تکنولوژی و هوش مصنوعی

همبستگی به وسیله نمایشگرها

جهان امروز، پر از پل‌های ناپیدای دیجیتال است؛ پل‌هایی که وعده می‌دهند ما را به یکدیگر پیوند بزنند، اما گاه همچون باران زودگذر، تنها لحظه‌ای، تازه‌اند. فناوری می‌تواند صداهای خاموش را به گوش جهانیان برساند، فرصت‌های آموزشی ایجاد کند و شکاف‌های تاریخی را کم‌نور کند، اما همزمان خطر نابرابری و بازار همدردی را نیز به همراه دارد؛ جایی که رنج انسان به داده بدل می‌شود و همبستگی لحظه‌ای جای تعهد واقعی را می‌گیرد. اخلاق و مسئولیت، سیم‌کشی روح انسان را شکل می‌دهند و تعیین می‌کنند همبستگی دیجیتال پایدار باشد یا به قطبی‌سازی و تنهایی بدل شود. در نهایت، فناوری آینه‌ای است که بازتاب می‌دهد؛ ما هستیم که تصمیم می‌گیریم چه صورتی در آن بنگاریم: امید یا فراموشی.

به‌قلم:محمد حسین افشاری

جهان امروز همانند تالاری بی‌انتهاست که سقفش سیم‌های فیبر نوری و دیوارهایش نمایشگرهایی بی‌خواب‌اند. ما در این تالار، هر صبح و شام، با لمس شیشه‌ای سرد به «دیگری» سلام می‌کنیم و بی‌آن‌که چهره‌اش را ببینیم، صدایش را می‌شنویم. فناوری دیجیتال وعده داده است که پل‌های فروریخته‌ی میان انسان‌ها را بازسازی کند؛ اما آیا این پل‌ها چوبی‌اند یا فولادی؟ آیا در برابر نخستین طوفان فرو نمی‌ریزند؟

تصور کنید زلزله‌ای شهری را ویران کرده است. خانه‌ها خاک شده‌اند و امید بر زمین افتاده. در این میان، پیام‌های کوتاه، هشتگ‌ها و تصاویر زنده از دل خرابه‌ها منتشر می‌شوند. مردمی که هرگز یکدیگر را ندیده‌اند، دست در جیب می‌کنند، کمک می‌فرستند، و اشک بر گونه‌های مجازی همدیگر جاری می‌شود.

این تصویر، همان رؤیای «همبستگی دیجیتال» است: فناوری به‌مثابه زبانی تازه که درد را جهانی و واکنش را جمعی می‌کند. و با این‌حال، همیشه سایه‌ای از شک باقی می‌ماند: آیا این همبستگی لحظه‌ای نیست؟ آیا فردای آن روز، وقتی صفحه‌ی تازه‌ای در شبکه‌ها باز شد، همان ویرانه‌ها دوباره در تنهایی فرو نمی‌روند؟

همبستگی دیجیتال، همچون بارانی ناگهانی است؛ تازه می‌کند، اما نمی‌دانی خاک فردا باز هم ترک خواهد خورد یا نه.

اتاق سکوت

در دانشگاهی کوچک، استادی می‌کوشید درس «انسان‌شناسی توسعه» را در روزگار قرنطینه به‌صورت آنلاین برگزار کند. تصویر دانشجویان روی صفحه‌ی مانیتور، مربع‌هایی خاموش بود؛ بیشترشان میکروفون را بسته بودند و در پس‌زمینه، زندگی روزمره در جریان بود: کودکی که گریه می‌کرد، پدری که از کنار می‌گذشت، اینترنتی که لحظه‌به‌لحظه قطع و وصل می‌شد. اما همان بستر نیم‌بند، فرصتی شد برای تجربه‌ای نو. یکی از دانشجویان که در روستایی دورافتاده زندگی می‌کرد، برای نخستین بار توانست بدون ترک خانه در مباحثه‌ای علمی شرکت کند. او از مشکلات روستا، از کمبود آب و مدرسه گفت و هم‌کلاسی‌های شهری‌اش برای نخستین بار واقعیت «دیگری» را شنیدند. فضای دیجیتال پلی شد که صداهای خاموش را به گوش مرکز برساند. ولی پرسش کنایه‌آمیز همچنان پابرجاست: آیا این صدا فقط در قاب شیشه‌ای شنیده شد و پس از پایان کلاس فراموش نشد؟ یا توانست دگرگونی در نگاه و سیاست ایجاد کند؟

دانشگاه دیجیتال می‌تواند دروازه‌ی برابری باشد، اما تنها اگر پشت آن دروازه، کسی منتظر شنیدن باشد.

سیلی نقد یا حلوا به وعده؟

شرکت‌های فناوری، گاهی با شعارهای پرطمطراق از «توانمندسازی جوامع» سخن می‌گویند. اپلیکیشن‌هایی طراحی می‌کنند که ظاهراً هدف‌شان کمک به فقرا یا جمع‌آوری کمک‌های مردمی است. اما در دل این ماجرا، سازوکاری نهفته است: تبدیل رنج انسانی به داده، به عددی در داشبورد سرمایه‌گذاران.

فرض کنید اپلیکیشنی جهانی برای «کمک فوری به بی‌خانمان‌ها» طراحی شده است. هر بار که فردی مبلغی می‌پردازد، نوتیفیکیشنی زیبا ظاهر می‌شود: «شما امروز یک زندگی را نجات دادید!» این پیام‌ها، روان ما را نوازش می‌کند، اما آیا واقعاً ساختار بی‌عدالتی تغییر می‌کند؟ یا تنها یک لحظه احساس رضایت به ما هدیه می‌دهد، همانند قرصی آرام‌بخش که درد را می‌پوشاند بی‌آن‌که درمان کند؟

تکنولوژی اگر صرفاً به بازار همدردی بدل شود، به جای درمان، تنها زخم را زیباتر پانسمان می‌کند.

شعارها می‌میرند، صداها می‌مانند

بی‌شک شبکه‌های اجتماعی ظرفیت عظیمی برای همبستگی دارند. به یاد بیاورید جنبش‌های اجتماعی در گوشه‌وکنار جهان که با هشتگ‌ها آغاز شدند: از مطالبه‌ی عدالت برای قربانیان خشونت گرفته تا اعتراض علیه تبعیض‌های نژادی. تصاویر و روایت‌ها، مرزها را شکستند و جهان را درگیر یک داستان مشترک کردند.

اما آیا همین شبکه‌ها، گاه به نمایشگاهی از «نقاب‌های خیرخواهی» بدل نمی‌شوند؟ کاربرانی که برای چند روز با موجی همراه می‌شوند، پروفایل خود را سیاه می‌کنند، شعاری می‌نویسند، و سپس آرام به زندگی عادی بازمی‌گردند. همبستگی، به جای آن‌که به تعهدی پایدار بدل شود، در چرخه‌ی فراموشی غرق می‌شود. در میدان دیجیتال، مرز میان مقاومت واقعی و نمایش نمادین باریک‌تر از آن است که گمان می‌کنیم.

چراغ افروخت جانان، جلوه‌اش بنمود

یکی از روشن‌ترین جلوه‌های فناوری دیجیتال، گسترش آموزش است. تصور کنید دختری در کوهستان‌های صعب‌العبور، که پیش‌تر راهی برای تحصیل نداشت، اکنون با تبلتی ساده در کلاس جهانی شرکت می‌کند. او از تاریخ هنر، زیست‌شناسی و زبان‌های خارجی می‌آموزد و دریچه‌ای تازه بر زندگی‌اش گشوده می‌شود.

اما توسعه انسانی، تنها به معنای دسترسی به دانش نیست؛ به معنای پرورش تفکر انتقادی، توان مشارکت اجتماعی و حق انتخاب است. اگر فناوری تنها به انتقال اطلاعات محدود شود، همانند کتابخانه‌ای دیجیتال است که درِ آن بسته مانده. آموزش دیجیتال زمانی چراغ توسعه است که نه‌فقط سواد فنی، که سواد آزادی بیافریند.

توانگر است کسی کز گدایی‌اش عاری‌ست

همبستگی دیجیتال اغلب در میان کسانی شکل می‌گیرد که به اینترنت پرسرعت، ابزارهای هوشمند و سواد رسانه‌ای دسترسی دارند. اما در همان زمان، میلیون‌ها نفر هنوز از ابتدایی‌ترین امکانات محروم‌اند. تقابل «دارندگان» و «ندارندگان» در فضای دیجیتال، بازتولید همان بی‌عدالتی دیرینه است.

به داستان جوانی در آفریقا بیندیشید که برای شرکت در کلاس آنلاین ناچار است کیلومترها راه برود تا به نقطه‌ای با پوشش اینترنت برسد. او با اشتیاق به صفحه‌ی کوچک گوشی خیره می‌شود، درحالی‌که هم‌کلاسی‌هایش در شهرهای بزرگ با یک کلیک به همان کلاس وصل می‌شوند. این فاصله، تنها فاصله‌ای جغرافیایی نیست؛ شکافی وجودی است میان کسانی که فرصت دارند و کسانی که همیشه جا می‌مانند.

اگر فناوری به همه نرسد، به‌جای همبستگی، نردبانی خواهد شد که فقط برای عده‌ای خاص ساخته شده است.

آزادی بی‌مسئولیت، هرج‌ومرج است

فناوری دیجیتال همچون آتشی است که هم می‌تواند کانون خانواده‌ای را گرم کند و هم شهری را بسوزاند. پرسش اصلی این است: چه کسی مسئول اخلاقی پیامدهای آن است؟ آیا شرکت‌های فناوری که الگوریتم‌ها را طراحی می‌کنند؟ دولت‌ها که زیرساخت را فراهم می‌سازند؟ یا خود ما که با هر کلیک، جهان را در مسیری تازه می‌رانیم؟

در دوران همه‌گیری، میلیون‌ها نفر به پلتفرم‌های آنلاین پناه بردند تا با هم در تماس بمانند. اما همان الگوریتم‌ها که قرار بود پیوند بسازند، گاه با اولویت‌دادن به محتوای جنجالی، خشم و نفرت را شعله‌ورتر کردند. همبستگی دیجیتال می‌تواند در یک چشم‌به‌هم‌زدن به دوقلوی شوم خود بدل شود: قطبی‌سازی و جدایی. همبستگی تنها زمانی ماندگار است که سیم‌کشی روح انسان با مسئولیت و اخلاق همراه باشد.

فرجام؛ آینه یا سراب؟

در نهایت، فناوری دیجیتال نه منجی مطلق است و نه شیطان تمام‌عیار. آن‌چه اهمیت دارد، شیوه‌ی استفاده‌ی ماست: آیا آن را به ابزار شنیدن صدای دیگری، به بستر یادگیری، به پلی برای عدالت بدل می‌کنیم؟ یا رهایش می‌کنیم تا همچون سرابی، ما را با تصویرهای فریبنده سرگرم کند؟

تصور کنید تالار نخستین را، همان تالاری که سقفش از سیم‌های نوری ساخته شده بود. در این تالار، ما یا می‌توانیم دست دراز کنیم و چراغی برای دیگری روشن کنیم، یا در هیاهوی تصویرها غرق شویم و فراموش کنیم که در پس هر صفحه، انسانی واقعی نشسته است.

فناوری، آینه‌ای است که تنها بازتاب می‌دهد؛ این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم چه صورتی را در آن بنگاریم: همبستگی یا تنهایی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا