فرهنگ سایبری

انسان، گرفتار شبکه‌های اجتماعی؛ چه شد که این‌طور شد؟

خیلی‌ها از شبکه‌های اجتماعی بزرگ و شاخص می‌نالند؛ اما بسیاری از شکایت‌هایشان ضدونقیض است. از طرفی می‌گویند وقت آدم‌ها را تلف می‌کنند و باید نقششان در زندگی بشر کمتر شود؛ درعین‌حال، حکم می‌کنند که باید بهتر شوند و عیوبشان زدوده شود. از یک سو با پیشرفته‌ترین فناوری‌ها بر آدم‌ها نظارت و اطلاعاتشان را جمع می‌کنند، ولی از سوی دیگر مرتب تبلیغات و چیزهای بی‌ربط تحویل همان آدم‌ها می‌دهند. میان همه‌ی شکایت‌ها، تجربه‌ای مشترک وجود دارد؛ صبری که به سر آمده است و میل شدیدی به اعلام نفرت از فلان اپلیکیشن درست در همان اپلیکیشن. آدم این تعارضات را می‌داند، ولی باز نمی‌تواند از شبکه‌های اجتماعی دست بکشد. انسان «گرفتار» گشته است؛ همین و بس. اما چطور؟ پاسخ در فرایند رواج و قدرت‌گرفتن شبکه‌های اجتماعی مدرن نهفته است که جان هرمن، نویسنده‌ی حوزه‌ی رسانه و فناوری، در مقاله‌ی خود به توضیح آن و ماهیت واقعی گرفتاری می‌پردازد.

بسیاری از انتقاداتی که نسبت به بزرگ‌ترین شبکه‌های اجتماعی می‌شود، ضدونقیض است و این، گواهی بر قدرت آن‌هاست. گرفتار شبکه‌های اجتماعی شدن یکی از رایج ترین نوع گرفتاری ها در عصر حاضر است.

آن‌ها تشدیدکننده‌ی افراطی‌گری و در همان حال، حامی اتفاق‌نظرهای خفقان‌آور هستند. وقت آدم‌ها را تلف می‌کنند و باید جزء کوچک‌تری از زندگی آدم‌ها باشند؛ ولی درعین‌حال، باید بهتر شوند، بهبود یابند و عاری از عیب گردند، حالا آن عیب‌ها هر چه می‌خواهند باشند. از یک سو با ابزارهای پیشرفته بر آدم‌ها نظارت دارند، ولی از سوی دیگر مرتب پیشنهادها و تبلیغات بی‌ربط تحویل همان آدم‌ها می‌دهند. ازیک‌طرف، جدیدترین وسایل اصلاح رفتارهای آدمی هستند، ولی از طرف دیگر، پر از انبوه پیام‌های به‌دردنخور و به دنبال مشغول نگه‌داشتن آدم‌ها با حرف‌های فاقد دقت و اغلب غلط‌انداز هستند.

آدم‌ها به خاطر همه‌ی این دلایل، یا با وجود همه‌ی این دلایل، به نظر توان ترک آن‌ها را ندارند. گزارش‌های مالی مؤید این موضوع هستند؛ اوضاع شرکت فیس‌بوک فوق‌العاده خوب است و توییتر شاهد افزایش عایدی‌اش در سه‌ماه‌ی اخیر [زمستان ۱۳۹۹] بود.

منتها در میان همه‌ی انتقادات موجود به شبکه‌های اجتماعی، خیلی‌ها این تجربه‌ی مشترک را داشته‌اند که نتوانسته‌اند فلان سایت را تحمل کنند، یا به شماتت رفتار مردم در فلان‌جا روی آورده‌اند؛ خواست شدیدی به نوشتن «این سایت مزخرف» در همان سایت مزخرف یا پسندکردن مطلب کسی که می‌گوید چقدر از مطلب گذاشتن بدش می‌آید. آدم این تعارضات را می‌داند، ولی باز نمی‌تواند از شبکه‌های اجتماعی دست بکشد. شاید حتی اعلام کند که مقصر خودش است؛ درحالی‌که این‌طور نیست؛ دست‌کم، نه کاملاً. آدم‌ها گرفتار شده‌اند، همین و بس؛ و شاید خود شما هم.

گرفتار شبکه‌های اجتماعی

گرفتاری: فعلاً (و بعداً)

منظور از گرفتار سکو (platform) بودن چیست؟ این‌طور نیست که انگار انسان در قفس زندانی شده است؛ آزاد است که از اینستاگرام برود، درست همان‌طور که در آغاز آزاد بود که بیاید. این‌طور هم نیست که دچار نوعی عادت یا الگوی رفتاری‌ای شده باشد که تسلط آگاهانه بر آن از دستش دررفته است.

درواقع گرفتاری پیامد به‌شدت ناخواسته‌ی شیوه‌ی معروف شدن و قدرت‌گرفتن شبکه‌های اجتماعی مدرن از آغاز کار است.

حتی بزرگ‌ترین شبکه‌های اجتماعی در عمل بدون آدم‌ها ارزشی ندارند؛ آدم‌ها نه صرفاً مصرف‌کننده، بلکه منبع تأمین ارزش برای دیگر مصرف‌کننده‌ها هستند. اصطلاح تخصصی‌ای که برای این موضوع به کار می‌برند، «اثر شبکه‌ای» است. شکل‌گیری این مفهوم به قبل از اختراع شبکه‌های اجتماعی و به‌طورکلی، اینترنت برمی‌گردد؛ مثلاً تلفن: هر چه آدم‌های بیشتری از آن استفاده کنند، بهتر می‌شود و وقتی عالی می‌شود که همه تلفن داشته باشند. شبکه‌های اجتماعی نیز همین‌طور؛ آن‌ها برای اینکه بتوانند کار کنند، فقط به تعدادی کاربر نیاز دارند، ولی هرچه ارتباط آدم‌های بیشتری را با هم برقرار کنند، سایه‌شان فراگیرتر می‌شود.

بزرگ‌ترین شبکه‌های اجتماعی امروزین را آدم‌ها ساختند و سرمایه‌گذارانی که از روی باور عمیق به اثر شبکه‌ای، آن را سرلوحه‌ی کار خود قرار داده بودند، آن‌ها را تقویت کردند؛ شبکه‌ی اجتماعی را ساختند، کاربرانش را به حد کافی رساندند، به انتظار رشدش نشستند، سپس سرعت رشدش را افزایش دادند تا این‌گونه بر هر کس دیگری که بخواهد ارتباط آدم‌ها را به شیوه‌ای مشابه برقرار کند، یک برتری فایق نیامدنی بیابند.

سال ۲۰۲۰ [۱۳۹۹] محتوای چند رایانامه که سال ۲۰۱۲ [۱۳۹۱] میان مدیر مالی وقت فیس‌بوک و مارک زاکربرگ[۱] ردوبدل شده بود، در جلسه‌ی استماع یکی از زیر کارگروه‌‌های ضدانحصارگرایی (antitrust) مجلس نمایندگان آمریکا افشا گشت. زاکربرگ در این رایانامه‌ها دلایل خود برای خریدن شرکت‌های رقیب کوچک‌تر از فیس‌بوک ذکر می‌کند (که در آن زمان از جمله‌ی آن‌ها اینستاگرام بود):

تولیدات اجتماعی از اثر شبکه‌ای برخوردارند و سازکارهای متفاوت اجتماعیِ قابل ابداع محدود هستند. وقتی کسی در مسابقه بر سر یک سازکار معین گوی سبقت را از دیگران برباید، برای آن‌ها مشکل خواهد بود که جای برنده را بگیرند؛ مگر با انجام کاری متمایز.

فهم فرایندی که منجر به ایجاد اینترنت رایج امروزین شد، آسان است: شرکت‌های متعددی سعی داشتند با استفاده از «سازکارهای» (شیوه‌های به‌اشتراک‌گذاری، برقراری ارتباط و یا تولید محتوا) مختلف، شبکه‌هایی ایمن از یورش رقبا و بسیار گسترده ایجاد کنند. این موضوع علاوه بر آنچه گذشت، به ترسی نیز اشاره دارد؛ ترس از امکان ناکامی یک شبکه‌ی اجتماعی درست پس از موفقیت آن؛ در این صورت که تعداد زیادی از کاربران دلیلی برای ترک آن شبکه داشته باشند که اصولاً این اتفاق، شروع افتادن در سرازیری نابودی خواهد بود.

هرچه قدر هم که امکان داشت فیس‌بوک «مای‌اسپیس (Myspace) بعدی»[۲] باشد، اما فیس‌بوک بیشتر دهه‌ی اول عمرش را به دفع، یا جذب، هر چیزی که احتمال داشت بتواند خودش را فیس‌بوک بعدی بخواند، پرداخت و مدام محیط پیرامونی کاربرانِ آن موقعِ خودش را تغییر داد. زاکربرگ بعداً در یکی از همان رایانامه‌های سال ۲۰۱۲ راهکار خرید و به‌کارگیری شرکت‌های رقیب و «رویه‌ها» و «سازکارهای» آن‌ها را راهی برای به «تأخیرانداختن» رسیدن آن‌ها به حد تهدیدآمیز بودن توصیف می‌کند.

نقشه موفق بود، یا حداقل تاکنون ناموفق نبوده است؛ هیچ‌چیزی نتوانسته آن‌طور که فیس‌بوک جای دیگران را گرفت، جای آن را بگیرد و شبکه‌ی اجتماعی فیس‌بوک کمابیش صحیح‌وسالم مانده است. نشانه‌هایی در افشاگری‌های مالی فیس‌بوک هست که نشان می‌دهد کاربرانِ دارایی اصلی این شرکت[۳] به‌نوعی ثبات فعالیت رسیده‌اند. این ثبات را می‌توان با دلایل مختلفی (باز به نظر متناقض) تبیین کرد؛ [مثلاً] مهاجرت جوانان، به کمال رسیدن بازارهای مختلف، پخش اطلاعات نادرست، منازعه، دل‌زدگی و عوامل سیاسی.

اما همچنان فیس‌بوک تنها فیس‌بوک موجود [و بی‌رقیب] باقی‌مانده است. سلطه‌ی فیس‌بوک منجر به این شده است که منطقاً بعضی کاربران احساس کنند گرفتار این سکو (platform) شده‌اند. شبکه‌های اجتماعی‌ای که مردم در سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹ [۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸] به عضویتشان درآمدند، بدون اینکه مردم متوجه باشند، به شکل قابل‌توجهی تغییر کرده‌اند و حتی بیش از تصور سازندگانش دوام آورده‌اند. سازندگان آن‌ها با درک اثر شبکه‌ای در حدود نظری خود، خالصانه خواستار برقراری ارتباط میان همه‌ی آدم‌ها بودند و بیش از صرف برقراری ارتباط، هدف معین دیگری را دنبال نمی‌کردند و فکر می‌کردند همین برقراری ارتباط به‌راحتی پول بسیار زیادی برایشان خواهد آورد.

این شبکه‌ها باگذشت زمان عجیب‌وغریب‌تر شدند و این موجب شد که بعضی کاربران همان‌طور که قبلاً نظریه‌پردازان اثر شبکه‌ای فهمیده بودند، به این برسند که امکان دارد رشد یک شبکه‌ به بدترشدنش بینجامد. خیلی از کاربران قدیمی شبکه‌های اجتماعی جاافتاده هنوز هم از آن‌ها بسیار لذت می‌برند و برای خودشان راه‌های جدیدی برای بهره‌بردن از فضاهای آشنای آن‌ها پیدا می‌کنند. اعضای جدید هم از داشتن ارتباطات تازه و نداشتن مشکلات انباشته لذت می‌برند. اما اوضاع بقیه فلاکت‌بار است.

کاربران گرفتار گشته، موش‌های آزمایش‌های بی‌حدوحصرند. همچنین این کاربران به‌خاطر گروه‌هایی که در آن شبکه‌ی اجتماعی انتخاب کرده‌اند، از گرفتاری‌های جانبی نیز رنج می‌برند و درگیر مناسبات گروهی پرتنشی شده‌اند که نتیجه‌ی درخواست‌های دوستی عجولانه و نسنجیده‌ی مدت‌ها قبل است.

خلاص‌شدن از شر گرفتاری در شبکه های اجتماعی

گرفتاری یعنی تقلای عاجزانه برای درک اینکه چرا آدم هنوز عضو شبکه‌ای است که سرخورده، مشوش، ناخوشایند و دلزده‌اش می‌کند. گرفتاری دغدغه‌ای حقیقی است که به شوخی خفت‌باری می‌ماند: دیگر کجا را برای توییت خواندن دارم؟ گرفتاری یعنی تقلای عاجزانه برای سبک‌وسنگین کردن یا صرفاً ادراک هزینه‌ی وداع با شبکه‌ای که آدم وقت و وجودش را صرفش کرده است. گرفتاری یعنی همان حس تعهد ساده؛ تعهدی که با دشمن همدست گشته و به آدم پشت کرده است. گرفتاری، شبح ناآرام سرگردانِ ترس دیرینه‌ی از کف دادن است.

و نیز گرفتاری نتیجه‌ی محتوم فضای اجتماعی و مدنی تجاری شده‌ای است که صرفاً ساخته شده تا بزرگ و بزرگ‌تر شود. گرفتاری نه عیناً به‌مانند همان حس «مجبورم برای کارم اینجا باشم» است و نه کاملاً با آن فرق می‌کند.

راهکار آموزنده‌ای برای اندیشیدن به این موضوع هست: همه‌ی شبکه‌های اجتماعی را نسخه‌ای از لینکدین (LinkedIn) فرض کنید؛ سکویی (platform) که تفاوت میان آنچه آدم سکوی اجتماعی (محل عرضه‌ی محتوا) می‌پندارد با چیزهایی که سکوهای تجاری‌تر (چیزی مثل ای‌بی[۴] (eBay)) تصور می‌کند، به‌خوبی روشن می‌سازد.

گرفتار شببکه اجتماعی

رواست که بگوییم تجربه‌ی استفاده از لینکدین برای بعضی از کاربرانش خوشیِ محض نیست؛ لینکدین از آنان کار، تمرکز و شیوه‌های عملکرد خاصی می‌طلبد و در همان حال آنان را در معرض فروخته شدن به قیمت بالاتر، اعلامیه‌های جلب‌توجه‌کننده و سیل بی‌انتهایی از محتواهای مربوط به استخدام، شغل یابی و موضوعاتی ازاین‌دست قرار می‌دهد. پیوستن خیلی‌ها به لینکدین دلیل مشخصی دارد: جای جدیدی برای استخدام‌شدن یا استخدام‌کردن افراد است. اما باگذشت زمان، می‌بینند گرفتار این شبکه اجتماعی شده‌اند. هزینه‌ی ترک لینکدین عیناً معلوم نیست، اما واقعی است؛ لینکدین با سلطه‌ای که دارد از این اطمینان حاصل کرده است که ترک‌کردنش حتی برای کسانی که با طیب خاطر استخدام شده‌اند، هزینه داشته باشد، گرچه هزینه‌اش زیاد نباشد. حال به این فکر کنید که چه چیزی موجب تمایز لینکدین از فیس‌بوک می‌شود؟ یک‌رشته «سازکارهای» خاص؟ انگیزه‌ی کاربران موقع عضویت؟

هیچ‌کدام از موارد مذکور مانع این نیست که بگوییم توجه گرفتاران به‌جای دیگری جلب نمی‌شود؛ یعنی سکوهای (platform) نوینی که مروج انواع جدید برقراری ارتباط با آدم‌های عضو گروه‌های تازه تشکیل هستند. عضویت در شبکه‌های اجتماعی جدید و ایجاد گروه‌های دیگر واکنشی بدیهی به احساس گرفتاری است؛ حتی اگر خبر از مواجهه با انواع گرفتاری‌های جدید بدهد. مثلاً تیک‌تاک و دیسکورد (Discord) سازکارها و تجربیاتی را به کاربران عرضه کردند که فیس‌بوک و اینستاگرام – دست‌کم اوایل کار – عرضه نمی‌کردند. منتها معمولاً این شبکه‌ها برای گرفتاران، مکمل گرفتاری‌اند و نه جایگزین آن.

این نوع از گرفتاری موجب شده است تا میان بعضی از سرمایه‌گذاران عرصه‌ی فناوری نگاه جدیدی نسبت به آنچه در بلندمدت برای سکوها (platform) پیش می‌آید، شکل بگیرد. سکوها (platform) در سرازیری نابودی نمی‌افتند، بلکه رقیب‌های متمرکزتر [بر یک سازکار خاص] به‌آرامی با دزدیدن وقت و توجه کاربران، به آن سکوها (platform) آسیب می‌زنند. کاربران در این فرایند در آن سکو باقی می‌مانند و حواسشان معطوف به دیگری است، ولی از همه مهم‌تر این است که [همچنان] می‌توان آن‌ها را به آن سکو برگرداند؛ مثلاً افزایش گروه‌های فیس‌بوک را در سال‌های اخیر یا رشد مداوم بازارچه‌ی فیس‌بوک[۵] را ملاحظه کنید. خود اینکه کاربران باقی می‌مانند تا در مورد اینکه چقدر از ماندن بدشان می‌آید، صحبت کنند، محصول بازآفرینی گرفتاری به دست همان گرفتاری است.

این نوع از گرفتاری نه دائمی است و نه کاملاً پیش‌بینی‌نشده؛ ولی ویژگی‌اش این است که بیش از پیش‌بینی‌ها می‌کنند، طول می‌کشد. باوجوداینکه درک کاربر از گرفتاری‌اش ممکن است موجب آسان‌تر شدن ترک یک شبکه‌ی اجتماعی نشود، ولی این درک بی‌فایده نیست.

هر چه نباشد، گرفتاری، شکل خاصی از ارتباط میان کاربران و حقیقی‌تر از هر شکلی ارتباطی ساخته‌ی سازکارهای سکوها (platform) است؛ احساس مشترکی که هر چه هست، دلیل عضویت آدم‌ها نبود.

[۱]      Mark Zuckerberg

[۲]      مای اسپیس (Myspace) شبکه‌ی اجتماعی پرطرف‌داری بود که فیس‌بوک جای آن را گرفت. م.

[۳]      خود سکوی (platform) فیس‌بوک. م.

[۴]      ای‌بی (eBay) سکوی (platform) خرید‌وفروش کالاست که علاوه بر فروشنده‌های رسمی، افراد نیز می‌توانند در آن کالاهای خود را به‌صورت مزایده‌ای برای فروش عرضه کنند. م.

[۵]      بازارچه‌ی فیس‌بوک (Facebook Marketplace) یکی از قابلیت‌های فیس‌بوک است که امکان خریدوفروش کالاهای نو یا دست‌دوم را به کاربران در حدود منطقه‌ی سکونتشان می‌دهد. م.

 

منبع اصلی متن :
https://www.nytimes.com/2021/05/11/style/social-media-stuck.html

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا