامینال است به طوری که هنوز «فعل در آن زنده است و جُفتَک میزند»[۸]: بنابراین آنها میتوانند با افعال کمکی و تصریفات کنار بیاید مثل اینکه «سزار میتوانست بمیرد»[۹]، «سزار در حال مردن بود»[۱۰]، یا همراه با قیود همچون «سزار به طور خشونت آمیزی میمیرد»[۱۱]، یا به صورت منفی همچون «سزار نمیمیرد»[۱۲] و… . با یکسری شروطی، فرضیات متافیزیکی به عنوان قاعده، میتواند این باشد که نامینالهای کامل برای رخدادها مناسب است در حالی که واقعیتها یا حالات امور[۱۳] به نامینالهای ناقص اشاره دارند.
برخی فلاسفه برداشتی از رابطه بین رخدادها و واقعیتها داشتهاند که از این مورد فوق الذکر هم به یکدیگر نزدیکتر میشوند آنقدر نزدیک که دو مقوله را یکی میتوان گرفت. یا اینکه حداقل میتوان آن دو را به عنوان اقسام یک جنس مشابه از حالات امور در نظر گرفت. این دو پیامد اصلی دارد. از یک طرف، به موجب اینکه واقعیتهای متناظر گزارههای غیرمعادل، متمایز هستند (یعنی هرگزاره متفاوت =یک واقعیت) رخدادهایی که به مثابه واقعیتها در نظرگرفته میشوند موجودیتهای ظریفبافت[۱۴]محسوب میشوند که به راحتی نمیتوانند تحت عنوان ادراکات مختلف بازتوصیف یا باز تعریف شوند: در نتیجه این «واقعیت» که «سزار به صورت خشونت آمیز مرد» متفاوت از این «واقعیت» است که «او مرد» در نتیجه [با داشتن این فرض که رخداد=واقعیت] «مرگ سزار» و «مرگ خشونت آمیز سزار» دو رخداد متفاوت است بر خلاف یک واقعیت مشابه در توصیفهای مختلف. از طرف دیگر، از آنجایی که بیانات زبان شناختی از واقعیتها به لحاظ معنایی شفاف هستند خط استدلال فرگهای میتواند شکل بگیرد و در عوض نشان دهد که رخدادهایی که به عنوان واقعیتها در نظر گرفته میشوند در خصوص گنجانده شدن در یک موجودیت «بزرگ» بیش از حدّ زمختبافت[۱۵] هستند. (این استدلال به عنوان «استدلال تیروکمان»[۱۶] شناخته میشود).
دیگر فیلسوفان بر تمایزگذاری بین رخدادها از واقعیتها اصرار دارند امّا برداشتهایی را ارائه کردهاند که به چنین یکسان انگاریای میرسد. این مساله خاصتاً درباره آن دسته نظریاتی که رخدادها را به مثابه «تمثلات خاصیت»[۱۷] در نظر میگیرند صادق است به عنوان مثال، جیگوم کیم صحبت از این میکند که رخدادها دارای ساختارند و از سه چیز یعنی [x,P,t]: ابژه (X)، خاصیت[۱۸] (p) و فرجه زمانی[۱۹] (t) ساخته شدهاند بدین صورت که رخداد تمثال و نشانگر خاصیتها توسط ابژهها در فلان بازه زمانی است. در چنین نظریاتی، رخدادها به عنوان موجودیتهای منفرد-انضمامی- انگاشته میشوند. امّا از آنجایی که چنین موجودیتهایی ساختاریاند تفاوتی درهر جزء اصلی، کافی است که به یک رخداد متفاوت منجر شود. به طور ویژه، تفاوت در خاصیت برسازنده[۲۰] مناسب، کافی است تا در وقایعی از قبیل «مرگ سزار»: سزار به عنوان تمثل خصیصه مردن تفسیر شود و در «مرگ خشونت آمیز سزار»[۲۱]: او به عنوان تمثل مردن در حین خشونت تفسیر شود. این قضیه دوباره رخدادها را تقریباً به همان ظریفبافتی[۲۲] واقعیتها تبدیل میسازد. با این حال، این قضیه بار این تاکید را به دوش میکشد که این پیامد برای تئوری رخدادها به مثابه تمثل ویژگیها ذاتی نیست. هردو مساله مرگ سزار و مرگ خشونت آمیز او میتواند به عنوان تمثیل یک ویژگی مشابه -same property- در نظر گرفته شوند به طوریکه هر دو نشان دهنده نوعی از مردن یا به طور دقیقتر نوعی از مردن خشونت آمیز توصیف شوند. بدین ترتیب، حتّی اگر از رخداد به عنوان یک امر پیچیده ساختمند تعبیر شود آن میتواند مورد اشاره قرار گیرد تاجائیکه نامهایشان لازم نیست نسبت به ساختار حساسیتی داشته باشند. در این راستا، تمایز بین رخدادها و واقعیتها دوباره میتواند برحسب تمایز سفت و سخت میان جنبههای متافیزیکی و معنایی نظریه توصیفات-رخداد برقرار باشد.
[۱] event
[۲] Events vs. Facts
[۳] individuals.
[۴] In the terminology of Vendler
[۵] nominal
[۶] that Caesar died
[۷] Ceasar’s dying
[۸] a verb alive and kicking inside them
[۹] That Caesar could die
[۱۰] Caesar’s having died
[۱۱] Ceasar’s dying violently
[۱۲] Ceasar’s not dying
[۱۳] states of affairs
[۱۴] fine-grained entities
[۱۵] coarse-grained
[۱۶] این استدلال میگوید که گزارههای مختلف که از یک موضوع خبر میدهند برابر هستند.
[۱۷] property exemplifications
[۱۸] property
[۱۹] temporal interval
[۲۰] constitutive property
[۲۱] Caesar’s violent death,
[۲۲] fine-grained