کدام رخداد واقعی است؟
آیا انجام ندادن یک فعل نیز رخداد قلمداد میگردد؟ اگر فردی در جمعی «صحبت نکند» آیا یک فعل انجام شده است؟ این را با چه مبنایی باید رخداد تلقی نمود؟
سایبرپژوه – هستیشناسی رسانه: رخداد واقعی و ایستا از مسائل اساسی در حوزه رسانه درک مسئله رخداد [۱] است. چرا که اساسا رسانهها در حاشیه رخدادها شکل گرفتهاند و اگر رخدادی نباشد چیزی وجود ندارد که رسانه حد وسط آن شود. رسانه اساسا فهمی از رخداد است و تلاش میکند تا رخدادها را به گونهای که خود دوست دارد سامان دهد. ما در اینجا طی یک سلسله مطالب ابتدا به فلسفه رخداد پرداخته و سپس به نسبت بین رخداد و رسانه میپردازیم. در ادامه به آخرین قسمت از بحث فلسفه رخداد وارد شده و طرح مسئلهای برای فهم آن میکنیم. متن زیر ترجمه ایست از مدخل فلسفه رویداد دانشنامه استنفورد.
رخدادهای پویا و ایستا
برخی ممکن است بخواهند تا بین رخدادهای پویا همچون قدم زدن جیمز با رخدادهای ایستا همچون استراحت کردن جیمز زیر درخت تفاوت بگذارند. با این حال، برخی از نویسندگان، دومی را مناسب رخداد بودن نمیدانند زیرا دربردارنده هیچ گونه تغییری نیست. در انتزاعیترین تعبیر (از این مساله)، تغییر عبارت است از دوتا واقعیت دارای اولویتبندی: واقعیتی که قبل از تغییر بدست میآید و واقعیتی که بعد از تغییر رخ میدهد. برداشتهای جوهریتر از «رخداد به مثابه تغییر» وقایعه را به مثابه استنساخ یا تمثل خاصیتهای پویا توصیف میکند. به طور مثال، خاصیتهایی که یک ابژه به یمن حرکت در برخی فضاهای دارای کیفیت دارند. با این حال، اینکه آیا همه رخدادها میبایست چنین تغییراتی را داشته باشند یا درگیر چنین تغییراتی هستند مساله برانگیز است و ممکن است که استدلال شود نهایتاً این قضیه جای فکر دارد.
اگر رخدادهای پویا پذیرفته شود این سوال مطرح میشود که آیا آنها باید از حالات متمایز نگه داشته شوند یا نه. یک فرضیه محتمل این است که تفاوت بین جنبههای ایستا و پویای جهان به نفع تمایز بین حالات[۲] و فعالیتها منحرف شده است. همانطورکه فعالیتهای ایستا وجود دارد حالات پویا نیز میتواند وجود داشته باشد. در حال قدم زدن بودن[۳] حالتی از جیمز است و در عین حال پویا نیز است که با دیگر حالت او مثل در حال استراحت بودن[۴] متفاوت است – چون استراحت کردن حالت ایستا است. خود قدم زدن[۵] فعالیتی از جیمز است که پویاست همانطور که با دیگر استراحت کردن جیمز متفاوت است استراحت کردن که میتوان فعالیتی ایستا در نظر گرفت.
فعالیتها و حرکات بدنی
در نظر اوّل، فعالیتها تحت عنوان زیرشعبههای رخدادها رده بندی شده و با نام رخدادهای زنده[۶] شناخته میشوند. همانند همه رخدادها، گفته میشود که فعالیتها اتفاق میافتند یا پیش میآیند و نه اینکه وجود دارند و همچنین رابطه ایشان با زمان و فضا رخدادگونه[۷] است: آنها تقریباً شروع و پایان مشخصی دارند امّا حدود مرزی فضایی نامشخصی دارند؛ آنها ظاهراً در موقعیتمندی مکانی[۸] سازگاری نشان میدهند با این حال، درباره آنها نمیتوان گفت که از یک مکان به مکان دیگر حرکت میکنند یا ظرفیت رفتن از زمانی به زمان دیگر را دارند امّا در عوض با داشتن بخشهای زمانی همانند داشتن بخشهای مکانی در زمان و فضا گسترش مییابند. همچنین، فعالیتها و رخدادها در تبیینهای علّی-معلولی متناجنس به نظر میرسند: فعالیتها میتوانند عللی باشند که رخدادهای آن، آثارش هستند. با این حال، برخی نویسندگان ترجیح میدهند اینجا تمایزی قائل شوند و فعالیتها را به عنوان روابط بین کارگزاران و رخدادها در نظر بگیرند یعنی به عنوان نمونههایی از رابطه «ایجادی»[۹] که بین کارگزار و رخداد میتواند وجود داشته باشد. در چنین نگاههایی، فعالیتها منحصر به فرد[۱۰] نیستند مگر اینکه خود روابط به عنوان استعارهای[۱۱] در نظر گرفته شوند.
چه فعالیتها را به عنوان رخدادها در نظر بگیرند یا نه، کسی ممکن است اغوا شود تا بین فعالیتهایی- همچون اینکه جیمز دستش را بلند کند- و با حرکات بدن مثل بلند کردن دست جیمز تفاوت قائل شوند یا بین فعالیتها ارادی مثل قدم زدن جیمز با فعالیتهای غیرارادی آن، مثل افتادن جیمز در چاله تفاوت قائل شوند. برای برخی نویسندگان، این لازم است تا واقعیتهای رفتار بشر توضیح داده شوند. با این حال، استدلال شده است که چنین تمایزی به متافیزیک مربوط نیست بلکه در عوض به دستگاه مفهومیای مربوط میشود که بوسیله آن، ما قلمروی چیزهایی را که اتفاق میافتند تشریح میکنیم. در این نگاه، بلند کردن دست صرفاً بلند کردن دست تحت یک توصیف ذهنی است.
رخدادهای فیزیکی و ذهنی
داستان مشابهی در خصوص تمایز بین رخدادهای ذهنی مثل تصمیم جیمز برای پوشیدن چکمه و رخدادهای فیزیکال یا فیولوژیکال همچون شلیک نورونها وجود دارد. ممکن است کسی فکر کند که این تمایز تا آنجایی واقعی است که انتظار میرود رخدادهای فیولوژیکال به طور طبیعی در شبکهای منطبق با قوانین تئوریهای فیزیکی قرار گیرند درحالی که رخدادهای ذهنی از گیرافتادن در چنین مسالهای فراریاند. امّا کسی هم ممکن است بخواهد در مقابل این خط فکری مقاومت کند و بر این قضیه پا برجا بماند که تمایز بین رخدادهای ذهنی و فیزیکال منحصراً مربوط به واژگانی است که با آن، توضیح دهیم چه چیزی در حال رخ دادن است. این گزینهها انشعابات مهمی برای مسائل گوناگون فلسفه ذهن همچون علیّت ذهنی به همراه دارد. اگر تمایز بین رخدادهای ذهنی و فیزیکال به نحو وجودشناسانهای مهّم است از این رو، این سوال مطرح میشود که چگونه این دو نوع از رخداد به لحاظ علی-معلولی بر یکدیگر تاثیر میگذارند و این موضوع به فرمهای متنوعی از دوئالیسمهای متشابه و غیر متشابه میانجامد. در مقابل، این ادعا که این تمایز کاملاً معنایی است مناسب موضعی وحدتگرایانه است خواه قانونگرایانه تقلیلگرای ماتریالیستی خواه غیر متشابه باشد. وحدتگرایی غیرمتشابه، معمول است خاصتاً در میان فلاسفهای که مفهوم انضمامی[۱۲] از رخدادها را به عنوان موجودیتهای کاملاً قابل بازتوصیف میپذیرند. برای اینکه چنین مفهومی به افراد اجازه میدهد تا ادعای ماتریالیستیای را بپذیرد که مبنی برآن، همه رخدادها فیزیکال هستند (صرف نظر از اینکه آیا کسی آنها در اصطلاحات ذهنگرایانه توصیف کند یا نه) در حالیکه ایشان پیامدهای ظاهریای را نیز طرد میکنند که حوادث ذهنی میتوانند درباره شان توضیحات کاملاً فیزیکال داده شود -دقیقاً به خاطر اینکه فقط واژگان فیزیکی مناسب چنین تبیینهایی است. با این حال، برخی نویسندگان، بحث کردهاند که این خط استدلالی در معرض اتهام شبه پدیدارانگاری[۱۳] است بدین معنا که رخدادهای ذهنی فاقد قدرت بیانی یا علّی هستند. همچنین باید گفت که مباحث در این خصوص همچنان پابرجاست.
رخدادهای منفی
درباره رخدادها گفته شد چیزهایی هستند که اتفاق میافتند مثل قدم زدن جیمز امّا برخی موارد است که ما به طور بدیهی آن را درباره رخ ندادن یک واقعه به کار میبریم مثلا به راحتی میتوان درباره فعل انجام نداده جیمز مثل صحبت نکرده او سخن گفت. به اینها «افعال منفی» گفته میشود. آنها در زبان ما حتی عامل و دلایلی برخی اتفاقات دیگر نیز هستند مثل ناراحت کردن ماری، به علّت از قلم انداختن کارد و چنگال از لیست جشن عروسی، یا انفجار در اثر خاموش نکردن گاز و… . با این حال، برخی مخالف هستند تا به چنین دستهای از رخدادها قائل شویم زیرا معتقدند که ما یا فقط درگیر حدس و گمانهای خلاف واقع هستیم یا رویدادهای منفی، اتفاقات مثبتی هستند که با توضیحات منفی همراه هستند مثلاً :«اینکه جیمز کارد و چنگال را از لیست لوازم جشن عروسی از قلم انداخته است» را این بوده است که او لیستی را فاقد کارد و چنگال نوشته است.
پرونده علیّت منفی چالش برانگیز است به خصوص در مواردی حقوقی-اخلاقی مثل قتل غیرعمد و… . اینجا معمولا مرسوم است تا تمایزات ظریفتری را ارائه شود تا راههایی مختلفی که یک فاعل در انجام آن دچار شکست میشود توضیح داده شود مثل اینکه تلاش کند و به موفقیت نرسد، از قلم بیاندازد و… . اگر بخواهیم با توجه به چنین راههایی، هستیشناسی رئالیستیای را در پیش بگیریم این مشکل طبیعتاً پیش میآید که چگونه و در کجا خط کشیها را تعیین کنیم. به طور مثال، یک فرد واقع نگر در خصوص از قلم افتادگیها مجبور است تا یک راه اصولی در خصوص اجتناب از برخورد یکسان با همه اینگونه موارد داشته باشد از جمله مثلا اینکه موارد بسیار برجسته و مهّم -به مثابه علل- از قلم نیافتند. از طرف دیگر، یک فرد غیرواقعگرا مجبور خواهد بود تا توضیح دهد که چگونه روی چنین صحبتی میتواند حساب باز کند در حالی که معتقد است هر وضعیت علّی تنها از عوامل مثبت نشأت میگیرد. برخی اصرار دارند که هر موردی از علیّتهای منفی میتواند برحسب علیّت مثبت توصیف شود. امّا غالب افراد بر لوازم هستیشناسانه آن اصرار دارند بدین صورت که ساختار منطقی دعاوی علّی مربوطه را در در قالب مناسبش باز طراحی کنند مثلاً اظهارات علی-معلولی یا شبه علّی که در توصیف رخدادهایی به کار میرود که میتوانستند رخ دهند امّا رخ ندادند یا اگر رخ میدادند علّتی برای مساله دیگر میشدند.
وجود داشتن، هویت و عدم قطعیت
همانطورکه در مقدمه اشاره شد افراد نسبت به رخدادهای مختلفی که از دریچههای گوناگون ادراکی، کنشی، زبان و … متوجهشان میشوند تعهدی دارند مبنی براینکه آن را به معنای یک رخداد قلمداد کنند. با این حال، خط اصلی استدلالی که از تعهد حمایت میکند از ملاحظاتی منطقی نشأت میگیرد. نه تنها صحبتهای معمولی دربردارنده اشارهای صریح به این رخدادها دارد بلکه امکان شمارش آنها را هم فراهم میآورند. مثل زمانی که میگوئیم قدم زدن جیمز خوشاندن بود یا اینکه دیشب صدای دو انفجار شنیده شد. صحبتهای معمولی همچنین دربردارنده راههای مختلفی برای اشاره غیرمستقیم به وجود رخدادها دارد. برای این منظور تعدیلات قیدی مثال استانداردی است. به عنوان مثال این بیان که: «بروتوس با چاقو به سزار خنجر زد»[۱۴] گویا حکایت از رابطه بین سه چیز دارد: ۱- بروتوس ۲- چاقو ۳- سزار. این درحالی است که عبارت «بروتوس سزار را خنجر زد»[۱۵] که دارای دو جزء سزار و بروتوس هست نیز به طور غیرصریح در دارنده چاقو نیز است زیرا اساساً (خنجر زدن = stab) در دل خود مفهوم استفاده از چاقو را در دارد. با این حال، این دلالتها اثبات کننده این نیستند که این موجودیتها را به مثابه رخداد در نظر بگیریم. امّا آنها بیانگر این هستند که عبارات خاص چه معنایی میدهند کجا چنین معنایی اراده میشود و میتوانند در خصوص وجود رخدادها کمک کننده باشند.
یک مثال دیگر در خصوص بیانات غیرصریح درباره رخدادها، بیانات علیّ است که نمیتواند تک رخدادی باشد بلکه لازم است دو رخداد حتماً باشد. مثال سوم میتواند درباره معانی مفهومی گزارههایی باشد که دربردارنده مکملهای مصدری هستند مثلاً اینکه جیمز شاهد گریه کردن ماری بود. که شامل رخداد مشاهده کردن در کنار گریه کردن است. مثال چهارم هم میتواند درباره فاعلهایی جمع باشد که یک رخداد را دو نفر انجام میدهند همانند اینکه جیمز و ماری وزنه را بلند کردند.
از طرف دیگر، برخی دیگر از فلاسفه این نوع راه حل برای «اثبات وجودگرایانه» را نمیپذیرند و مدعیاند همه آن صحبتهایی که اشاره صریح یا غیر صریح به رخدادها دارند یا حتی امکان شمارش آنها وجود دارد میتوانند پارافریز شوند و نیازی به پایبندی به هرآنچه -برای شمارش رخداد- در گفتار درک میکنیم نیست. با این حال، به نظر میرسد اینگونه مناقشات بدون تعیین و تکلیف نهایی ادامه دارد.
یک موضوع دیگر که به نظر میرسد بلاتکلیف است مساله چیستی معیار هویت است. آیا قدم زدن معمولی جیمز رخدادی مشابه قدم زدن اوست در زمانی که لذت هم میبرد؟ آیا اینکه بگوئیم بروتوس به سزار خنجر زد عین همین واقعیت است که بروتوس سزار را کشت؟ آیا این رخداد با اینکه بگوئیم سزار به نحو خشونتآمیزی ترور شد یکی است؟ نگاههای مختلف به چیستی رخدادها به جوابهای گوناگون در اینباره میرسد.
[۱] event
[۲] states
[۳] Walking
[۴] resting
[۵] The walk itself
[۶] animate events.
[۷] event-like
[۸] co-location
[۹] bringing about
[۱۰] individual
[۱۱] trope
[۱۲] particularist conception
[۱۳] Epiphenomenalism: شبه پدیدارگرایی دیدگاهی در فلسفه ذهن است که برخی یا همه حالات ذهنی شبه پدیدارند یعنی تبعی و سایهوار هستند. شبه پدیدارگرایی منکر هرگونه تأثیر ذهن بر بدن است.
[۱۴] Brutus stabbed Caesar with a knife.
[۱۵] Brutus stabbed Caesar