تکنولوژی و هوش مصنوعی

پناهگاه دیجیتال: سرابِ نجات و واقعیتِ تنهایی

در عصر دیجیتال، زندگی ما به “پناهگاه دیجیتال” گره خورده است؛ فضایی بی‌مکان از دیتا و تکنولوژی که به جای پناهی امن، سرابی برای خودِ نادیده‌گرفته‌شده ساخت. کسانی که در دنیای واقعی جایی نیافتند، به این فضای آنلاین پناه بردند تا تأیید و توجه کسب کنند و با “نیمه پنهان ماه” خود کنار بیایند. اما این “قفسی طلایی” که ابتدا وعده تغییر و خوشبختی می‌داد، به زودی چهره حقیقی‌اش را نشان داد. لایک‌ها و فالوها تنها مسکن بودند، نه درمان. آدم‌های پشت نمایشگر نیز قضاوت‌گر شدند. در نهایت، آشکار شد که نجات‌دهنده واقعی، نه این پناهگاه مجازی، بلکه “خودِ درونِ بیمار” ماست که نیازمند درمان حقیقی است.

به‌قلم:حانیه اخلاقی 

باید بپذیریم که دنیای ما دیگر تنها در کوچه‌ها و خیابان‌ها جریان ندارد. سال‌هاست که انسان، بخشی از زیست عاطفی، فکری و حتی فیزیکی خود را به ساحتی سپرده که دست ندارد، دیوار ندارد؛ اما در ابعادی دیگر، خود را شبیه پناهگاهی یافته است. پناهی از جنس دیتا، تکنولوژی و داده‌های دیجیتال و فراواقعی که آن را “پناهگاه دیجیتال” می‌نامیم. مکانی بی‌مکان، اما سرشار از حضور برای کسانی که در جهان واقعی، به هر دلیلی جایی برای خود نمی‌یافتند.

تمام انسان‌هایی که یک عمر در سایه‌ی دنیای واقعی زیسته بودند و به هر دلیلی مجالی برای ارائه خود نداشتند، آرام‌آرام به گوشه‌های تاریک دنیای آنلاین پناه بردند. ابتدا شاید تنها برای نوشتن یک جمله، فرستادن یک نظر، یا دیدن یک تصویر؛ اما کم‌کم آن‌جا برایشان خانه شد. چرا؟ چون در آنجا می‌توانستند هویتی بسازند که مورد توجه قرار گیرد. آنجا به شبکه‌ای از انسان‌های طرد شده متصل می‌شدند و تأیید را تجربه می‌کردند. مگر انسان از اجتماع چه می‌خواهد؟ جز اینکه مورد تأیید و توجه باشد، جز اینکه نیازهای عاطفی‌اش برطرف شود؛ حتی اگر به غلط! شبکه‌های آنلاین دوستیابی و پلتفرم‌های متنوع اجتماعی، این قابلیت را با طیف گسترده‌ای از تنوع و دسترسی در اختیار انسان قرار می‌دادند. در آنجا آدم‌هایی حضور داشتند که به ظاهر در دنیای واقعی یافت نمی‌شدند؛ آن‌ها التیام خالص بودند. آدم‌هایی که به ظاهر تو را قضاوت نمی‌کردند، به ظاهر دوستت داشتند و به ظاهر برای آن‌ها مهم بودی. آدم‌هایی که از پشت صفحه نمایشگر، صادق‌تر، جسورتر، مهربان‌تر و فهمیده‌تر از آدم‌های واقعی به نظر می‌رسیدند. چرا که می‌شد نیمه پنهان ماه را برای همیشه از آن‌ها مخفی نگه داشت. دنیای دیجیتال، دقیقاً همان حباب شیشه‌ای بود برای محافظت از آن بخش نادوست‌داشتنی وجودت که همیشه مزاحم بود، همیشه باعث می‌شد کسی تو را برای آنچه هستی دوست نداشته باشد؛ و حالا می‌توانستی از آن گذر کنی… و حتی تغییرش دهی.

از پناهگاه تا قفس طلایی

شبکه‌های دوستیابی و موتورهای جست‌وجوگر “نیمه‌ی گمشده” به زودی جای خود را به پناه‌های جذاب‌تری دادند. حالا “جعبه جادویی” در دستت قابلیت این را داشت که تو را دگرگون کند. اپلیکیشن‌های یوگا، دکترهای تغذیه که برنامه‌های رژیم لاغری می‌دادند، پیج‌های فال‌بینی و تغییر سرنوشت، آگهی‌های جراحان زیبایی و اندام که تند تند روی صفحه نمایشگرت رژه می‌رفتند… همه این‌ها مانند رویش قارچ پس از طوفانی سنگین، تو را محاصره کردند؛ و حالا تو خوشبخت بودی. چرا؟ چون احساس می‌کردی احتمالاً آن‌هایی که قابلیت تغییر دارند خوشبخت‌اند. آن‌هایی که می‌توانند رنگ عوض کنند… می‌توانند روزی سبز باشند، روزی زرد… روزی آبی و روزی قرمز… شبیه آفتاب‌پرست‌ها! احتمالاً فکر می‌کردی آفتاب‌پرست‌ها برابرترند…

اما بیایید صادق باشیم. آیا این کلاه شعبده‌بازی که هر روز یک خرگوش جدید از آن درمی‌آمد، واقعاً پناهِ ما بود؟ متأسفانه یا خوشبختانه، همان‌طور که خانه‌ی واقعی و آدم‌های واقعی می‌توانستند برای کسی جهنم باشند، پناهگاه دیجیتال هم با تمام رنگ‌های بوقلمون‌صفتش همیشه مهربان نبود. این فضا به زودی تبدیل شد به یک قفسی طلاییِ خوش‌رنگ و لعاب. جایی که انسان به جای ترمیم زخم، فقط آن را پنهان می‌کند. کم‌کم این فضا به یک بیمارستان متروکه مبدل شد که تنها می‌تواند ما را سال‌ها برای عیب‌هایمان بستری کند، اما راهی برای درمانِ آن ندارد. لایک‌ها و فالوها و کامنت‌ها و چت‌ها در این فضا مسکّن بودند، نه درمان. و آدم‌هایش، آدم‌هایی بودند که فقط شبیه ما به نظر می‌رسیدند. نه همراه و نه همدل؛ فقط هم‌صداهایی بودند در طنین تنهایی ما…

روی دیگر پناهگاه دیجیتال: قضاوت و ناامنی

پناهگاه دیجیتال دیگر آن پناهِ امن و مطمئنی نبود که بتوان در آن زندگی کرد و قضاوت نشد. حقیقت این است که جهان پشت گوشی خیلی زود آن رویِ ددمنشانه‌ی خود را به ما نشان داد. آنجایی که دیگر اپ‌های یوگا و سابلیمیشن و برنامه‌های رژیم لاغری آن دکتر تغذیه و تلاش‌های آن جراح متخصص راه‌گشا نبودند. رفیق‌های مجازی ما خیلی زود قضاوت‌مان کردند. خیلی زود نامهربان شدند. حتی با ندیدنِ آن نیمه تاریک… پناهگاه دیجیتال خیلی زود وارد منطقه ناامن شد برایمان. چراکه نجات‌دهنده کس دیگری بود؛ کسی که پنهانش کرده بودیم و به جای درمان دنبال سرکوبش بودیم. کسی که درون ما زندگی می‌کرد و سال‌ها با تماشای زندگی مجازی دیگران زجر کشیده بود و پر از توقع و حسرت و ناچاری بود. نجات‌دهنده ما خودمان بودیم که مریض بود و نیاز به پناه نه… نیاز به درمان داشت

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا