تکنولوژی و هوش مصنوعی

گشودن درهای جهان دیجتال به روی شاعران

ما چه دوست داشته باشیم و چه نه، نوجوانِ عصر جدید کتاب‌خوان نیست. با کاغذ و لایه‌های قطور حافظ و سعدی دم‌خور نیست و حتی آن‌ها را نمی‌فهمد. او در بهترین حالت سراغ کتاب‌های درسی‌اش نیز نمی‌رود. جهانِ او جهانِ دیجیتال است. جهانِ پادکست، موسیقی، اینستاگرام و تیک‌تاک. پس چرا از همین طریق سعدی و حافظ را با او آشنا نکنیم؟ او فکر می‌کنید دورانِ مولانا و سعدی گذشته و تاریخ انقضای آن‌ها تمام شده است. پس چرا با حرف‌های تازه‌تری آن‌ها را وارد جهانِ او نکنیم؟  

به‌قلم:حانیه اخلاقی 

“سعدی شاعر پرآوازه‌ی قرن ۷، بعد از چندین قرن به عرصه‌ی ادبیات بازگشت”

 این جمله‌ گوینده‌ی اخبار صبحگاهی‌است. صبح از خواب بیدار شده‌اید و همانطور که قهوه در دست منتظر پیگیری به روزترین اخبار هستید، این خبر را از دهان مجری می‌شنوید. چه احساسی دارید؟ یحتمل تعجب خواهید کرد، صدای تلوزیون را بالا خواهید برد و از احتمالا از شادی و نشاط چند بلیط برای سعدیه‌ی شیراز و ملاقات با پیامبر سخن رزرو کنید. البته اگر بلیط بهتان برسد!

 حالا فرض کنید قهوه به دست جلوی تلوزیون همین خبر را اینگونه بشنوید :

 “عنصرالمعالی کیکاووس ابن اسکندر ابن قابوس زیاری، نویسنده‌ی توانگر قرن ۵ به عرصه‌ی ادبیات بازگشت.”

 حالا چه احساسی خواهید داشت؟ بیایید شرط ببندیم. می‌توانم بهتان یقین دهم که بیشتر از نصف‌مان تلوزیون را خاموش کرده یا از یکدیگر میپرسیم :

 _ عنصرالمعالی دیگر کیست؟

 و احتمالا تنها احساسی که به او خواهیم داشت طویل بودن نامش خواهد بود.

پس چرا واکنش‌های ما متفاوت است؟ آیا عنصرالمعالی و سعدی تفاوت بسیار زیادی دارند؟ یکی ضعیف و دیگری قوی‌ست؟ یا یکی متاخر و دیگری متقدم است؟  

جواب تمام این سوالات خیر است. پاسخ در جای دیگری نهفته که ما به آن میگوییم ” شکاف نسل جدید با آثار ادبی”. درواقع عدم احساس و توجه ما نسبت به عنصرالمعالی به‌سبب ضعیف یا متاخر بودن او نیست. به‌سبب گمنام بودن اوست. به این سبب است که ما او را نمی‌شاسیم. درحقیقت شکافی به نام ” نسل” و “گذر زمان” بین ما وعنصرالمالی فاصله انداخته و ذهن ما را نسبت به او و خدماتش درادبیات بی تفاوت کرده است. اما اینکه ما چنین بی‌توجهی‌ای را نسبت به سعدی نداریم به لطف بازتاب سعدی و آثارش در کتاب‌های درسی و فضای مجازی و تولیدات رسانه‌ای بوده است. در واقع جامعه از طریق تولیدات رسانه ایِ مبتنی بر آثار سعدی اذهان ما را برای شناخت و درک سعدی آماده کرده است. که اگر چنین تولیداتی برای عنصرالمعالی یا هر شاعر متاخر و گمنام دیگری انجام گرفته بود ما نسبت به او نیز همین احساس را داشتیم. این مقایسه البته مقیاسی بسیار جزئی است. مسئله فقط این نیست که ما عنصرالمعالی را نمیشناسیم. مسئله بلکه این است که وقتی عصر جدید و پنجره‌ی زندگی هوشمند توانسته بین ما و عنصرالمعالی فاصله بیندازد، پس فرض کنید چندین سال آینده نسل z با شهره‌هایی مانند سعدی و حافظ و مولوی چه نسبتی خواهند داشت؟ به روشنی روز پیداست روزی که نسل آینده‌ حتی نسبت به حافظ و سعدی نیز همین انکار و بی‌توجهی را نشان میدهد. این مقیاس حکایت از حقیقتی ترسناک در عرصه فرهنگ و ادبیات دارد که کم‌کم در حال ریشه دواندن در بین آثار فرهنگی است. حقیقتی به نام « بحران هویت ادبیات و زبان فارسی در نسل‌های آینده»

 حالا ما چگونه باید به جدال با این بحران برخیزیم؟ بسمه‌تعالی. با استفاده از جهان دیجیتال!

 اینجا لزوم پهن کردن فرش قرمز برای حافظ و سعدی در جهان دیجیتال خودش را نشان میدهد. قیصر امین‌پور راست میگفت. برای حفظ پنجره از فراموشی نباید بر صورت واحد پنجره تاکید داشت. باید دستی برآوریم به تغییر پنجره! کاری که تمام انقلاب های فرهنگی جهان با آثار ادبی انجام دادند. صورتِ واحدِ اثر را ترکیب کردند با صورتِ ملموس و رویِ زمینی که نسل جدید با آن بیشتر دم‌خور بودند. این صورت ملموس در دوران رنسانس و انقلاب فرهنگی تئاتر بود. تولیدکنندگانِ عرصه فرهنگ به جای آنکه یک‌بار دیگر دست به کشتن شکسپیر بزنند و او را به زباله‌دان تاریخ راهنمایی کنند، او را از صورت واحد درون کتاب‌ها و نمایشنامه‌های فلسفی به صحنه‌ی تئاتر و سینما آوردند و نسل جدید را با او آشتی دادند‌. شکسپیر این‌طور زنده ماند و بازآفرینی شد و نمرد.

 ما چطور می‌توانیم حافظ و سعدی را از قران ۷ و ۸ به امروزمان دعوت کنیم؟ صورتِ ملموس و رویِ زمینِ امروزِ ما چیست؟ چه خوشمان بیاید و چه نه، جهانِ دیجیتال و محصولات دیجیتال صورت ملموس نسل جدید ما هستند. نوجوان نسل z شاید کتاب نخواند، فیلم حتی نبیند، اما حتما روزانه بخش زیادی از وقت خود را در یوتیوب خواهد گذراند و حتما سری به اینستاگرام خود خواهد زد. و ما چاره‌ای نداریم جز اینکه نوجوان را از طریق همین پنجره‌ی هوشمند با میراثِ غنیِ ادبیات آشتی دهیم. نوجوان ما مریض است. محتوای مریضِ فرهنگیِ جهان دیجیتال او را مریض کرده درحالی که ما برایِ پختنِ یک آشِ فرهنگیِ خوب و مناسب و آموزنده در فضای مجازی ملاتِ زیادی در اختیار داریم. حکایت‌های بوستان، گلستان، مثنوی، کلیله و دمنه و … پس چرا شروع به پختن این آش نمی‌کنیم؟ بازآفرینی هنرمندانه از صورت واحد آثار ادبی و تولید آن به محصول دیجیتال شکاف بین نسل جدید و آثار ادبی را کم و حتی ازبین خواهد برد.

ما چه دوست داشته باشیم و چه نه، نوجوانِ عصر جدید کتاب‌خوان نیست. با کاغذ و لایه‌های قطور حافظ و سعدی دم‌خور نیست و حتی آن‌ها را نمی‌فهمد. او در بهترین حالت سراغ کتاب‌های درسی‌اش نیز نمی‌رود. جهانِ او جهانِ دیجیتال است. جهانِ پادکست، موسیقی، اینستاگرام و تیک‌تاک. پس چرا از همین طریق سعدی و حافظ را با او آشنا نکنیم؟ او فکر می‌کنید دورانِ مولانا و سعدی گذشته و تاریخ انقضای آن‌ها تمام شده است. پس چرا با حرف‌های تازه‌تری آن‌ها را وارد جهانِ او نکنیم؟

ما مواد برای ساخت انیمیشن، ریلز، پادکست و یک مسابقه‌ی مهیج در یوتیوب به اندازه کافی در دست داریم. شاعران در قرن ۷ به اندازه‌ی کافی کار کرده‌اند و سفر کرده‌اند و برایمان حکایت نوشته‌اند. حرف‌های آن‌ها نیز تازه است. تارخ انقضا ندارد. از تنور درآمده. این مسلکِ تبلیغاتی ماست که فاسد شده و دیگر بین نسل جدید مشتری ندارد. گنجینه‌ی عظیم و ارزشمند ادبیات فارسی را باید از طریقی که نوجوان آن را می‌فهمد به او شناساند. نه طریقی که خودمان دوست داریم!

سعدی در قرن ۲۰۲۵ نیز برای ما حرف‌های بسیاری دارد. چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا