اقتصاد و سیاست سایبری

توبه دیجیتالی؛ روان شناسی غیبت در عصر پیوستگی

در جهانی که هر لحظه‌اش زیر نور اعلان‌ها می‌گذرد، سکوت بدل به گناهی پنهان شده است. دیگر نبودن ساده نیست؛ باید توضیحش داد، باید عذر خواست از ناپاسخ‌گویی. انسان دیجیتال، میان ترس از فراموش‌شدن و میل به فرار از دیدن، در رفت‌و‌آمدی بی‌پایان است. اضطراب حضور، همان اضطرابِ دیده‌نشدن در جمعی است که همه فریاد می‌زنند. سکوت در این میان، شاید نه نشانه‌ی ضعف، که شکلی از مقاومت باشد؛ تلاشی برای بازگشت به خود در برابر هجومی از صدا و تصویر. ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که حضور، با عدد سنجیده می‌شود و نبودن، باید الگوریتمی توجیه‌پذیر باشد. اما شاید رهایی در همان خاموشی نهفته باشد؛ جایی که انسان، پس از خاموش‌کردن صفحه، برای نخستین‌بار صدای درونش را می‌شنود و درمی‌یابد: نبودن، گاهی صادقانه‌ترین شکلِ بودن است.

به‌قلم:محمد حسین افشاری

در جهانِ پیوسته‌ی امروز، غیبت دیگر امری ساده نیست. هر لحظه‌ی بی‌پاسخ‌ماندن، هر تیک خاکستری، نوعی بی‌قراری تولید می‌کند؛ اضطرابی که از خودِ حضور می‌جوشد، نه از نبودن.

ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که نبودن، باید توجیه شود. سکوت، مشکوک است. خاموشی، به معنای قهر، بی‌علاقگی یا حتی سقوط تعبیر می‌شود. کسی که آنلاین نیست، گویی از جهان حذف شده است؛ و کسی که پاسخ نمی‌دهد، گویی مرتکب گناه خاموشی. اما آیا واقعاً در این روشناییِ بی‌وقفه، ما بیشتر حاضریم یا صرفاً بیشتر قابل ردیابی؟

روان‌شناسی حضور دیجیتال نشان می‌دهد که مغز انسان، در برابر اعلان‌ها و پیغام‌های شبکه‌ای، همان واکنشی را نشان می‌دهد که در برابر تهدید اجتماعی یا انتظار تأیید از گروه. دوپامین و کورتیزول، دو هورمونِ رقصان در این میدان، ما را میان شور و اضطراب تاب می‌دهند. اینجا، حضور نه آرامش می‌آورد، نه ارتباط؛ تنها بیداری مداوم. ما در پیوستگی، تنها مانده‌ایم.

در عصر فریادهای پیاپی، سکوت بدل شده به آخرین شکلِ مقاومت. آفلاین شدن همان کنشِ اعتراضی است که نه به خیابان، که به درون کشیده می‌شود. در روان‌شناسی این وضعیت، سکوت نه صرفاً فقدانِ صدا، بلکه بازپس‌گیریِ قدرت است. آن‌که پاسخ نمی‌دهد، شاید دارد مرز می‌کشد؛ میان منِ واقعی و منِ نمایشی.

نمونه‌ای واقعی از این تضاد در پژوهش‌های اخیر دیده می‌شود: جوانی که به‌مدت سه روز تلفن خود را خاموش می‌کند، پس از بازگشت، اضطرابی عمیق و هم‌زمان سبکی رهایی‌بخش را تجربه می‌کند. او گزارش می‌دهد که در این سه روز، ذهنش ابتدا پر از صدا شد (صدای پیام‌های فرضی، هشدارهای خیالی) و سپس کم‌کم به سکوتِ حقیقی رسید.

این سکوت، ضد اجتماعی نیست؛ بلکه شکلی از بازگشت به خود است. همان‌طور که در درمان‌های شناختی، گاه خاموش‌سازی واکنش‌ها شرط بهبود است، در زیست دیجیتال نیز خاموشی می‌تواند آغازِ بازسازی باشد. اما چه دشوار است خاموشی در زمانه‌ای که الگوریتم‌ها از غیبت تو، محتوا می‌سازند.

روان‌شناسی معاصر اصطلاحی دارد به نام: ترس از جا ماندن (Fear of Missing Out). این ترس، فرزند رسانه‌های اجتماعی است؛ اما نوه‌ی اضطراب وجودی انسان است که نمی‌تواند نباشد.

هر اعلانِ تازه، هر بازدید، هر لایک، تأیید لحظه‌ای از حضور ماست. اما هر لحظه‌ی بی‌پیامی، شکافی در هستی‌مان می‌سازد. در این شکاف، ذهن ما می‌پرسد: آیا هنوز دیده می‌شوم؟ این اضطراب، خود را در رفتارهای ساده نشان می‌دهد: چک‌کردن مداوم گوشی بدون دلیل، پاسخ‌دادن سریع برای حفظ جریان مکالمه، یا حتی ساختن پست‌هایی که هدفشان فقط یادآوریِ حضور است.

روان‌شناسان این وضعیت را نوعی اضطراب آینه‌ای می‌نامند: میل به دیدن خود در نگاه دیگران، حتی وقتی نگاه خسته است. اما این حضور، اغلب از درون تهی است. چون در لحظه‌ای که خود را نشان می‌دهی، باید به لحظه‌ی بعدی فکر کنی که دیده خواهی شد یا نه؛ و این همان جهنم مدرن است: حضور بی‌وقفه، بدون دیده‌شدنِ واقعی.

عیبِ رندان مکن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت

رسانه‌ها از سکوت ما هم سود می‌برند. هر ثانیه‌ای که از پلتفرم دوری می‌کنی، به داده‌ای بدل می‌شود که رفتارِ بازگشتت را پیش‌بینی می‌کند. غیبتت هم ردپایی دارد؛ همان‌گونه که در روان‌شناسی، غیبتِ یک نشانه می‌تواند معنایی عمیق‌تر از خودِ نشانه داشته باشد.

در این منطق بازار، تو یا باید حاضر باشی یا جایگزینی برای حضورت بسازند. حساب کاربری‌ات حتی در خاموشی‌ات نیز زنده است؛ پست‌های قدیمی، بازنشر می‌شوند، خاطراتِ سال گذشته یادآوری می‌شوند. پلتفرم نمی‌گذارد خاموشی تو تفسیر به سکوت شود. در چنین جهانی، نبودن خود نوعی سرمایه است. و این، تراژدی سکوت مدرن است: سکوت، دیگر سکوت نیست؛ داده‌ی خام است.

در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست

دست‌ها خسته‌اند، اما ذهن هنوز در حال پاسخ‌دادن است. در اتوبوس، در تخت‌خواب، پشت میز کار؛ ما در هزار چت‌نامرئی غرق‌ایم. روان‌شناسیِ شناختی نشان می‌دهد که این وضعیت، مغز را در حالت هشدار دائمی نگه می‌دارد. کورتیزول بالا می‌رود، چرخه‌ی خواب به‌هم می‌ریزد، و تمرکز از بین می‌رود.

اما عجیب‌تر آن است که با وجود این همه فرسودگی، میل به بازگشت به شبکه‌ها کاهش نمی‌یابد. ما از اضطراب فرار می‌کنیم، به دامن اضطراب دیگر. در این چرخه، بدن خاموش است و ذهن فریاد می‌زند. شاید باید پرسید: در این تمدنِ ارتباطی، آیا ما هنوز بدن داریم؟ یا تنها به نشانه‌ی آنلاین بودن تقلیل یافته‌ایم؟

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

او هر روز پیام‌ها را می‌خوانَد، اما پاسخ نمی‌دهد. خانواده‌اش نگران می‌شوند، بعد خشمگین، بعد بی‌تفاوت. در ذهن آنان، سکوتش معنا دارد: قهر، بی‌احترامی یا بیماری. اما در ذهن خودش، سکوت یک پناهگاه است. پناه از انبوهِ حرف‌هایی که چیزی نمی‌گویند. او سکوت کرده تا دوباره صدایش را بشنود؛ نه در گوشی، بلکه در درون.

این روایت کوچک، خلاصه‌ی روان‌شناسی غیبت آنلاین است: هر سکوت، تفسیری دارد، اما نه لزوماً همان تفسیری که شنیده می‌شود. شاید سکوت، زبانِ دیگری از ارتباط است؛ زبانی که هنوز یاد نگرفته‌ایم بفهمیم.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

در روان‌کاویِ کلاسیک، فروید می‌گوید هر غیبت، نوعی میلِ پنهان به بازگشت دارد. شاید سکوت دیجیتال نیز چنین باشد: تمنایی برای بازگشت به حضوری بی‌واسطه، بی‌نشانگر و بی‌واکنش.

در جهان دیجیتال، حضور به عدد تبدیل شده: تعداد فالور، لایک و نمایش. اما حضور انسانی، چیزی نیست که بشود سنجید؛ چون در نگاه، در لمس، در مکث شکل می‌گیرد. شاید سکوت، تمرینِ بازگشت به این شکل از حضور است. شاید هر آفلاین شدن، نوعی توبه‌ی موقتی از پرحرفیِ تکنولوژی است. اما این توبه، تنها وقتی معنا دارد که با بازاندیشی همراه شود: چگونه می‌توان هم در جهان بود و هم در خود؟

صبح است ساقیا! قدحی پرشراب کن

در جهانی که همه در حال گفتن‌اند، سکوت تبدیل به هنر خواهد شد. شاید روزی برسد که آرامش، تجملات روانی باشد که فقط برای خاموشان باقی مانده است. اما تا آن روز، ما میان دو قطب در نوسان خواهیم بود: اضطرابِ حضور و رهاییِ غیبت.

این نوسان، شاید سرنوشت انسان دیجیتال باشد؛ انسانی که از ترسِ تنها ماندن، هیچ‌گاه با خودش تنها نمی‌شود. پس اگر روزی در چت‌ها و اعلان‌هایت مکث کردی، به‌یاد بیاور: شاید سکوت، نه نبودِ تو، که آغازِ حضورِ واقعی‌ات باشد

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا