فرهنگ سایبری

قهرمان بودن در عصر شبکه های اجتماعی

در مورد منطق عملکرد شبکه های اجتماعی روایت های زیادی وجود دارد. امروزه همه می دانیم که شبکه های اجتماعی چگونه با استفاده از حفره های ذهنی و سطوح ناخودآگاه ما، به دنبال جلب توجه بیشتر و زندانی کردن مخاطب در پلتفرم خودشان هستند. نگاه های بدبینانه تا جایی پیش رفته اند که از نابودی انسانیت و اراده و اختیار صحبت می کنند. اما سوال اینجاست: آیا قهرمانی وجود دارد که بتواند منطق سیستم فعلی را از پا دربیاورد؟

دلایل بسیار زیادی وجود دارد که عملکرد شبکه های اجتماعی و فضای مجازی را به چیزی مانند پیست مسابقات تشبیه کنیم. شبکه های اجتماعی محل رقابت بسیار فشرده ای برای نمایش بیشتر و مصرف بیشتر داده های رسانه ای است. کاربران همزمان با مصرف داده های پرت، داده های بیشتری نیز تولید می کنند زیرا رد پای آنها در شبکه های اجتماعی مانند اینکه چه قدر روی یک تصویر مکث می کنند یا روی چه موضوعاتی کلیک می کنند برای موتور شبکه های اجتماعی حکم سوخت را دارد. بنابراین بی راه نیست که به تصاویر قدیمی فیلم های دهه هفتاد میلادی بازگردیم و پادآرمان شهری را تصور کنیم که در آن انسان ها مورد استثمار قرار می گیرند. در اغلب فیلم های پادآرمان شهری، قهرمانی وجود دارد که آگاهانه وارد میدان نبرد با وضعیت موجود می شود. کیانو ریوز در فیلم ماتریکس دقیقا نقش همین قهرمان را بازی می کند. او پس از اینکه از ماهیت سیستم آگاه می شود، تلاش می کند علیه آن قیام کند. حالا اگر میان تصاویر تخیلی پیش گویانه فیلم های سینمایی دهه های گذشته و وضعیت امروز عملکرد شبکه های اجتماعی مقایسه کنیم، متوجه می شویم که قصه امروز می تواند به اندازه همان فیلم های سینمایی تراژیک باشد. بر خلاف تصورات قبلی در دهه های گذشته، امروزه دیگر بدن های مردم مورد استعمار و استثمار قرار نمی گیرد، بلکه ذهن و آگاهی آن ها تحت سلطه پدیده ای بیگانه قرار گرفته است. مجموع این وضعیت نشان می دهد همچنان که در فیلم های هالیوودی یک قهرمان با بیدار شدن و آگاهی کامل به مبارزه با سیستم بر میخیزد، سیستم امروز شبکه های اجتماعی نیز به چنین قهرمانی نیاز داشته باشد. با این توصیف، قهرمان عصر شبکه های اجتماعی چه کسی خواهد بود؟

قهرمان بودن در عصر شبکه های اجتماعی

منطق شبکه های اجتماعی چیست؟

برای شناخت قهرمان عصر امروز نیاز نیست ویژگی یا قابلیت حاصی را تصور کنیم. قهرمان عصر شبکه های اجتماعی کسی است که تنها به واژگون سازی منطق پیشرفت این شبکه ها کمک می کند. منطق پیشرفت شبکه های اجتماعی بر جمع آوری داده های جزئی و پرت و بی اهمیت از کاربران، و تبدیل آن به مجموعه ای بسیار بسیار بزرگ از رفتارهای آنها تمرکز دارد. در همین زمینه، اغلب افراد تصور می کنند که فعالیت آنها در فضای مجازی اهمیت خاصی ندارد. آنها می دانند که حتی تصاویر و اطلاعات شخصی آنها مانند محل کار و تاریخ تولد دیگر اموری خصوصی محسوب نمی شوند و بدون هیچ مشکلی خودشان این اطلاعات را در اختیار دیگران قرار می دهند. به تعبیر دیگر، بر خلاف تصور دو دهه پیش که در آن هکرها در کمین اطلاعات شخصی افراد بودند و با کمک ویروس ها و تروجان ها به سیستم های رایانه ای شهروندان نفوذ می کردند، امروز خود کاربران با میل بسیار زیاد اطالاعات خودشان را وارد سیستم می کنند. اطلاعات مهمی که این کاربران را برای منطق شبکه های اجتماعی با ارزش می کند، اطلاعاتی بسیار ناچیز تر و در عین حال با اهمیت تر هستند که اغلب افراد حتی از آن خبر ندارند.

قهرمان بودن در عصر شبکه های اجتماعی

تسخیر ذهن ها در شبکه های اجتماعی

منطق اولیه شبکه های اجتماعی صرفا به دنبال جذب و ارتباط کاربران بود. پس از مدتی شرکت های صاحب شبکه های اجتماعی به این نتیجه رسیدند که کاربران می توانند منبع باارزشی برای سود بیشتر باشند. آنها به جای اینکه داده های بی اهمیت و پرت کاربران را دور بریزند، آنها را جمع آوری کرده و در اختیار هوش مصنوعی قرار دادند. این حجم بسیار بسیار بزرگ داده ها در ظاهر معنایی نداشتند. با این حال هوش مصنوعی توانست الگوریتم ها و منطق های رفتاری خاصی را جستجو کند. این الگوهای رفتاری که از داده های بی اهمیت به دست آمده بود نشان می داد که رفتار انسان ها و کاربران تا چه اندازه می تواند ناخودآگاه عمل کند. این داده ها حقیقت ماجرا یعنی چیزی که کاربران دوست نداشتند آن را بیان کنند نیز نشان می داد. به مرور زمان شبکه های اجتماعی به بزرگ ترین آزمایشگاه های رفتارشناس تغییر کاربری دادند. آنها با جمع آوری ریزترین داده ها توانستند الگوهای رفتاری کاربران را مشاهده کرده و برای تغییر آن کوشش کنند.

گوگل پیش قراول در تسخیر ذهن انسان ها

شروع این فرایند از گوگل آغاز شد. گوگل که توانسته بود خود را به عنوان دروازه ورود به بقیه دنیای اینترنت تثبیت کند، متوجه شد که دارد حجم بسیار زیادی از داده های به ظاهر پرت و بی اهمیت کاربران را دور می ریزد. آنها با دیدن این فرصت شروع به جمع آوری داده ها کردند و آنها را در اختیار سیستم های هوش مصنوعی قرار دادند. پس از مدتی که آنها ارزش این داده های پرت را متوجه شدند، شروع به جمع آوری هدفمند داده های پرت کردند. به عنوان مثال تایپ اشتباه یک کلمه در موتور جستجوی گوگل تبدیل به ماده ای شد که از آن اصلاح گر خودکار جستجوها پدید آمد. داده های بی اهمیت هنگامی که در تعداد بسیار بالا مورد آزمایش قرار می گرفتند به طرز عجیبی معنادار می شدند. به این ترتیب گوگل توانست از زباله های مجازی دو چیز تولید کند: اول امکانات و سیستم های بهبود کاربری مانند اصلاح خودکار غلط های املایی در موتور جستجو و دوم مقدار زیادی سرمایه و آورده مالی. پپس از گوگل این فیسبوک بود که توانست از این راه به رده اول شبکه های اجتماعی صعود کند. منطق فیسبوک نیز مانند گوگل بر جمع آوری بیشتر اطلاعات متمرکز بود. با این حال، فیسبوک مسیری را ادامه داد که گوگل نتوانسته بود به خوبی از عهده آن بربیاید. فیسبوک نه تنها اطلاعات پرت و بی اهمیت را به سرمایه مالی تبدیل کرد، بلکه آن را ابزاری برای وابستگی هر چه بیشتر مخاطب به پلتفرم خودش قرار داد. هوش مصنوعی با بررسی داده های جزئی توانسته بود نقاط ضعف و حفره های شخصیتی کاربران را پیدا کند و آنها را در در مسیر استفاده هر چه بیشتر فیسبوک قرار دهد. چند سال بعد، هنگامی که مدیران اینستاگرام حاضر شدند پلتفرم خود را به فیسبوک بفروشند نیز همین اتفاق افتاد.

قهرمان بودن در عصر شبکه های اجتماعی

قهرمان واقعی شبکه های اجتماعی کیست؟

با این توصیف، منطق فعلی توسعه شبکه های اجتماعی تنها نوعی از انسان زدایی و بیگانگی انسان با مفاهیمی مانند اختیار، خلاقیت، اراده و پیش بینی ناپذیری نشان می دهد. کاربران بدون اینکه بدانند و بخواهند، با استفاده هر چه بیشتر از شبکه های اجتماعی حفره های روانی خود را در معرض آلوده شدن قرار می دهند. به همین ترتیب اغلب ما تصور می کنیم که دوری از شبکه های اجتماعی و پلتفرم های این چنینی می تواند به ضعف آن بیانجامد. این تصور اشتباه است. شبکه های اجتماعی بر یکی از نیازهای اصلی انسان یعنی نیاز ارتباطی بنا شده و تحریم آن تنها واکنشی منفعلانه به توسعه آن خواهد بود. آنها خدماتی غیرضروری ارائه نمی کنند که بتوانیم به راحتی از منظومه زندگی حذف کنیم. اما شاید بتوان از منطقی صحبت کرد که نقیض وضعیت موجود باشد. این منطق یعنی استفاده حداقلی از فضای مجازی و اختصاص آن به فعالیت های هدفمند. کاربری که تنها برای رسیدن به یک منظور اص از شبکه اجتماعی استفاده می کند و سپس آن را کنار می گذارد بزرگترین ضربه را به سیستم توسعه شبکه های اجتماعی وارد می کند. او از یک سو می تواند امورات خود را بگذراند و از طرف دیگر سوخت خاصی برای ادامه حرکت موتور شبکه های اجتماعی فراهم نکند. بنابراین قهرمان عصر امروز کاربری است که داده های پرت و بی اهمیتی در پلتفرم ها به جای نمی گذارد. قهرمان امروز کسی است که برخلاف الگوریتم های تولید جذابیت، تنها به همان استفاده ضروری خودش از فضای اجتماعی اکتفا می کند. این فرد که آگاهانه خود را از زندان الگوریتم های جذابیت شبکه های اجتماعی دور نگه داشته، به طرز شگفت آوری پیش بینی ناپذیر است و هوش مصنوعی شبکه های اجتماعی نمی توانند حفره های شخصیتی او را پیدا کنند. شاید پیش بینی ناپذیری که جوهره اراده و اختیار آزاد است همان چیزی است که می تواند جنبه های انسانی و حیوانی ما را از هم جدا کند. از طرف دیگر شبکه های اجتماعی برای توسعه خودشان نیازمند کنار زدن هر چه بیشتر جنبه های انسانی ما هستند. این مبارزه ای است که میان انسانیت و انسان زدایی انجام می شود. صاحبان شرکت های رسانه ای به طمع پول و قدرت، از هوش مصنوعی هیولایی ساخته اند که لشگری از انسان های بی اراده را برای فتح تمام مرزهای انسانیت بسیج کرده است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا