از افکار عمومی تا خیال عمومی
سایبرپژوه– مسئله افکار عمومی در سالهای اخیر و همزمان با گسترش فرآیندی که از یکسو منطق حیات شبکههای اجتماعی را شفافتر و واضحتر و از سوی دیگر آن را مبهمتر و پیچیدهتر میسازد، مسئلۀ بیگدیتاها اهمیت کلیدی پیداکرده است. اغلب تحلیلها و هشدارهایی که برای مخاطبان عمومی در مورد مضرات شبکههای اجتماعی یا پلتفرمهای متنوع دنیای مجازی ارائه میشود نشاندهندۀ یک تغییر جهت اساسی است. در حالی که در سالهای گذشته مسائلی مانند هک شدن، سرقت اطلاعات، رسواییهای شخصی و باجافزارها و ویروسها بخش قابل توجهی از دغدغۀ اصلی مخاطبان عمومی فضای مجازی را تشکیل میداد، امروزه شبیهسازها و پروفایلهای ساخته شدهای که به نحو قابل توجهی رفتار مخاطبان را پیشبینی میکند، دغدغۀ اصلی کسانی است که به گسترش و غلبۀ این زندگی مجازی بدبیناند. امروز کسانی که قصد دارند آگاهانه و هوشیارانه از امکانات و بسترهای مجازی استفاده کنند بیش از آنکه نگران وجود فایلهای شخصی در موبایل و لپ تاپ باشند (که البته نگرانی به جایی است) در مورد سیاستهای حریم خصوصی ارائهدهندههای سرویسها کندوکاو است
پلتفرمهای مجازی و بینش و گرایش انسانی
طراحی پلتفرمهای اصلی به سمتی رفته و خواهند رفت که مخاطبان را بر اساس گرایشها و نه بینشها جذب کنند. تفاوت این مسئله و اهمیت کلیدی چنین چرخشی در طراحی این بسترها آنجاست که گرایشهای انسانی عموماً در نسبت با خصوصیات روانی، روزمره و البته ناآگاهانه افراد پیوند میخورد. چنین ویژگیهایی به دلیل نسبت مستقیم با زندگی اجتماعی، کمتر دچار تغییر شده و اغلب تغییرات آن نیز همبسته با محیط اجتماعی افراد خواهد بود. این در حالی است که سطح بینش انسان عموماً آگاهانهتر و مستقلتر از سطح گرایش عمل میکند. به این ترتیب میتوان به سهولت دریافت که هدف اصلی از جمعآوری بیگ دیتاها (تجارت، جاسوسی، عملیات روانی و …) نه سطوح بینشی -که البته این سطوح را هم شامل میشود- بلکه سطوح گرایشی در زندگی مخاطبان است. در این شرایط کندوکاو در مورد بررسی و پایش افکار عمومی در برخی پلتفرمهای مجازی مانند اینستاگرام اگر نگوییم ممتنع و دشوار، کاری نامربوط و دارای روایی و اعتبار پایینی است. در اینجا مقصود این نیست که به اشتباه، سنجش افکار عمومی را کاری بیهوده معرفی کنیم. بلکه میبایست توجه کنیم که اساس منطق حضور افراد در پلتفرمهای مجازی و تاثیرگذاری این محیط بر آنها بیش از همه بر مسئله «خیال و تصور» مخاطبان و نه عقاید و افکار آنها متمرکز است. به عنوان مثال میتوان از تحقیقات و یافتههای باارزشی مثال زد که در ماجراهایی مثل موزیک ویدئوی موهن معروف سعی کردهاند نظرات، واکنشها و رفتارهای مخاطبان را بررسی کنند. چنین تحلیلی البته میتواند به روشن شدن بسیاری از جنبههای مسئله کمک کند، اما از زمین بازی و قواعد حاکم بر شرایط رخ داده چیزی نمیگوید. در چنین مثالی بیش از آنکه واکنش مخاطبان یا بررسی و دستهبندی فراوانی و انواع واکنشها اهمیت داشته باشد، نفس پرداخت و سروصدا کردن چنین پدیدهای قابل اهمیت است. میتوان به راحتی دریافت که بسیاری از مخاطبان فضای مجازی با همۀ تنوع دیدگاههایی که دارند و فارغ از اینکه علاقه به شنیدن و دیدن این موزیک ویدئو دارند یا خیر، این پدیده را امری منفی، منحط و قابل نقد میدانند اما توجه ندارند که خود توجه و بازخورد نسبت به این مسئله باعث اهمیت بیشتر آن خواهد شد. در اینجا مسئله این نیست که چند درصد یا چه طیفی و چه گروهی از مردم موافق یا مخالف این مثال هستند، بلکه ورود و نفوذ چنین پدیدهای به دروازههای ذهن افراد مسئله قابل اهمیتتری است. نمونهای دیگر از چنین سازوکاری را می توان در مواجهۀ مقام معظم رهبری با حرفهای توهین آمیز رئیس جمهور سابق آمریکا در مورد مردم ایران جستجو کرد. در حالی که بسیاری از شخصیتهای سیاسی با همۀ تفاوت دیدگاهها به این صحبت واکنش نشان دادند، رهبر انقلاب با بیانی تخفیف آمیز، آن صحبتها را از «موضوعیت» انداختند.
مسئله دیگر آن است که شناخت «موضوعیت» ها نیز صرفاً به یافتههای آماری یا سنجشهای رایج بستگی ندارد. دستهبندیهایی مانند سرگرمی، خبری، ورزشی و … یا پیگیری هشتگهای مجازی نمیتواند آنچه که حقیقتاً در پلتفرمهای متنوع مجازی میگذرد را به ما نشان دهد. در واقع این کار با همۀ جنبهها و نتایج مثبتی که دارد، مانند دویدن صرف دنبال توپ در یک مسابقه فوتبال است. به نظر میرسد تا زمانی که رویکرد اغلب جستجوها و رصدها به این ترتیب و به نحوی متأخر، واکنشی، رصدگرایانه و به ناچار بدبین سامان گرفته باشد هیچگاه تحلیلهایی که به دست بالای جمهوری اسلامی در مسئلۀ فضای مجازی بیانجامد حاصل نخواهند شد.
موانع درک صحیح از این تحولات
مسیری که در آن چنین نگاههای مبتکرانه و دست بالا و سرنوشتسازی زمینۀ ظهور و بروز پیدا میکنند با سه مانع اصلی روبروست. اولین مانع، غلبه پررنگ و شدید رویکردهای فنی و مهندسیمحور در پایش فضای مجازی است که با تقلیل جنبههای مختلف زندگی اجتماعی مجازی به آمارها و البته تمرکز بر کاربردی سازی و مفید نشان دادن آنها نمیتوانند به نحوی نظاممند در مورد منطق اصلی و روانی پلتفرمهای مجازی قضاوت کنند. دومین مانع، صورتبندیهای تصنعی، تقلیدی و گرتهبرداری شده محققان علوم انسانی است که نهتنها جنبههای جدیدی از فضای مجازی را بازگو نمیکنند که با اشغال بیهودۀ برخی تریبونها و عملکرد بدی که در آنها به نمایش میگذارند، باعث سخیف شدن تحلیلهای علمی و بدبینی عمومی به علوم انسانی میشوند؛ و نهایتاً سومین مانع، وجود نگاه آمرانه و از بالا به پایین برخی افراد و مراکزی است که با نمایندگی نابجا از مفاهیم دینی و نهاد حوزه، به ایجاد توقعات نادرست، غیرواقع بینانه و عجیب در مسیر سیاستگذاری فضای مجازی اقدام میکنند.
سخن پایانی
بنابراین رصد، شناخت و سیاستگذاری برای فضای مجازی مسیری است که پیشنیاز اصلی آن انداختن طرحی نو در مطالعات مربوط به افکار عمومی و توجه به جنبههای موشکافانهای است که تاکنون کمتر موردتوجه قرار گرفته است. البته شکلگیری و تلاش برخی گروهها برای بهرهگیری از ظرفیت فنی در کنار توجه جدی به مبانی علوم انسانی و همچنین التزام به معارف دینی و سیاستهای کلان جمهوری اسلامی پدیدهای مبارک در این مسیر قلمداد میشود؛ هر چند که تا رسیدن به آن نقطه تغییرات کمی و کیفی بیشتری لازم خواهد بود.