اقتصاد و سیاست سایبری

وقتی ترس هم کالا می‌شود

جهان دیجیتال امروز فقط میزبان ما نیست؛ طراح ذهن ماست. نظریۀ چشم‌انداز کانمن می‌گفت انسان از زیان می‌ترسد، احتمال‌های کوچک را بزرگ می‌کند و سود نسبی را بیشتر از سود واقعی می‌بیند. پلتفرم‌ها همین ضعف‌ها را به ستون‌های اقتصاد توجه تبدیل کردند. الگوریتم‌ها با تغییر نقطۀ مرجع، با پاداش‌های قطعی کوچک و تهدیدهای قطعی بزرگ، ما را در چرخۀ توقف‌ناپذیر تولید و مصرف نگه می‌دارند. هر لایکِ کم‌تر یک زیان است، هر احتمال دیده‌شدن یک امکان اغواکننده، و هر پیام الگوریتم یک روایت که جای محاسبه را می‌گیرد.

در این جهان، انتخاب دیگر تصمیم آزاد انسان نیست؛ انتخابی‌ست مهندسی‌شده توسط شبکه، قالب‌پذیر و از پیش تعیین‌شده. پلتفرم‌ها از مدل ذهنی ما یک مدل کسب‌وکار ساختند: سودشان از ترس ما می‌آید، نه از رضایت ما. حقیقت ساده و تلخ است: در اقتصاد توجه، این ذهن نیست که تصمیم می‌گیرد؛ این الگوریتم است که ذهن را هدایت می‌کند.

به‌قلم:محمد حسین افشاری 

کانمن نظریۀ چشم‌انداز را برای فهمیدن ذهن انسان نوشت؛ برای توضیح این‌که چرا ما در سود محتاطیم و در زیان ماجراجو، چرا درد باخت باعث تندتر شدن قلب‌مان می‌شود تا لذت برد. نظریه‌ای دربارۀ انسانِ محدود، احساسی، مرجع‌محور. اما جهان دیجیتال همان نظریه را برداشت، نه به‌عنوان آینۀ شناخت، بلکه به‌عنوان الگوریتمِ عمل. ذهن مطالعه شد تا مدل کسب‌وکار ساخته شود. سود پلتفرم‌ها از جایی آغاز شد که زیان ما آغاز می‌شود.

پلتفرم‌ها فهمیدند که ترس از حذف شدن نیرومندتر از شادی دیده شدن است. فهمیدند که نقطۀ مرجع را می‌توان جابه‌جا کرد. فهمیدند که انسان، در برابر احتمال‌های کوچک و بزرگ، وزن‌دهی‌ای دارد که منطقی نیست اما قابل فروش است. این کشف‌ها تصادفی نبود؛ مهندسی شده بود. و این آغازِ یک بازی بی‌پایان بود.

در نظریۀ چشم‌انداز، زیان دو برابر بیشتر از سود احساس می‌شود. پلتفرم‌ها این را بهتر از هر اقتصاددانی فهمیدند. کافی است تصور کنید: یک نوتیفیکیشنِ از دست‌رفته، یک لایک کمتر از همیشه، یک فالوور که بی‌صدا رفت. این‌ها زیان‌اند، نه سود. زیان‌های کوچک اما پیوسته؛ و ذهن انسان برای زیان حساس است، بی‌رحمانه حساس.

اینستاگرام عمدی سرعت و زمان نمایش لایک‌ها را تغییر می‌دهد؛ گاهی دیرتر نشان می‌دهد، گاهی دسته‌ای. این تأخیرهای قطره‌چکانی نه برای بهبود تجربۀ کاربر، بلکه برای فعال‌کردن همان شیب تند زیان است؛ یعنی احساس اینکه چیزی کم است، چیزی از دست رفته، حتی وقتی فقط یک نوسان کوچک اتفاق افتاده. این زیان کوچک، کار خودش را می‌کند. ما برمی‌گردیم، چک می‌کنیم، دوباره چک می‌کنیم. پلتفرم‌ها می‌دانند: هیچ سوختی پایدارتَر از درد باخت نیست.

میدان نبردی که دیده نمی‌شود و سبد احتمال

انسان‌ها همیشه نسبت به نقطۀ مرجع تصمیم می‌گیرند. نه سود مطلق مهم است، نه زیان مطلق؛ همه‌چیز نسبی است. نسبی نسبت به دیروز، نسبت به انتظار، نسبت به دیگران. اما در عصر دیجیتال، این نقطۀ مرجع دیگر طبیعی نیست؛ طراحی می‌شود. پلتفرم‌ها پیوسته خط مبنای ذهنی ما را جابه‌جا می‌کنند: امروز پنج‌هزار بازدید برایت معمولی است، فردا اگر بشود دو هزار، نه فقط کمتر، بلکه شکست است. این تغییر مرجع، همان‌قدر آرام رخ می‌دهد که تغییر دمای آب برای قورباغۀ درون آب رخ می‌دهد.

پلتفرم‌ها به ما امکان دیده‌شدن می‌فروشند؛ امکانی کوچک، اما اغواکننده. این امکان مثل بلیت لاتاری است: شاید در میان میلیون‌ها محتوا، همین ویدئوی تو ناگهان به میلیون‌ها کاربر برسد. احتمال بسیار کوچک است، اما ذهن آن را بزرگ می‌کند. و چون بزرگ می‌کند، دوباره تولید می‌کند، دوباره و دوباره و دوباره. نوجوانی که روزی هشت ویدئو کوتاه می‌سازد، نه از سر لذت، بلکه از سر امید. امید به همان امکان کوچک که ذهن آن را به شاید امروز تبدیل می‌کند. پلتفرم این احتمال کوچک را نه پنهان می‌کند و نه واقعی‌تر نشان می‌دهد؛ فقط کمی گواهی موفقیت قبلی را به او یادآوری می‌کند. پلتفرم‌ها لاتاری‌اند، اما بدون سبد برنده؛ فقط با سبد احتمال.

قطعیت‌های کوچک، ارزش‌های بزرگ‌شده

اثر قطعیت، یکی از نقاط پیچیدۀ نظریۀ چشم‌انداز است: انسان‌ها سود قطعی کوچک را به سود بزرگ اما احتمالی ترجیح می‌دهند؛ و برای فرار از زیان قطعی، ریسک‌های عجیب می‌کنند. و الگوریتم‌ها این را به شکل یک تلۀ ساختاری پیاده کردند.

سود قطعی کوچک مساوی است با یک لایک، یک کامنت، یک ویوی فوری. این سودهای ریز و پیوسته مثل دانه‌های پوچ اما اعتیادآور از آسمان می‌ریزند. این قطعیت کوچک، ما را در چرخه نگه می‌دارد. اما سوی دیگر، زیان قطعی است: افت تعامل، سقوط لایک، هشدار نرمِ محتوای تو خوب نیست، احساس عقب‌ماندن از روندها. این زیان قطعی ما را به ریسک‌پذیری عجیب می‌کشاند: تولید محتوا بی‌وقفه، تقلید از ترندها، ادامه‌دادن حتی وقتی خسته‌ایم. این همان ریسک‌جویی در زیان است. پلتفرم‌ها استادِ بازی با قطعیت‌اند.

حال باید درباره تابع ارزش صحبت کرد؛ در نظریۀ چشم‌انداز این تابع دو ویژگی دارد: سودها شیب کم دارند؛ سریع اشباع می‌شویم. زیان‌ها شیب تند دارند؛ عادت نمی‌کنیم. پلتفرم‌ها دقیقاً بر این دو شیب سوار می‌شوند.

سود اشباع‌شونده یعنی لایک‌های زیاد کم‌کم عادی می‌شوند. پس باید بیشتر تولید کنی تا همان حس را تکرار کنی. از اینجا پدیدۀ کاهش حساسیت در رفتار کاربر شکل می‌گیرد: همان‌طور که سود بیشتر آرام‌آرام بی‌اثر می‌شود. از سوی دیگر، درد زیان هرگز کاهش نمی‌یابد. هر افت، هر بی‌توجهی، هر بی‌تفاوتی، مثل نیشی تازه است. این نیش همان چیزی‌ست که کاربر را بازمی‌گرداند.

کاربری که قبلاً ۵۰ لایک می‌گرفت، وقتی بعد از مدتی ۵۰۰ تا می‌گیرد، شاد است اما فقط برای چند روز. اما اگر همان کاربر از ۵۰۰ دوباره به ۳۰۰ تا برسد، دردش شدیدتر و پایدارتر است. این همان عدم تقارن سود و زیان است. الگوریتم‌ها رفتار مشابهی نشان می‌دهند: افت را به‌وضوح و سریع نشان می‌دهند اما افزایش را قطره‌چکانی. در اقتصاد توجه، سود سقف دارد؛ زیان بی‌سقف است.

ذهنی که روایت می‌کند، شبکه‌ای که بازنویسی می‌کند

در نگاه کانمن، انسان اغلب به‌جای محاسبه، احساس می‌کند. اما در جهان دیجیتال، این احساسات توسط شبکه هدایت می‌شوند. ما در چیزی که انتخاب می‌نامیم، آزاد نیستیم؛ انتخاب‌ها پیش از ما طراحی می‌شوند. تصمیم به‌جای تحلیل می‌نشیند؛ واکنش به‌جای انتخاب. و این پرسش برجا می‌ماند: وقتی احتمال‌ها را ماشین تعیین می‌کند، سهم انسان از انتخاب چیست؟

ذهن انسان احتمال‌ها را روایت می‌کند، نه محاسبه. ما برای خودمان داستان می‌سازیم: این ویدئو نگرفت چون ساعت بد بود، این عکس دیده نشد چون الگوریتم بد رفتار کرد. اما پلتفرم هم روایت می‌سازد: روایت از ما، برای ما. وقتی پلتفرم پیام می‌دهد پستت بهتر از نود درصد پست‌های قبلی‌ات عمل کرده، این نه تحلیل است و نه حقیقت؛ فقط اقدامی برای ساختن احساس سود، آن هم سود نسبی، نه مطلق. چنین پیام‌هایی مغز را به چرخۀ دوبارۀ تولید می‌فرستد؛ چون ما به روایت‌ها واکنش نشان می‌دهیم، نه به عددها. در جهان سایبری، داستان‌ها احتمال‌ها را می‌سازند؛ نه برعکس.

انتخابِ طراحی‌شده

بخش تاریک ماجرا این‌جاست: در فضای سایبری، انتخاب دیگر انتخاب طبیعی ذهن انسان نیست؛ انتخابی‌ست مدیریت‌شده، قالب‌پذیر، و جهت‌دار. این همان قالب‌پذیری تصمیم‌ها در نظریۀ چشم‌انداز است، اما با ابعادی صنعتی. هر اسکرول، هر توقف، هر کلیک، هر مکث یک داده است؛ و این داده تبدیل به قالب می‌شود. پلتفرم انتخاب‌هایی را که بیشتر با نقطۀ مرجع ذهنی تو سازگارند پیش رویت می‌گذارد. بقیه را حذف می‌کند. آزادی هست، اما انتخاب‌ها محدودند. گویی انسانی ایستاده میان دو راه، اما راه‌های دیگر حذف شده‌اند، خاموش، نامرئی.

وقتی در یوتیوب یک ویدئوی انتقادی دربارۀ مصرف‌گرایی می‌بینی، بلافاصله ده ویدئوی چگونه بیشتر تولید کنیم؟ یا چگونه زودتر پولدار شویم؟ ظاهر می‌شود. این تضاد تصادفی نیست؛ این هندسۀ انتخاب است.

ذهنی که فرسوده می‌شود، اما خاموش نمی‌شود

کانمن نظریه را نوشت تا بگوید: انسان کامل نیست؛ انسان قابل فریب خوردن است. اما پلتفرم‌ها این جمله را کامل کردند: و قابل کسب‌وکار است.

در عصر دیجیتال، نظریۀ چشم‌انداز فقط در کتاب‌ها نیست؛ در ری‌اکت‌ها، در اسکرول‌ها، در نوتیفیکیشن‌ها و در چرخه‌های بی‌پایان مقایسه و انتظار و اضطراب حضور دارد. آنچه پلتفرم‌ها ساخته‌اند، یک اقتصاد رفتاری بزرگ است؛ اما نه برای فهمیدن، برای هدایت. نه برای آگاهی، برای ماندگاری. و ما در این سرزمین سایبری، تصمیم نمی‌گیریم؛ واکنش نشان می‌دهیم. شاید هنوز فرصت باشد که این چرخه را ببینیم، بشناسیم، و از آن فاصله بگیریم. البته شاید. اما فعلاً یک حقیقت تلخ باقی می‌ماند: دنیای دیجیتال نه بر سود ما، بلکه بر ترس ما ساخته شده است

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا