بسیاری از ما جای خالی نتایج و آثار مراکز پژوهشی و تحقیقی خارجی را در فضای نشر و ترجمه احساس می کنیم. این در حالی است که اصلی ترین پژوهش های خصوصا در حوزه ارتباطات و رسانه (که کاملا به عرصه عمل و اجرا نزدیک هستند) در پژوهشگاه ها و مراکز تحقیقات انجام می گیرد. کتاب «دستکاری رسانه های اجتماعی» یکی از همین پژوهش هاست که می تواند بصیرت های قابل توجهی در مورد دستکاری های سیاسی ناظر به رسانه های اجتماعی در کشورهای مختلف ارائه کند.
به قلم:سیدمحمدیحیی هاشمی
«دستکاری در رسانه های اجتماعی؛ پروپاگاندای رایانشی» یکی از نامزدهای کتاب سال جمهوری اسلامی در سال ۱۴۰۱ در حوزه علوم اجتماعی بود. بنابراین همین نکته کافیست که آن را جزو کتاب های مهم و قابل توجه در حوزه خودش به شمار بیاوریم. این کتاب یکی از آثار پرتعداد ترجمه شده ای است که به همت انتشارات همشهری به چاپ رسیده و می توان گفت هر گاه انتشارات همشهری اثری در حوزه ارتباطات و رسانه منتشر کند، دست کم نمی توانیم بی تفاوت از آن عبور کنیم. عباس رضایی ثمرین و رسول صفرآهنگ نیز با ترجمه این کتاب توانسته اند پای آثار تحقیقی مراکز پژوهشی را به حوزه ارتباطات بازتر کنند. این دست پژوهش ها از آنجا که ناظر به مسائل عینی و کاربردی هستند، احتمالا خلاء مهم تری را نسبت به کتاب های تئوریک و نظری در فضای علوم اجتماعی و ارتباطات پر می کنند. این کتاب خروجی پروژه فراملیتی موسسه اینترنت آکسفورد در دانشگاه آکسفورد بوده و هدف مولفان نیز معرفی روش ها و روندهای دستکاری سیاسی در رسانه های اجتماعی است.
اولین فصل کتاب مقدمه ای است در مورد چیستی پروپاگاندای رایانشی و ابعاد چالش برانگیز آن. در یک تعریف کوتاه می توان این واژه را در قالب «انتشار اطلاعات غلط و دستکاری دیجیتال» معرفی کرد. با این حال چنین تعریف آن چنان شفاف نیست که بتواند تمام پیچیدگی این پدیده را روشن کند. به طور خلاصه پروپاگاندای راینشی فرایندی است که از ترکیب دو مولفه فنی و اجتماعی ایجاد شده. منظور از مولفه فنی این است که مسائلی مانند پلتفرم ها، کلان داده، الگوریتم، ربات ها و … می توانند به طور فعالی در دستکاری افکار عمومی به کار گرفته شوند. منظور از مولفه اجتماعی نیز این نکته است که تمام این تلاش های فنی برای ایجاد و اعمال تغییراتی در جامعه مدنی (چه در قالب کنترل و چه در قالب جهت دهی آن با روش های مختلف) انجام شده و نوعی اعمال اراده آگاهانه توسط برخی از افراد است. به همان میزانی که واژه پروپاگاندا قدمت زیادی دارد و پس از جنگ جهانی دوم رشد زیادی در ادبیات رسانه و ارتباطات پیدا کرد، در مقابل واژه «رایانشی» به تکنیک ها و ابزارهای داده محوری اشاره دارد که اغلب در دوران متاخر و جدید بسط پیدا کرده اند. بنابراین می توانیم پروپاگاندای رایانشی موثر را عملیاتی بدانیم که از ترکیب «توانایی های فنی مانند کاربرد الگوریتم، ربات ها و …» در کنار «نظارت انسانی» تشکیل شود. در چنین فضایی طبیعی است که مجمع جهانی اقتصاد «گسترش سریع اطلاعات نادرست» را یکی از ده خطر اصلی جوامع معرفی کند. بنابراین مقالات این کتاب هر کدام تلاش کرده اند با تمرکز بر یک کشور مختلف و استفاده از روش های تحقیق متنوع (چه روش های کمی و متمرکز بر داده ها و چه روش های کیفی مانند مصاحبه و …) به شناسایی نمونه های این فرایند در آن کشورها بپردازند.
با وجود طرح سوالی از این نمونه که «چه گونه فرایندهای پروپاگاندای رایانشی عملکرد طبیعی جامعه مدنی در کشورهای مختلف را دچار اختلال می کنند؟» و قرار دادن آن در محور تحقیق اصلی؛ اما مقالات مختلف کتاب که هر کدام در مورد کشوری خاص نوشته شده اند الزاما از مسیری یکسان برای بررسی های خود استفاده نمی کنند. به بیان دیگر هر چند تمام بخش های کتاب نتیجه یک پروژه واحد هستند، اما تمرکز مقالات الزاما بر یک موضوع خاص نیست. مثلا پرسش هایی که در مورد پروپاگاندای راینشی در تایوان اهمیت پیدا کرده اند همان پرسش هایی نیستند که در تحقیق از اوضاع روسیه نیز مورد پرسش بوده باشند. البته این به معنی پراکنده بودن مقالات نیست؛ بلکه نشان می دهد برای ردیابی یک مسئله واحد در کشورهای مخلف الزاما نمی توانیم از استراتژی یکسانی استفاده کنیم.
تمرکز اولین تحقیق در مورد روسیه مروری بر تاریخ مواجهه روسیه با فناوری های جدید و زمینه هایی است که نهایتا به کنترل شدیدتر دولت پوتین در فضای آنلاین ختم می شود. در مورد اوکراین تنها به چالش های درونی اشاره نشده، بلکه تلاش های دولت های خارجی به ویژه مسکو برای ورود به حوزه عمومی اوکراین نیز بررسی می شود. این در حالی است که دولت اوکراین با ورود حداقلی در این زمینه، عرصه را برای حضور بازیگران خصوصی فراهم تر کرده است. تحقیقی که راجع به کانادا انجام شده غیرچالشی تر از دو فصل اول است و تلاش کرده انواع ربات های فعال در این کشور را شناسایی کند و وجود تاریک و روشن هر کدام از این روبات ها را روشن کند. اما نمونه لهستان که از یکی از حاشیه ای ترین کشورهای بلوک شرق (چه به لحاظ جغرافیایی و چه به لحاظ معرفتی و سیاسی) بوده نشان می دهد که مطالعه در مورد این موضوع پیچیدگی های بسیار زیادی دارد؛ به عنوان مثال هر چند در مورد وجود تلاش ها و فرایندهایی برای تاثیر در بحث های سیاسی وجود دارند، اما مسائلی مانند اینکه چه طور و چگونه این فرایند اتفاق می افتد و تجربه کاربران چگونه درگیر آن می شود هنوز به طرز مشخص و روش مندی تبیین نشده است.
در فصل مربوط به تایوان هم عرصه سیاست داخلی و هم روابط خارجی مورد بررسی قرار گرفته اند. با وجود آنکه تایوان (به زعم نویسندگان) یکی از نمونه های پیشرو لیبرال دموکراسی در شرق آسیاست، مبارزات داخلی از طریق استفاده از تاکتیک های ارتش سایبری و تکنیک های جمع آوری اطلاعات صورت میگیرد. این در حالی است که علی رغم تصورات نسبت به پروپاگاندای رایانشی چین در این کشور، به دلیل عقبه اجتماعی قابل توجه چین، خود «شهروندان» تایوانی هستند که در کارزارهای سیاسی به نفع چین وارد عمل می شوند و بنابراین هنوز فعالیت رباتی خاصی در این زمینه مشاهده نشده. در مورد برزیل نیز از آنجایی که منازعات سیاسی و حقوقی موضوع پروپاگاندای رایانشی قرار گرفته اند، مسائلی مانند انتخابات و فرایند های انتقال قدرت بررسی شده اند. در مقابل، کشور آلمان هنوز عرصه مستقیم و جدی پروپاگاندای رایانشی نیست. اما به دلیل جدی شدن این مخاطره در کشورهای دیگر(مانند برگزیت) به اقدامات احتیاطی روی آورده اند.
در ادامه، فصل مشروحی در توضیح وضعیت ایالات متحده نوشته شده است. موضوع این فصل بر این مسئله متمرکز شده که چگونه ربات ها و جریان کلی پروپاگاندای رایانشی بر روی چشم انداز سیاسی ایالات متحده تأثیر گذاشته اند. مورد انتخابات ۲۰۱۶ طبیعتا جدی ترین سوژه مورد بررسی در این فصل است؛ اگر چه به طور کلی تاریخچه ای از پروپاگاندای رایانشی در این کشور نیز مرور می شود. آخرین فصل کتاب نیز در مورد کشور چین است. هر چند در این کشور گروه های مخالف دولت از ابزاری مانند توییتر برای ترویج اطلاعاتی مغایر با دولت اقدام می کنند، اما داده پژوهی ها نشان می دهد که دولت چین مدتی است پروپاگاندای رایانشی در توییتر را متوقف کرده است. با این حال دولت چین کماکان به طور جدی تلاش هایش جهت کنترل فعالیت های آنلاین را ادامه می دهد که در این فصل نمونهی «وِیبو» که بزرگترین پلتفرم میکروبلاگینگ چین است بررسی شده.
در بخش نهایی و جمع بندی، نویسندگان تلاش می کنند روایتی کلی از وضعیت پروپاگاندای رایانشی در ابعاد بین المللی ارائه دهند. آنها اشاره می کنند که هم اکنون یک روند واحد در تمام فعالیت های این چنینی دیده نمی شود، بلکه چندین روند مشخص در این باره قابل مشاهده است. رسانه های اجتماعی نیز با وجود اینکه یکی از مهم ترین ابزارهای گسترش دموکراسی و اصول دموکراتیک هستند، اما تحقیقات و مطالعه تجربیات کشورهای مختلف نشان می دهد که آنها به طور متناقضی می توانند به عنوان ابزار کنترل به کار گرفته شوند. با این حال یافته های این نوع تحقیقات نمی توانند به آسانی در توصیه های سیاستی قرار بگیرند، زیرا هر کشور و هر منطقه مورد پیچیده ای از مقتضیات حقوقی، سیاسی، اجتماعی و … است. در پایان، مسئله دموکراسی و نقش رسانه های اجتماعی مسئله ای است که حتی با وجود برطرف شدن خطرات پروپاگاندای رایانشی، کماکان مهم و برجسته خواهد بود؛ به طوری که شرکت های رسانه ای می بایست نقش خود را به عنوان «پلتفرم های رسانه ای» پذیرفته و خود را بر این اساس بازطراحی کنند.
همان طور که نویسندگان نیز به صراحت اشاره کرده اند، تحقیقات این کتاب دقیقا با هدف شناسایی نقاطی است که در رسانه های اجتماعی دستکاری سیاسی اتفاق افتاده و به تبع آن حریم مشارکت عمومی، جامعه مدنی و دموکراسی نقض می شود. با این توصیف عدم همدلی مخاطبانی که به این شکل آرمان های لیبرال دموکراسی را نپذیرفته اند با بخش های خاصی از کتاب طبیعی خواهد بود. این پژوهش به طور شفافی در زمینه اجتماعی و سیاسی پدید آمده، که موضع گیری های مشخصی در تحولات اجتماعی و سیاسی دارد. مسئله اوکراین و روسیه یا چین و تایوان نمونه های این قضیه هستند. بنابراین هر چند تحقیقات کتاب هر کدام به مسائل مهمی در کشورهای مختلف اشاره کرده اند و از این جنبه آثار درخشانی محسوب می شود، اما بر پایه نوعی خوش بینی نسبت به انگاره هایی خاص تالیف شده اند. این مسئله هم اکنون یعنی سال ۲۰۲۴ و پس از تجربه ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به نحو بسیار مشخص تری قابل ردیابی است. نویسندگان کتاب در بخش پایانی و جمع بندی، به این نکته اشاره کرده اند که پلتفرم های رسانه ای خودشان می توانند به ابزار کنترل تبدیل شوند. طبیعتا این قضاوت آمیزه ای از خوش بینی و دل نگرانی است. امروز می دانیم که پلتفرم ها نه طور غیرارادی، بلکه به طور نظام مندی و طی همکاری آشکاری با دولت های اردوگاه لیبرال دموکراسی، در پروپاگاندای رایانشی دخالت دارند. بنابراین هر چند مطالب کتاب برای محققان و پژوهشگران حوزه ارتباطات و رسانه مطالب بسیار قابل توجهی دارد، اما نباید از این نکته غافل شد که طرح برخی از سوالات و مسائل تحقیق، با پذیرش و قضاوت نوع خاصی از مناسبات اجتماعی همبستگی دارد. بنابراین برای سامان دادن تحقیقات و پژوهش های بومی تنها رجوع به تجربیات پژوهشگران کشورهای دیگر(خصوصا کشورهای اروپایی و آمریکایی) حول نظام مسائل و یا حتی روش های تحقیق نیازمند نوعی بازسازی و مواجهه فعالانه است. البته این نکته به معنای کنار زدن این دسته از پژوهش ها نیست (عمل رایجی که «کوته نظران به ظاهر پژوهشگر» سریعا به دنبال آن هستند) بلکه اتفاقا لزوم مواجهه و درگیری هر چه بیشتر با پژوهش های این چنینی را برجسته می سازد.