فرهنگ سایبری

ما و نوا، کدام شبیه به یکدیگر شده‌ایم؟

در دنیایی که مرز واقعیت و مجاز هر روز محوتر می‌شود، «نوا»، ستاره‌ای زاده هوش مصنوعی، چهره‌ای تازه از انسان‌بودن را پیش رویمان می‌گذارد. او بدن، صدا و شخصیت دارد، برای هوادارانش می‌خواند و در شبکه‌های اجتماعی زندگی می‌کند، اما تهی از تجربه و آگاهی است؛ فقط نمایشی دقیق و برنامه‌ریزی‌شده. بااین‌حال، پرسش اصلی این نیست که نوا چقدر به انسان شبیه شده، بلکه این است که انسان چقدر به نوا شبیه شده است.در جامعه‌ی نمایشِ امروز، ارزش انسان نه در زیست واقعی، بلکه در تصویری است که از خود می‌سازد. بدن و احساسات ما به قاب‌هایی برای دیده شدن تبدیل شده‌اند و تجربه‌های درونی پیش از آنکه زیسته شوند، برای نمایش آماده می‌شوند. در چنین جهانی، نوا آینه هولناک انسان معاصر است: موجودی که بی‌وقفه بازتولید می‌شود و زندگی‌اش بیشتر تصویر است تا تجربه. شاید ترسناک‌ترین حقیقت همین باشد؛ اینکه ما آرام‌آرام به نسخه‌های نواگونه خود بدل می‌شویم.

به‌قلم:حسین عبداللهی 

ظهور موجودات شبیه‌انسان

هرکسی که در فضای دیجیتال امروز نفس می‌کشد و زیست می‌کند، احتمالاً با بازیگران، خوانندگان، نویسندگان و به‌کلی با موجوداتی مواجه شده است که انسان نیستند، اما بیش از هر زمان دیگری به انسان‌بودگی نزدیک شده‌اند. نوا، هنرمند هوش مصنوعی، مصداق بارز این وضعیت است؛ موجودی که نام، چهره، جسم، صفحه‌ی اینستاگرام و در یک کلام «تشخص» دارد. او در فضای مجازی پاسخ کامنت‌های هوادارانش را می‌دهد، در کنسرت روبه‌روی آن‌ها ظاهر می‌شود و آهنگ اجرا می‌کند. تعاملات نوا با مخاطبان، واکنش به بازخوردها و شیوه‌ی انتشار آثارش، همگی بازنمایی‌هایی هدفمند و برنامه‌ریزی‌شده‌اند؛ گویی انسانی با تجربه و احساس واقعی در پس آن‌ها نیست.

اما واقعیتی مهم این نمایش را از معنای انسانی تهی می‌کند: نوا فکر نمی‌کند، آگاهی‌ای از خود ندارد و مولف نیست. او همچنان تحت سیطره‌ی انسان، محصول سلیقه و طراحی برنامه‌نویسان است. در نتیجه، نوا و هم‌نوعانش هنوز به مرحله‌ی سوژگی نرسیده‌اند؛ آنان فاقد درونی‌ترین ویژگی انسان یعنی آگاهی از خود و دیگری‌اند. بنابراین، پرسش بنیادین این نیست که نوا تا چه اندازه به انسان نزدیک شده است، بلکه باید پرسید انسان تا چه اندازه در جامعه‌ی نمایش به نوا بودن تقلیل یافته است.

انسانِ بازنمایی‌شده در جامعه‌ی نمایش

نظریه‌ی «جامعه‌ی نمایش» گای دبور بستر مناسبی برای فهم این وضعیت فراهم می‌کند. در جامعه‌ی نمایش، انسان برای بودن تلاش نمی‌کند، بلکه تمام کوششش صرف نمایشی بودن می‌شود. گویی انسانی که در جهان دیجیتال نمایش داده نشود، وجودش به رسمیت شناخته نمی‌شود. جامعه‌ی نمایش مدام به او یادآوری می‌کند که اگر بازنمایی نشود، حضورش بی‌اعتبار است. انسان برای دیده شدن، خود را در چرخه‌ی بی‌پایان الگوریتم‌ها بازتولید می‌کند و در این مسیر، آگاهی‌اش را در برابر نمایش خود قربانی می‌سازد. او هم قربانی و هم بازتولیدکننده‌ی این وضعیت است.

در این میان، بدن نخستین نقطه‌ی تماس انسان با جهان است؛ دروازه‌ای که از طریق آن تجربه‌ی زیسته آغاز می‌شود: لمس، حرکت، درد، لذت و حضور در دنیای خارج. بدن پایه‌ی تمام تجربه‌های انسانی است؛ اما تجربه‌ها تنها محدود به جسم نیستند. احساس، آگاهی، خلاقیت، یادگیری و رابطه با دیگران همه از همین دروازه آغاز می‌شوند و حتی خاطرات و عواطف نیز با بدن و حواس انسان گره خورده‌اند. با این حال، در زندگی دیجیتال، این تجربه‌های انسانی کم‌کم جای خود را به بازنمایی و دیده شدن می‌دهند. بدن و حواس ما دیگر زیسته نمی‌شوند، بلکه به تصویر و نمایش فروکاسته‌اند. تجربه‌های درونی انسان نیز تحت تأثیر نگاه دیگران شکل می‌گیرند و از پیش برای نمایش آماده می‌شوند؛ حتی احساسات و لحظات خصوصی نیز قاب‌بندی و منتشر می‌گردند.

به‌این‌ترتیب، تجربه‌ی زیسته جای خود را به تجربه‌ی بازنمایی‌شده می‌دهد. انسان معاصر، در تلاش برای دیده شدن، آگاهانه یا ناخودآگاه زیست خود را به بازنمایی فروخته است؛ مرز میان زندگی واقعی و زندگی نمایشی هر روز باریک‌تر می‌شود.

نوا به‌مثابه آینه‌ی انسان معاصر

در همین نقطه است که نوا معنای دیگری پیدا می‌کند. او بدن دارد، صدا دارد، چهره دارد، اما هیچ‌یک بازتاب تجربه‌ی انسانی نیستند. بدن او زیست نمی‌کند و نسبت طبیعی با طبیعت و جهان واقعی ندارد؛ صرفاً بازنمایی است از وضعیتی انسانی. پاسخ‌های نوا به کامنت‌ها و حضورش در شبکه‌های اجتماعی برنامه‌ریزی‌شده‌اند، نه حاصل تجربه‌ی واقعی. از این‌رو، نوا آینه‌ی انسان معاصر است؛ نشان می‌دهد که زیست انسانی چگونه در جامعه‌ی نمایش به تصویر و بازنمایی تقلیل یافته است.

این وضعیت پرسش‌هایی اساسی درباره مرز انسان و ماشین پیش می‌کشد: این‌که آیا ما هنوز تجربه‌ی زیسته داریم یا تنها بازنماییِ تجربه را عرضه می‌کنیم؛ این‌که چه چیزی هنوز ما را انسان می‌کند؛ و این‌که چه بخش‌هایی از انسان‌بودن در لحظه‌ای محو می‌شوند که زیست واقعی‌مان، همچون نوا، به تصویر و نمایش فروکاسته می‌شود. در این معنا، نوا صرفاً موجودیتی فناورانه نیست؛ او بازنمایی وضعیت انسانی امروز است: انسانی که در جست‌وجوی دیده شدن، تجربه‌های واقعی خود را قربانی می‌کند و بی‌وقفه خود را بازتولید می‌کند.

نتیجه: انسانِ نواگونه

نوا دیگر فقط نمونه‌ای پیشرفته از فناوری هوش مصنوعی نیست؛ او پرسشی بنیادین پیش‌روی ما می‌گذارد. پرسشی بسیار عمیق‌تر از این که «هوش مصنوعی تا چه حد به انسان نزدیک شده است؟» پرسش اصلی این است که انسان تا چه اندازه به زندگی نواگونه نزدیک شده است؟ در این معنا، نوا آینه‌ی تمام‌قد انسان معاصر است؛ انسانی که ظاهراً چهره، صدا، جسم، روایت و تشخص دارد، اما در واقع تحت سیطره‌ی الگوریتم‌ها و جامعه‌ی نمایش، در حال بازتولید مداوم خود است

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا