اقتصاد و سیاست سایبریفرهنگ سایبری

هوش مصنوعی می‌تواند همه‌مان را بیکار کند؟ به نظر این‌طور می‌آید

معمولاً وقتی صحبت از پیشرفت فناوری است، نگاه‌ها خوش‌بینانه است. اما اگر درست به تأثیر فناوری‌های جدید (به‌خصوص هوش مصنوعی) روی زندگی و معیشتمان توجه کنیم، احتمالاً ترس و نگرانی به سراغمان بیاید؛ شاید همان‌طور که کارگران دوران انقلاب صنعتی از اینکه دستگاه‌ها نانشان را آجر کنند، وحشت داشتند. اکنون مهارت‌هایی را بلدیم و با آن‌ها شغلی برای خودمان دست‌وپا کرده‌ایم. به سرعت پیشرفت فناوری نگاه کنید. دستگاه‌هایی را ببینید که خیلی از کار‌ها را بهتر از ما انجام می‌دهند. هوش مصنوعی همین‌الان هم دانش و مهارت‌های انسان را فراگرفته است؛ هم می‌خواند، هم می‌نویسد؛ حساب و کتاب بلد است. این‌ها را که کنار هم بگذاریم، آیا واقعاً آینده روشن خواهد بود؟ چه کاری از دستمان برمی‌آید؟ «کالم مکلالند» پژوهشگر حوزه‌های اخلاقی در فناوری‌های جدید به این پرسش‌ها به نحو تحلیلی پاسخ می‌دهد.

هوش مصنوعی و توسعه آن همبشه نگرانی های درباره آینده شغلی افراد به همراه داشته است. در این مطلب می خواهیم یک مفاله خارجی که از نظر فرصت و هم از نظر تهدید این مسئله را بررسی کرده را با هم بخوانیم. اگر به رابطه هوش مصنوعی و آینده شغل ها علاقمندید به شما پیشنهاد میکنیم این مطلب را بخوانید.

معمولاً در محیط‌های آموزشی تأثیر هوش مصنوعی و خودکارسازی[۱] (automation) را طوری به تصویر می‌کشند که خوشایند باشد. آشنایی با آسیاب‌های آبی و بادی، دستگاه چاپ، موتور بخار و خطوط تولید را به خاطر بیاورید؛ اغلب داستان را براین‌اساس روایت می‌کنند که این‌ها اختراعات فوق‌العاده بودند که بار زحمات بر دوش انسان را کاهش دادند. منتها به نظر پیشرفت‌های فناوری در زمانه‌ی ما خیلی مورد استقبال قرار نگرفته‌اند. احتمالاً دلیلش انس ما با این نمونه‌های خودکارسازی (automation) است. مؤانست ما با آن‌‌ها مانع این می‌شود که فقط مزایایشان را ببینیم و در عوض، ما را به این سمت سوق می‌دهد که بنگریم هوش مصنوعی بر زندگی‌‌ و معیشتمان چه تأثیری می‌گذارد.

شرکت McKinsey & Company[۲] برآورد کرده است که بسته به سناریو‌های مختلف به‌کارگیری خودکارسازی، این پدیده تا سال ۲۰۳۰ موجب جایگزین شدن ۴۰۰ تا ۸۰۰ میلیون شغل می‌شود و مستلزم این است که ۳۷۵ میلیون نفر  صنف شغلی‌شان را کاملاً عوض کنند. چطور می‌شود چنین تغییری موجب ترس و نگرانی نشود؟ خصوصاً برای کشور‌ها و جوامعی که آسیب‌پذیر هستند.

مؤسسه‌ی بروکینگز (Brookings Institution)[۳] درباره‌ی  نوع «جدیدی» از خودکارسازی  با هوش مصنوعی و ربات‌های پیشرفته‌تر صحبت می‌کند که می‌تواند همان قدری که موجب بیکاری رانندگان وسایل نقلیه و کارگران مغازه‌ها می‌شود، دانش‌آموختگان دانشگاهی و متخصصان را هم از کار بیکار کند.

با وجود پیش‌بینی‌هایی به این ترسناکی تعجبی نیست که هوش مصنوعی و خودکارسازی خواب را چشم‌های خیلی از ما برباید.

«مخالفت با فناوری را کنار بگذار»

با اینکه احتمالاً این را از کتاب‌های درسی‌مان به یاد داریم که قرن ۱۹ اختراع‌های چشمگیری را برای کارخانه‌ها به همراه داشت، ولی معنایش این نیست که مردم آن زمان با آغوش باز از آن اختراعات استقبال کردند. مخالفان فناوری (Luddite) کارگران نساجی‌ای بودند که علیه خودکارسازی تظاهرات کردند و سرانجام به کارخانه‌ها حمله کردند و آن‌ها را سوزاندند؛ چون «می‌ترسیدند متصدیان نابلد ماشین‌ها نانشان را آجر کنند». جنبش مخالفت با فناوری خیلی‌وقت‌پیش، سال ۱۸۱۱ اتفاق افتاد؛ پس نگرانی در مورد از کار بیکار شدن یا ازدست‌دادن شغل به‌خاطر خودکارسازی، به‌هیچ‌وجه چیز جدیدی نیست.

ازاین‌قرار وقتی ترس و نگرانی از تأثیر احتمالی هوش مصنوعی و خودکارسازی روی نیروی کار مطرح می‌شود، یکی از پاسخ‌های همیشگی به آن، ارجاع به گذشته است؛ این چنین نگرانی‌هایی گاهی مطرح می‌گردند و باز بی‌اساس بودنشان ثابت می‌شود.

سال ۱۹۶۱ رئیس‌جمهور آمریکا، جان اف. کندی، گفت: «چالش اصلی دهه‌ی پیشِ رو حفظ اشتغال کامل[۴]  است؛ چون در دورانی هستیم که خودکارسازی دارد جانشین آدم‌ها می‌شود». اختراع رایانه‌های شخصی در دهه‌ی ۸۰ میلادی باعث شیوع «ترس از رایانه» (computerphobia) شد؛ زیرا خیلی‌ها از این می‌ترسیدند که رایانه‌ها جایگزین آن‌ها شوند.

اما در نهایت چه شد؟

سرانجام با وجود این ترس‌ها و نگرانی‌ها، هر یک از تغییرات ناشی از پیشرفت فناوری بیش از شغل‌هایی که از بین برد، شغل ایجاد کرد. وقتی بخشی از کارها خودکارسازی شود و سریع‌تر و ارزان‌تر گردد، به کارگرهای بیشتری برای بقیه‌ی کارهای فرایند تولید که خودکارسازی نشده‌اند، نیاز داریم.

«هنگام انقلاب صنعتی روزبه‌روز بخش بیشتری از کارهای فرایند بافندگی خودکارسازی می‌شد و کارگران را بر آن می‌داشت که روی چیز‌هایی تمرکز کنند که دستگاه‌ها نمی‌توانستند انجام دهند؛ مثل مدیریت یک دستگاه و سپس رسیدگی به چند دستگاه برای اینکه مشکلی در عملکردشان به وجود نیاید. این موضوع باعث شد تا خروجی به‌شدت افزایش پیدا کند. طی قرن نوزدهم در آمریکا مقدار پارچه‌ی زمختی که یک بافنده می‌توانست تولید کند، ۵۰ برابر افزایش یافت و مقدار کار لازم برای تولید حدود هر یک متر پارچه ۹۸ درصد کاهش یافت. بدین ترتیب قیمت پارچه کاهش و تقاضا برای آن افزایش یافت که در عوض فرصت‌های شغلی بیشتری برای بافنده‌ها ایجاد کرد و تعداد آن‌ها بین سال‌های ۱۸۳۰ تا ۱۹۰۰ چهار برابر شد. به‌عبارت‌دیگر فناوری به‌جای اینکه کلاً شغل بافندگی را تصاحب کند، رفته‌رفته ماهیت بافندگی و مهارت‌های لازم برای آن را تغییر داد.» (به نقل از: The Economist؛ خودکارسازی و اضطراب)

تأثیر هوش مصنوعی و آینده‌ روشن شغل ها ؟

وقتی به تاریخ نگاه می‌کنیم، عاقلانه به نظر می‌آید که نتیجه بگیرم ترس‌ و نگرانی از هوش مصنوعی و خودکارسازی قابل‌درک است، ولی در نهایت وجهی ندارد. ممکن است تغییرات ناشی از پیشرفت فناوری بعضی شغل‌های خاص را از بین ببرد، ولی همیشه این‌جور بوده است که حین تغییر، شغل‌های بیشتری ایجاد کرده است.

هوش مصنوعی و آینده شغل ها

برآیند ایجاد شغل را که کنار بگذاریم، دلایل دیگری هم برای خوش‌بین بودن نسبت به تأثیرات هوش مصنوعی و خودکاری سازی وجود دارد.

«به بیان ساده، شغل‌هایی که می‌شود ربات‌ها را جایگزین آن‌ها کرد، در اصل ارجمند نیستند. کار‌هایی که به‌عنوان انسان انجام می‌دهیم، از خرحمالی – کار‌های بدنی یا ذهنی جان‌فرسا – شروع می‌شود تا کار‌هایی که برای انجامشان از چیزی استفاده می‌کنیم که به‌خاطر آن در صدر زنجیره‌ی غذایی (food chain) قرار گرفته‌ایم؛ یعنی مغزمان» (به نقل از: The Wall Street Journal؛ ربات‌ها دارند می‌آیند؛ مقدمشان را گرامی بدارید)

هوش مصنوعی و خودکارسازی می‌تواند با دفع کار‌های طاقت‌فرسا، دستمان را باز بگذارد تا دنبال مشاغلی برویم که احساس معنادار بودن و سعادتمندی بهتری برایمان به ارمغان می‌آورند؛ مشاغلی که ما را به مبارزه می‌طلبند، کم‌کم حس پیشرفت را به ما القا می‌کنند، به ما امکان این را می‌دهند که روی پای خودمان بایستیم، باعث می‌شوند احساس کنیم انگار جای خودمان را پیدا کرده‌ایم و همه‌ی صفاتی که یک شغل رضایت‌بخش را معنا می‌کند.

همچنین اگر از سطح بالاتری به ماجرا بنگریم، هوش مصنوعی و خودکارسازی به ما کمک می‌دهد تا بیماری و فقر جهانی را از بین ببریم. همین‌الان هوش مصنوعی در حال پیشروی‌های خیلی خوبی در بهداشت و درمان است و پیشگیری از بیماری را بهتر، شناسایی بیماری را دقیق‌تر و درمان و معالجه را اثرگذارتر انجام می‌دهد. وقتی پای ریشه‌کن کردن فقر جهانی به میان می‌آید، یکی از موانع اصلی‌، شناسایی جایی است که بیش از همه به کمک نیاز دارد. آزمایشگاه هوش مصنوعی و توسعه‌ی جهانی (The AI and Global Development Lab) مشغول بازسازی مدارهای توسعه‌ی انسانی تاریخی و جغرافیایی از روی تصاویر ماهواره‌ای سال ۱۹۸۴ به بعد است تا فقر و اثرات کمک‌ اقتصادی خارجی (foreign aid) را اندازه بگیرد.

تأثیر هوش مصنوعی و آینده‌ تاریک شغل ها

من طرف‌دار خوش‌بین بودن هستم؛ ولی هرچقدر هم که دلم می‌خواهد موارد بالا را باور کنم، این دورنمای روشن از آینده، مبتنی بر مقدماتی است که به نظر سست می‌آیند که عبارت‌اند از:

  • گذشته آینه‌ی تمام‌نمای آینده است.
  • می‌توانیم مرحله‌ی دردناک گذار را تحمل کنیم.
  • شغل‌هایی وجود دارد که فقط در توان انسان است.

گذشته آینه‌ی تمام‌نمای آینده نیست

همان‌طور که کمی قبل این مسأله را واکاوی کردیم، یکی از پاسخ‌های متداولی که به ترس‌ها و نگرانی‌های ناشی از تأثیرات هوش مصنوعی و خودکارسازی داده می‌شود، ارجاع به گذشته است؛ ولی این رویارویی با مسأله تنها در صورتی نتیجه می‌دهد که آینده رفتار یکسانی از خود نشان دهد. خیلی چیز‌ها هستند که وضعیت فعلی‌شان با گذشته متفاوت است و این موارد دلیل خوبی به دست ما می‌دهند تا باور کنیم که آینده به‌گونه‌ای دیگر رقم خواهد خورد.

قبلاً تحول فناوری‌ای که در یک صنعت رخ می‌داد، لزوماً موجب تحول در دیگری نمی‌شد. به‌عنوان نمونه تولید خودروی سواری را در نظر بگیرید؛ رباتی که در تولید خودرو به کار گرفته می‌شود می‌تواند منافع بزرگی از حیث کارایی و بهره‌وری در پی بیاورد؛ ولی همان ربات برای تولید هر چیز دیگری به جز خودرو بی‌فایده است. ممکن است فناوری نهفته در آن ربات به کار گرفته شود، ولی تازه در بهترین حالت صرفاً به درد تولید می‌خورد.

هوش مصنوعی فرق می‌کند؛ چون کمابیش می‌تواند در هر صنعتی به کار بیاید. وقتی شما هوش مصنوعی را می‌سازید، چیزی که قادر به درک زبان، فهم الگو‌ها و حل مسأله است، تحول مهارشدنی نیست.  فرض کنید هوش مصنوعی‌ای ساخته شود که بتواند بیماری‌ها را تشخیص دهد و مداوا را برعهده گیرد، به دعاوی قضایی رسیدگی کند و مقاله (مثل همین نوشته) بنویسد. نیازی به فرض نیست؛ همین الان هوش مصنوعی دقیقاً همین کارها را می‌کند.

تفاوت مهم دیگری که میان حال و گذشته است، سرعت پیشرفت‌ فناوری است. پیشرفت فناوری به‌صورت خطی نیست؛ فناوری تصاعدی پیشرفت می‌کند. قانون مور (Moore’s Law) را ملاحظه کنید: تقریباً با‌گذشت هر دو سال، تعداد ترانزیستور‌های روی مدار مجتمع (integrated circuit) دوبرابر می‌شود. [۵]

استاد فیزیک دانشگاه کلرادو، آلبرت الن بارتلت[۶] در این مورد می‌گوید: «بزرگ‌ترین نقص بشر این است که از درک تابع نمایی (exponential function) عاجز است.» ما به‌شدت نتیجه‌ی دوبرابر شدن مداوم یک کمیت را دست کم می‌گیریم.

پیشرفت شتاب گیرنده‌ی فناوری و اینکه هوش مصنوعی قادر به انجام شغل‌ها در طیفی از صنایع است، کنار هم بگذارید؛ به چه می‌رسید؟ روند شتاب گیرنده‌ی نابودی شغل‌ها.

«هیچ قانون اقتصادی‌ای وجود ندارد که بگوید «همیشه شغل‌هایی که ایجاد می‌کنید، به اندازه‌ی کافی است یا همیشه تعادل [بین شغل‌هایی که از بین می‌برید و ایجاد می‌کند] برقرار می‌ماند»؛ ممکن است که یک فناوری به‌شدت به نفع یکی از دو طرف باشد، به دیگری آسیب برساند و برایندش این بشود که شغل‌های کمتری داشته باشید.» (به نقل از: اریک برینیولفسن[۷]، مدیر طرح ابتکاری دانشگاه MIT برای اقتصاد دیجیتال)

هوش مصنوعی و آینده شغل

بله؛ قبلاً این‌طور بود که فناوری بیش از شغل‌هایی که نابود می‌ساخت، شغل ایجاد می‌کرد. کارگرها می‌توانستند مهارت‌های جدید بیاموزند و به ازایش شغلی هم‌سطحِ قبلی در صنایع دیگر بیابند؛ ولی گذشته آینه‌ی تمام‌نمای آینده نیست. نباید با خاطرجمعی دست روی دست بگذاریم و فکر کنیم که همه چیز به خیر خواهد گذشت.

بدین ترتیب نوبت به مسئله‌ی مهم دیگر می‌رسد…

مرحله‌ی گذار بسیار دردناک خواهد بود

بیایید مدتی وانمود کنیم که واقعاً گذشته آینه‌ی تمام‌نمای آینده خواهد بود؛ هوش مصنوعی به بعضی شغل‌ها صدمه می‌زند، ولی شغل‌های بیشتری ایجاد می‌شود که جایگزین آن‌ها خواهد شد. این فرض، سؤال واقعاً مهمی را پیش می‌کشد؛ چه نوع شغل‌هایی ایجاد می‌شوند و چه نوع شغل‌هایی از بین می‌روند؟

«تاکنون شغل‌های نیازمند مهارت کم و شغل‌های نیازمند مهارت زیاد، کمتر در معرض آسیب خودکارسازی بوده‌اند. به‌طورکلی شغل‌هایی که در دسته‌‌ی نیازمند مهارت کم قرار می‌گیرند و چشم‌انداز شغلی آن‌ها در دهه‌ی بعد از بقیه بهتر است (مثل تهیه و توزیع غذای آماده، سرایداری، باغبانی، [مراقبت از] سلامت در منزل، مراقبت از کودک و حراست)، بدنی محسوب می‌شوند و لازمه‌شان تعامل رودررو است. بالاخره ربات‌ها توان این را به دست خواهند آورد که این کار‌ها را انجام دهند، ولی فعلاً چندان مشوقی برای سپردن این کارها به ربات‌ها وجود ندارد؛ زیرا آدم‌های زیادی حاضرند در ازای دستمزد پایین آن‌ها را انجام دهند.» (به نقل از: Slate؛ آیا ربات‌ها شغلتان را می‌ربایند؟)

شغل‌های یدی و کارمندی از بین می‌روند؛ اساساً هر چیزی که مهارت متوسطی بطلبد؛ یعنی به کارورزی نیاز داشته باشد، ولی نه زیاد. پس شغل‌های نیازمند مهارت کم (همان‌طور که کمی قبل توضیح دادیم) و شغل‌های نیازمند مهارت زیاد که مستلزم سطوح عالی کارورزی و آموزش هستند، باقی می‌مانند.

مسلماً تعداد شغل‌های مرتبط با برنامه‌نویسی، رباتیک، مهندسی و امثال این‌ها افزایش پیدا می‌کند. هر چه نباشد برای حفظ و ارتقای هوش مصنوعی و خودکارسازی که دورتادور ما را گرفته‌اند، به این مهارت‌ها نیاز داریم.

اما کسانی که شغلِ نیازمندِ مهارت متوسط خود را از دست می‌دهند، قادر به این خواهند بود تا جای خود را در کارهای نیازمند مهارت زیاد پیدا کنند؟ قطعاً نه؛ بدون کارورزی و آموزش قابل‌ملاحظه نمی‌شود. آیا می‌توانند سراغ شغل‌های نیازمند مهارت کم بروند؟ راستش بعید است تعداد این شغل‌ها افزایش یابد؛ به‌خصوص به‌خاطر اینکه طبقه‌ی متوسط شغلش را از دست می‌دهد و خرج‌کردن پول برای تهیه و توزیع غذای آماده، باغبانی، [مراقبت از] سلامت در منزل و امثال این‌ها را متوقف خواهد کرد.

مرحله‌ی گذار می‌تواند خیلی دردناک باشد. بر کسی پوشیده نیست که افزایش بیکاری روی جامعه تأثیر منفی می‌گذارد؛ کاهش خدمات داوطلبانه‌ی اجتماعی، افزایش بزهکاری و اعتیاد، همگی به افزایش بیکاری مرتبط‌ هستند. اگر خودمان را به‌خوبی آماده نکنیم، آنچه به واقعیت می‌پیوندد دوره‌ای با نرخ بیکاری بالاست؛ دوره‌ای که میلیون‌ها نفر نخواهند توانست شغلی پیدا کنند، صرفاً به این دلیل که مهارت‌های لازم را ندارند.

خب چطور خودمان را آماده کنیم؟ حداقل باید کل نظام آموزشی‌مان را بازسازی کنیم و ملزومات یادگیری مهارت‌های جدید را برای آدم‌ها فراهم سازیم.

هنگام انقلاب صنعتی اول؛ در مرحله‌ی گذار ۹۰ درصد جمعیت کشاورز آمریکا به تنها ۲ درصد، لازم شد تا آموزش ابتدایی به شکل گسترده به اجرا درآید و مردم را به مهارت‌های ضروری برای کارکردن مجهز سازد. مشکل این است که ما هنوز در حال استفاده از نظام آموزشی‌ای هستیم که همساز عصر انقلاب صنعتی است. روزگاری خواندن، نوشتن و حساب‌کردن سه مهارتی بودند که یادگیری‌شان برای موفقیت در بین نیروی کار مهم بود. اکنون این‌ها همان مهارت‌هایی هستند که هوش مصنوعی دارد به‌سرعت از آن خود می‌کند.

برای آشنایی با نگرشی جالب به نظام آموزشی کنونی و معایبش، ویدئوی سخنرانی جناب آقای کن رابینسون[۸] را ببینید.

ما باید علاوه بر دگرگونی کل نظام آموزشی‌مان، این را قبول کنیم که یادگیری با تحصیلات رسمی مدرسه‌ای تمام نمی‌شود. شتاب فزاینده‌ی دگرگونی دیجیتال یعنی یادگیری باید مشغله‌ای به درازای عمر باشد، تا برای مواجهه با جهانی که همیشه در حال تغییر است، به طور مداوم مشغول آموختن مهارت‌های جدید بود.

ایجاد تغییرات بزرگ در نظام آموزشی‌مان، فراهم‌کردن ملزومات آموختن مهارت‌های جدید برای مردم و ترویج یادگیری مادام‌العمر می‌تواند به کاهیدن از تأثیرات هوش مصنوعی کمک دهد؛ ولی آیا این کفایت می‌کند؟

بدبخت شدیم؟ همه‌ی شغل‌ها از بین می‌روند؟

دو سال پیش که ابتدا این مقاله را نوشتم، سرسختانه باور داشتم که ۹۹ درصد همه‌ی شغل‌ها از بین خواهند رفت. الان زیاد مطمئن نیستم. آن زمان استدلال من ازاین‌قرار بود:

شاید ادعای ازبین‌رفتن ۹۹ درصد همه‌ی شغل‌ها گستاخانه به نظر برسد، ولی درعین‌حال هیچ تردیدی در آن نیست. تنها به دو مقدمه نیاز داریم:

  • ما به پیشرفت در ساخت دستگاه‌های هرچه هوشمندتر ادامه خواهیم داد.
  • هوش انسان زاییده‌ی فرایند‌های فیزیکی است.

مقدمه‌ی اول به‌هیچ‌وجه نباید بحث‌برانگیز باشد. تنها به یک دلیل ممکن است فکر کنیم که پیشرفت انسان، هر جور پیشرفتی، به طور دائمی متوقف خواهد شد؛ آن هم این است که رویدادی در سطح انقراض اتفاق افتد و بشر را با کاملاً نابود کند که در آن صورت این بحث بی‌فایده است. چنان فاجعه‌ای را که کنار بگذاریم، پیشرفت فناوری به شکل منحنی [تابع] نمایی ادامه خواهد یافت. اهمیتی هم ندارد که سرعت پیشرفت چقدر است؛ مهم این است که ادامه‌دار است. آن چیزهایی که مردم، شرکت‌ها و دولت‌ها را به قبول‌داشتن این مقدمه تشویق می‌کند، این‌قدر معتبر است که جز این فکر نکنند.

مقدمه‌ی دوم بحث‌برانگیز خواهد بود، ولی توجه کنید که گفتم هوش انسان؛ من نگفتم «شعور» یا «آنچه به معنای انسان بودن است». نشان‌دادن اینکه هوش انسان زاییده‌ی فرایند‌های فیزیکی است، ساده به نظر می‌رسد؛ اگر در فرایند‌های فیزیکی مغز تغییر ایجاد کنیم، می‌توانیم تغییرات واضحی را در هوش مشاهده کنیم. گرچه مثال زننده‌ای است، ولی واضح است که نتیجه‌ی ایجاد منفذ در مغز یک شخص، تغییر هوشش خواهد بود. در جای مناسبی از ناحیه‌ی بروکای[۹] مغز آدم منفذی ایجاد می‌کنیم؛ بفرمایید! آن شخص از پردازش گفتار عاجز می‌شود.

حال با در اختیار داشتن این دو مقدمه می‌توانیم به این نتیجه برسیم که: ما دستگاه‌هایی خواهیم ساخت که هوششان هم‌سطح و بیشتر از انسان خواهد بود. این نتیجه حتمی است.

همین‌جوری هم می‌دانیم که دستگاه‌ها کار‌های فیزیکی را بهتر از انسان‌ها انجام می‌دهند؛ می‌توانند سریع‌تر و دقیق‌تر حرکت کنند و محموله‌های سنگین‌تری بردارند. وقتی هوش این دستگاه‌ها به اندازه‌ی ما هم بشود، کاری نمی‌ماند که نتوانند انجام دهند؛ یا نتوانند انجام آن را به‌سرعت یاد بگیرند. بنابراین سرانجام ۹۹ درصد شغل‌ها از بین خواهند رفت.

اما معنی‌اش این نیست که دیگر به ما نیازی نباشد. همچنان به پیشوایان نیاز خواهیم داشت (مگر اینکه خودمان را تسلیم سرورانی از جنس ربات بکنیم) و هنر، موسیقی و امثال این‌ها هم فعالیت انحصاری انسان خواهد ماند. همه‌ی موارد دیگر چه‌طور؟ دستگاه‌ها انجامشان می‌دهند؛ بهتر هم انجام می‌دهند.

«اما چه کسی قرار است از دستگاه‌ها نگه‌داری کند؟» دستگاه‌ها.

«اما چه کسی قرار است دستگاه‌ها را ارتقا دهد؟» دستگاه‌ها.

با فرض اینکه سرانجام ۹۹ درصد کارهای ما را یاد بگیرند، حتماً توانایی حفظ و ارتقای خودشان را هم داشت؛ دقیق‌تر و بهینه‌تر از هر چیزی که از دست ما بربیاید.

بحث بالا مستدل است؛ ولی به عقیده‌ام این نتیجه که ۹۹ درصد همه‌ی کار‌ها از بین می‌روند، خیلی روی درک کنونی ما از «شغل» متمرکز است. همان‌طور که قبلاً خاطرنشان کردم، هیچ تضمینی نیست که آینده مثل گذشته از آب دربیاید. اکنون بعد از تأمل و یادگیری مداوم در چند سالی که گذشت، فکر می‌کنم دلیل خوبی وجود دارد تا باور کنیم در عین حالی که احتمالاً ۹۹ درصد همه‌ی شغل‌های فعلی از بین خواهند رفت، ولی هنوز خیلی چیزها برای انسان‌ها باقی می‌ماند که انجام دهند (این همان چیزی است که برایمان مهم است؛ این‌طور نیست؟).

«تنها کاری که انسان‌ها می‌توانند انجام دهند و ربات‌ها (حداقل برای مدتی طولانی) نمی‌توانند، این است که تصمیم بگیرند انسان‌ها می‌خواهند چه‌کار کنند. این، بازی بی‌مزه‌ای با کلمات نیست؛ اختراعات قبلی ما الهام‌بخش خواسته‌های کنونی ما هستند.  همین موجب می‌شود که این سؤال [انسان می‌خواهد چه‌کار کند]، سؤالی دوری باشد.» (به نقل از کتاب: آینده نزدیک: درک ۱۲ نیروی فناورانه که آینده‌مان را رقم می‌زنند؛ اثر کوین کلی[۱۰])

شاید بتوان به نقل‌قول بالا از زاویه‌ی دیگری هم نگریست و آن ازاین‌قرار است: چند سال پیش که کتاب هوش عاطفی را خواندم، از کشف اینکه واقعاً عواطف چقدر برای تصمیم‌گرفتن ضروری‌اند، یکه خوردم؛ نه‌تنها مهم‌اند، بلکه ضروری‌اند. افرادی که به مراکز عاطفی مغزشان آسیب وارده آمده بود، از گرفتن کوچک‌ترین تصمیمات هم به‌کلی عاجز شده بودند. علتش این است که وقتی با چند گزینه مواجه می‌شوند، دلایل منطقی برای انتخاب یا عدم انتخاب هر یک از آن‌ها به ذهنشان می‌رسد، ولی هیچ جاذبه یا دافعه‌ی عاطفی برای اینکه دست به انتخاب بزنند، پیدا نمی‌شود.

پس با اینکه احتمالاً هوش مصنوعی و خودکارسازی نیاز به هر کارکردنی را از بین می‌برد، ولی هنوز نیاز است انسان‌ها چه‌کار کردن را تعیین کنند. از آنجا هم که هر کاری که می‌کنیم و هر چیزی که می‌سازیم، جرقه‌ی خواسته‌های جدیدی را می‌زند و احتمالات جدیدی را پیش پای ما می‌گذارد، چیزی که به آن «شغل» می‌گویند، هیچ‌گاه از بین نخواهد رفت.

اگر اوایل قرن نوزدهم پیش‌بینی می‌کردید که تقریباً همه‌ی شغل‌ها از بین خواهند رفت و شغل را کار کشاورزی تعریف می‌کردید، پیش‌بینی‌تان درست بود. به همین ترتیب من نیز باور دارم که آنچه امروزه به‌عنوان شغل می‌شناسیم، تقریباً به طور قطعی از بین خواهد رفت؛ ولی معنایش این نیست که اصلاً هیچ شغلی وجود نخواهد داشت. در عوض «شغل» به تعیین‌کردن تبدیل می‌شود؛ تعیین اینکه می‌خواهیم چه‌کار کنیم؟ سپس هوش مصنوعی و دستگاه‌هایمان را برای محقق کردن خواسته‌هایمان به کار در می‌آوریم.

زیادی خوش‌بینانه است؟ به نظر من این‌طور نیست. به‌هرحال شکی نیست که تأثیرات هوش مصنوعی خیلی بزرگ خواهد بود و ضروری است که روی آموزش و زیرساخت‌های لازم برای حمایت از مردم سرمایه‌گذاری کنیم؛ زیرا خیلی از شغل‌های فعلی از بین خواهند رفت و به آینده‌ی جدید انتقال خواهیم یافت.

درباره نویسنده در این لینک بخوانید.

بی شک هوش مصنوعی و آینده بسیاری از شغل ها به هم مرتبط هستند و افراد باید خودشان را برای این تغییرات آماده کنند.

[۱]  استفاده از توانایی دستگاه‌ها برای انجام‌دادن کارهایی که انسان انجام می‌دهد.

[۲]  قدیمی‌ترین و بزرگترین شرکت جهانی مشاوره‌ی مدیریت آمریکایی (management consulting)

[۳]  از جمله اندیشکده‌های آمریکایی تاثیرگذار

[۴] Full employment: وضعیتی که تقریباً تمام افرادی که مهارت و تخصص دارند و مایل به کار هستند، در مشاغل و خدمات مختلف مشغول به کار باشند.

[۵]  برای آشنایی بیشتر با قانون مور بنگرید به:  https://www.hamyarit.com/blog/moore-law

[۶]  Albert Allen Bartlett

[۷]  Erik Brynjolfsson

[۸]  Ken Robinson

[۹]   بخشی از نیمکره‌ی چپ مغز

[۱۰] Kevin Kelly

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا